عضلات شانهاش را منقبض و بعد شل کرد، منقبض و بعد شل، منقبض و بعد شل. تازه از پرواز رسیده بود و سفر با هواپیما همیشه باعث کوفتگی عضلات شانهاش میشد. سیزده، چهارده، پانزده. شانزده. کدام گوری بود؟
درست قبل از هفده، بوق متوقف شد و صدایی گفت: «الو؟» صدایش محتاط به نظر میرسید. پالس از همان اول یک ابله تمامعیار بود.
پارکر گفت: «الو. من رسیدم.»
«اوه. بهموقع رسیدی.»
پارکر جوابی به این حرف نداد، فقط صبر کرد.
پالس گلویش را صاف کرد و گفت: «بیا اینجا.»
«الان؟»
«البته. همهمون اینجاییم. آدرس رو داری؟»
اگر جواب منفی میداد پالس مطمئناً پشت گوشی آدرس را به زبان میآورد. یکبار احتیاط به خرج میداد و یکبار دهنلقی میکرد. پارکر گفت: «دارمش.»
«خوبه.»
«قبلش میخوام لباسهام رو عوض کنم. تازه رسیدم.»
«هر وقت خواستی در خدمتیم.»