در میان درختهای باغ یک نهال تازهی کاج هم وجود داشت که آن سال باغبان تازه آن را در باغ کاشته بود. کاج کوچک باغ و باغبان را خیلی دوست داشت و همه چیز آنجا برایش تازه و زیبا بود. درختهای اطراف او یک درخت انار، یک درخت آلو و یک درخت گیلاس بودند. زمستان تازه تمام شده بود و فصل بهار از راه رسیده بود. درخت ها همه شکوفههای زیبا ورنگارنگ داشتند. اما درخت کاج هیچ شکوفهای نداشت.
یک روز از درخت آلو پرسید:
- تو میدانی که من کی شکوفه خواهم داد؟