خرسی کوچولوی همراه با پدر و مادرش در جنگل سبز زندگی میکرد. چندوقتی بود که فکر خرسی مشغول بود و مرتب از مادرش سوال میکرد:
- چرا خرسا پرواز نمیکنن؟
مامان خرسی هم همیشه جواب میداد:
- پسرم، برای پرواز کردن باید بال داشت. آخه بدون بال که نمیشه.
یکبار که خرسی با دوستانش درباره آرزوهایشان حرف میزدند خرسی گفت: تنها آرزوی من اینه که پرواز کنم. دلم میخواد برم توی آسمون. چون دوست دارم همه چی رو از اون بالا ببینم.