وقتهایی که نتوانم پیادهروی کنم، از کوهی بالا بروم یا سوار قایقی شوم و به دریا بزنم تا از دنیا دور بمانم، یاد گرفتهام که همه چیز را خاموش کنم.
یادگرفتنِ این کار زمان برده است.
فقط وقتی که فهمیدم سکوت یک نیاز اولیه و اساسی برای من است توانستم جستوجویم را برای یافتنش آغاز کنم و آنجا، در اعماق، زیرِ صدای گوشخراش ترافیک، هیاهوی افکارم، صدای موسیقی و ماشینها و تلفنهای همراه و برفروبها، سکوت، لم داده بود و منتظرم بود.