رشته تحصیلی من روانشناسی است و ممکن است این پرسش مطرح شود که چه سنخیتی بین شناخت روان آدمیان و نوشتن داستان هست؟
البته داستان نگاری میتواند مشغله هر شخص با هر نوع شخصیت و هر رشته تحصیلی باشد، گویا داستانسرایی و علاقه به قصه در ذات انسان تعبیه شده و انسانها از کودکی به این علاقه توجه نشان میدهند و اساساً شاکله شخصیت انسانها از کودکی با همین داستانها شکل میگیرد. آری، داستان در زندگی، سرنوشت، اخلاق و رفتار انسان مؤثر بوده و هست.
روانشناسان هر روز با افراد متعدد و متنوع سر و کار دارند، تجربههای انسانی بسیاری را میشنوند؛ من همچنین وضعی پیدا کردم و تصمیم گرفتم تجربههایی که میشنوم و یافتههایی که برایم جالب و درسآموز است در قالب داستان بنویسم و با انتشار این داستانها، آنها را به اشتراک گذاشته و آراء دیگران را جویا شوم.
اما مشکل اصلی این بود که بسیاری از گفتههای ارباب رجوع امانتهای شخصی است و نمیتوان به صراحت نوشت، از اینرو تصمیم گرفتم در قالب داستان بنویسم.
زندگی پر از مصائب و سختیها و موانع است، اما افرادی موفق شدند و از لابهلای همه بلایا و مصائب گذشتند و به خوشبختی رسیدند که از سرنوشت دیگران تجربه آموختند، اشتباهات دیگران را تکرار نکردند و با صبر و شکیبایی، با درایت و تدبیر موانع را از پیش پای خود برداشتند و توانستند به اهداف عالی برسند. حافظ همچنین سروده است:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
همه درسهایی که میتوان از دیگران آموخت در فرهنگ ما به صورت داستان و حتی قصه حیوانات آمده است. من هم تلاش کردم همان راه پیشینیان را بروم و آنچه از رخدادها میفهمم و درک میکنم، تجربههایی که در روانشناسی به دست آوردهام را گزارش دهم اما نه با صراحت بلکه با زبان داستان. از اینرو داستانهایی که در این مجموعه آمده تخیلات محض نیست بلکه داستانهایی است که ریشه در واقعیتهایی دارد که با تجزیه و تحلیل و کاوش نفسانی و روانی انسانها به دست آوردهام.
زهرا عیسیآبادی