سازمانهای عصر حاضر، تحت تأثیر دگرگونیهای ناگهانی ناشی از پدیده جهانیشدن و افزایش رقابت از یکسو و ارتقاء کیفیت و ارائه خدمات مطلوب به مشتریان و وجود منابع محدود از سوی دیگر، قرار گرفتهاند. شواهد نشان میدهد که اگر سازمانی بخواهد در در عرصه رقابت کاری خود پیشتاز باشد، لازم است از نیروی انسانی متخصص، خلاق و باانگیزه بالا برخوردار باشد. استفاده از تواناییهای بالقوه منابع انسانی برای هر سازمانی مزیتی بزرگ بهشمار میرود. در بهرهوری فردی، سازمان از مجموعه استعدادها و تواناییهای بالقوه فرد بهمنظور پیشرفت سازمان استفاده میکند و با بالفعل درآوردن نیروهای بالقوه و استعدادهای شگرف در جهت سازندگی موجب پیشرفت فرد و همسویی با سازمان خواهد شد. بنابراین، لزوم پرورش کارکنانی که دارای توانایی خود مدیریتی باشند، باعث شده که توانمندسازی نیروی انسانی بهعنوان یک پارادایم جدید توجه بسیاری از صاحبنظران مدیریت را به خود جلب کند.
توانمندسازی در کارکنان باهوش، دلگرم، درستکار و مطمئن شرایطی فراهم میآورد که در لوای آن زندگی کاری خود را کنترل و به رشد کافی برای پذیرش مسئولیتهای بیشتر در آینده دست یابند و از آنجا که امروزه نظام آموزش و پرورش، بهعنوان یک پدیده عام اجتماعی، جزء لاینفک زندگی اجتماعی بهشمار میرود، توانمندسازی معلمان در محیطهای آموزشی باعث میشود که مدارس شایستگیهای خود را توسعه دهند تا از این رشد خود و اینکه میتوانند مشکلاتشان را رفع نمایند، برای ادامه فعالیتهای خود نیرو بگیرند.
افراد توانمند شده معتقدند که آنها دانش و مهارتهایی را کسب کردهاند که میتوانند در موقعیتهای مختلف به بهترین نحوی فعالیت کنند و آن موقعیت را بهبود بخشند. همچنین مدارس توانمندشده نیز به نحوی سازماندهی شدهاند که میتوانند فرصتهایی را برای شایستگی ایجاد نمایند و آن را ارتقا و گسترش دهند. از آنجا که کارکنان یک مدرسه، خود را از طریق کسب دانش و انگیزه توانمند میسازند، طبیعی است که این امر در تعلیم و تربیت دانشآموزان تأثیر داشته باشد. کارکنان توانا اطلاعاتشان را با شاگردان خود تسهیم میکنند و با ایجاد خودمختاری از طریق مرزبندیها و چارچوبها به آنها یادآوری میکنند که به سرزمین تواناسازی سفر کنند. معلمان توانمند، به دانشآموزان خود یاد میدهند که میتوانند کارهایشان را خود انجام دهند و کمتر به دیگران متکی باشند.
متناسب با هر برداشتی که معلم از ماهیت انسان داشته باشد، موضع تربیتی او در قبال مولفههای تربیت متفاوت خواهد بود، لذا در هر نظام تربیتی، توصیف انسان به منزله سنگ بنای آن است. زیرا همه اجزای یک نظام تربیتی، اعم از مفاهیم، تمثیلها، اهداف، اصول، روشها و مراحل تربیت به نحوی ناظر به وضع انسان است و اگر ندانیم که این انسان چیست و بهعبارتی اعتقاد روشن و مورد اتفاق برای حقیقت انسان نداشته باشیم همه تلاش و کوشش ما برای اصلاح فرهنگ و آموزش و پرورش، اخلاق و روابط اجتماعی بیهوده است. قرآن که کتاب تعلیم و تربیت ما است، چهرههای مختلف انسان را دقیقاً ترسیم میکند و تصریح میکند پیامبران که معلمان حقیقی بشرند برای انسانسازی آمدهاند: وَ ما أَرْسَلْناک إِلاَّ کافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ؛ و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا(آنها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند(سبأ؛ ۲۸).
از این روست که انتخاب مربی لایق و استادی حاذق و برگزیدن آموزگاری صالح و با کفایت، تامل و مشورت و دقت و مراقبت فراوانی میطلبد و باید یکی از وظایف نظام آموزش و پرورش در جامعه اسلامی پرورش معلمان دلسوز، مؤمن، آشنا و کارآزموده و توانمند کردن آنان در تمام ابعاد فکری، روحیاعتقادی و... باشد تا دستیابی به هدف تعلیم و تربیت اسلامی که همانا شکوفایی تام و تمام استعدادها و خلاقیتها در جهت رشد شخصیت و تجلی عزت نفس در راه نیل به کمال و تبدیل شدن به یک انسان کامل است میسر گردد.