خواندن کتاب نیمهی پنهان پزشک با موضوع تحلیل سوءتفاهمهای رایج در رابطهی پزشک و بیمار را زمانی آغاز کرده بودم که این پروندهی پزشکی برایم رقم خورد. این کتاب دنیای بزرگی را پیش رویم گشود؛ اینکه میدیدم تنها پزشکی نیستم که احساس میکنم هویت پزشک بودنم زیر سؤال میرود و انگیزهی طبابت را از دست دادهام. پزشکان بسیاری، در گوشهگوشهی جهان با این شرایط مشابه مواجهاند و این واکنش طبیعی همهی آنها به «مورد شکایت واقع شدن!» است. اولین مواجهه با شکایت برایم دردناک بود، شاید بتوان آن را در حدِ دردناکیِ شنیدن خیانتِ شریک زندگی قرار داد. بارها آرزو کردم ایکاش میتوانستم با فرزند آن بیمار گفتگو کنم و حرفهایش را بشنوم و حرفهایم را بگویم اما اگر او میلی به صحبت داشت، چرا بهدنبال شکایت قانونی میرفت، قطعاً میدانست کجا پیدایم کند.
آنچه در وجود پزشکان میگذرد آن مقدار نیست که همه میدانند. بخشی از دنیای بستهی ذهن و قلب پزشکان در این کتاب گشوده شده است و چشم امید دارم همهی کسانی که بهنحوی با سیستم بهداشت و درمان سروکار دارند این کتاب را مطالعه کنند.