- دموکراسی
با شنیدن کلمه دموکراسی، همه به سوالهایی بیجواب میرسیم، سوالهایی که شاید دلیل و علت آن را ندانیم. «میگل ابنسور» در کتاب «دموکراسی علیه دولت» به پاسخ سوالهایی در این پیرامون میپردازد. در این اثر میگل ابنسور در پی این است که دموکراسی راستین که با عنوان شورشی از آن نام برده میشود را وصف کند. ابنسور پس از انتشار این کتاب مهم در جلساتی در انجمن بینالمللی فلسفه در پاریس سخنرانیهایی دربارهی آن عرضه کرد. اینکه در عنوان فرعی کتاب “مارکس و لحظهی ماکیاولین” آمده، اشارهای به نتایج آن تفسیر مهم از اندیشهی ماکیاولی و کاربرد آن در فهم اندیشهی سیاسی مارکس جوان دارد. جالب توجه است که ابنسور، به عنوان مارکسیست انقلابی، بیشتر از آنکه دیدگاه تفسیری آلتوسر و لفور را دنبال کند، توجهی به تفسیر پوکاک از اندیشهی سیاسی ماکیاولی داشته و کوشش کرده است راه او را دنبال کند.
- بندی از کتاب
از دید دکتر مارکس، فیلسوف جوان آلمانی که در حال مبارزه برای وارد ساختن الگوی سیاسی فرانسوی به آلمان بود، دموکراسی، به بیان دستنوشتهی سال ۱۸۴۳ در باب فلسفهی هگل، «معمای حل شدهی تمامی ساختارها» است. هرچند، در واقع این معما نه تنها حل نشده بلکه به مراتب پیچیدهتر هم شده است، چرا که به محض توجه مارکس به همعصران فرانسوی خویش متوجه ظهور معمایی تازه در نوشتههایشان میگردد.
کتاب میخواد بگه دموکراسی با دولت دموکراتیک به دست نمییاد بلکه از قضا با ناپدید شدن سلطهی دولت، حاصل میشه. این ناپدید شدن با آنارشیسم و از بین رفتن دولت هم زاویه داره و خودش حالت اتوپیایی داره که هر لحظه با نقد دائمی دولت قبلی و دولت حاکم میتوان به اون نزدیکتر شد. کتاب میخواد تلاش کنه تفکر سیاسی مارکس مورد ارزیابی مجدد قرار بگیره. ابنسور سعی میکند به مدد خوانشی بدیع از آثار اولیه و همچنین آثار متاخر مارکس مفهومی به نام «دموکراسی شورشی» را مطرح کند که در مقابل فرمی کلی و عام به نام دولت قرار میگیرد. در این کتاب ترمِ "دموکراسی راستین" توسط کارل مارکس مطرح شده، "دموکراسی نااهلی" به وسیلهی کلود لوفور و "دموکراسی شورشی" توسط خود میگل ابنسور.