فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۸۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 376 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
نویسنده | سوفی کینسلا |
مترجم | روناک احمدیآهنگر |
ناشر | نشر نون |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | the undomestic goddess |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۹/۰۳ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 99,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
این نویسنده عاشقانههای گوگولی مینویسه، از اونا که میشه یه فیلم بامزه از روش درآورد! این کتابم داستان یه خانم وکیل جوون و خیلی موفقه. تا اینکه یه روز میفهمه سرکار یه خطایی کرده و حالا کلی به،شرکت ضرر زده و در نتیجه سالها تلاشش بیفایدهست و نهتنها نمیتونه به موقعیت مورد علاقهاش برسه بلکه اخراجم میشه! شوکه و بیهدف سوار قطار میشه و وقتی به خودش میاد نمیدونه کجاست. خسته، گرسنه و تشنه میره در یک خونه رو میزنه و اتفاقا خانم خونه منتظر یه خدمتکار جدیده و فکر میکنه خانم وکیل همون خدمتکارهست! بنظرم نویسنده میخواست نشون بده که شما اولا باید تحمل ریسک و تغییر رو توی زندگی داشته باشید، همون جمله معروف که میگه از زیرورو شدن زندگیت نترس، شاید زیرش بهتر از روش باشه. و این که حتی به عزیزترین و صمیمیترین آدم زندگیتم اعتماد نکن و همیشه با اشتباهاتت روبهرو شو.
یک رمان شیرین، پرکشش و خوشخوان که داستان سامانتا، وکیل باهوش و بلندپروازی در لندن را روایت میکند که درست در آستانهی رسیدن به هدف بزرگ شغلیاش، درگیر ماجرای یک اشتباه و رانت حقوقی میشود و اخراج میگردد. در پی یک اتفاق غیرمنتظره، او به شغل خدمتکاری رو میآورد؛ شغلی که چالشهای عجیب و خندهداری برایش به همراه دارد و دیدگاهش به زندگی را دگرگون میکند. نویسنده با اشارههای مکرر به هوش سامانتا، سرعت یادگیری او را باورپذیر کرده، اما بزرگترین ضعف داستان، واکنش غیرواقعی مادر سامانتا به ترک شغل وکالت است؛ شخصیتی که انتظار میرفت سمجتر و سختگیرتر باشد. کاش سامانتا فرصتی برای «گوشمالیدادن» به مادرش پیدا میکرد تا فشار بیجای او بر زندگیاش هم نقد شود. در کل داستانی بامزه، با شخصیتپردازی جذاب و لحظات سرگرمکننده، اما با یک حفره روایی کوچک در روابط خانوادگی.
کتاب جذابی بود، داستان پرکشش و جالبی داشت و پر بود از لحظات و جملات فوق العاده کمدی و بامزه قسمت طنز داستان خیلی بهم چسپید. عاشقانه بامزه و قشنگی هم داشت هرچند سانسورش یه جاهایی آدم و گیج میکرد. حداقل اگه یه اشاره نامحسوسی میکردن خوب بوداا یهو به خودم اومدم گفتم عه اونا که اونجوری بودن چرا الان اینجوری ان.. از کتاب قبلی نویسنده، "جبران میکنم" بیشتر دوستش داشتم شاید چون بیشتر خنده به لبم اورد، و بخاطر کشش و داستان جالبش زودتر تونستم تمومش کنم. شخصیتای کتاب هم خیلی دوست داشتی و بامزه بودن؛ تریش واقعا باهمه ی رفتارا و حرفاش منو میخندوند. فضاسازی و توصیفات خوبی هم داشت:) اها اینم یادم رفت بگم خیلی هم اموزنده بود ؛و اخرای کتاب هم متاسفانه دُز حرص و استرسش زیاد شده بود یه نمه
من میخوام به شما که کتاب میخوای بخری کمک کنم که راحت تر انتخاب کنی اسم کتاب مزخرف انتخاب شده متونست خیلی بهتر باشه ،درباره نویسنده باید بگم این نویسنده واقعا عالیه و من عاشقشم ، کتاب خیلی پر کشش هست و خوب ترجمه شده و من به عنوان یک زن که شغلم خسته ام میکنه خیلی لذت بردم ، در اخر باید بگم که کتاب سلیقه ای هست این کتاب سل یقه من هست
خطر اسپویل! اگه می تونید بدون حرص خوردن زیاد، بپذیرید که : • یک وکیل؛ با سال ها سابقه ی درخشان کاری، می تونه در عرض ۳ تا تماس باور کنه که شغلش به طور کامل از دست رفته و هیچ شکی نکنه. • آدمی که حتی املت درست کردن بلد نیست، می تونه در عرض ۲ روز آخر هفته کلی دسر و کیک و غذا یاد بگیره و خیلی حرفه ای همه رو درست کنه. • آدم هایی پیدا میشن که برای خدمتکاری که سه ماه هم براشون کار نکرده، جشن تولد می گیرن و کادو میخرن و بهش میگن : عضو خانواده! می تونین از این کتاب لذت ببرین! پ ن : کاش حداقل آخر کتاب یکم مفصل تر با مادرش صحبت کرده بود و دل خواننده خنک میشد!
من دوستش داشتم. دیدم آدمهایی رو که خیلی کار میکنن و همیشه مشغولن، میگن یه روزی میرم خارج شهر و یه زندگی ساده شروع میکنم. به نظرم این کتاب تونسته تا حدی این تجربه رو نشون بده. و همونجور که سامنتا گفت، این فقط تجربه یک نفره و نمیشه به همه آدمها بسط داد و حتی اینکه آخر کتاب به طور واضح مشخص نکرد که به کدوم سمت میرن، یعنی تصمیمگیری رو در نهایت به عهده خواننده گذاشته.
سامانتا رو عمیقا درک میکنم. اینکه تمام عمرت درس بخونی و کار کنی و نتونی آرامش واقعی داشته باشی و برای هر اشتباه کاری، هزاران بار خودت رو سرزنش کنی و غصه بخوری... کتاب خیلی حس خوبی بهم داد. چون باعث شد متوجه بشم که فقط من نیستم که به خاطر حس خوب، کار با درآمد بالاتر رو رها میکنم و میرم توی کاری که دوستش دارم 🥹
تقریبا از همون اوایل، میشد حدس زد که داستان تا انتها چطور پیش میره. ولی باز این موضوع هم از شوق خوندن داستان برای من کم نکرد، چون جنس اتفاقات و احساساتِ جاری در طول داستان ملموس و نزدیک به زندگی امروزی بود. داستان وکیل موفقی که بواسطهی اشتباهی کوچک، از دنیای فعلیش دور میشود و وارد سیارهی دیگری میشود، زندگی را از جنس دیگری مزمزه میکند.
اسمش تنها نقطه عجیب کتاب بود تا قبل از خوندنش به اسمش نامناسب و مسخره بود اما بعد از خوندنش نظرم کاملا برگشت اسمش کاملا مناسب داستان زیبا ترجمه رون و راوی فوق العاده داشت عاشقشم من فالوور مترجم در اینستا بودم وهمینجوری کتاب خوندم فکر نمیکردم بخونمش یا بخرمش و انقدر فوق العاده باشه ممنون
یک کتاب به سبک فیلمهای هندی. اکر توی اتوبوس و در خال مسافرت هستید برای گذشت زمان خوبه ولی آموزندگی خاصی نداره. فوق العاده هندی نوشته و به نظرم چند تا دیگه از این کتابهای زرد بخونم کلا منطق و عقلم را تحت تأثیر قرار میده، ولی با این همه چون می خواستم از استرس بعد از امتحانات خارج بشم، حدودا ۴ ساعته کلش را خواندم.