ممکن است تعدادی از خوانندگان بر این عقیده باشند که یک کتاب خوان حرفهای ابتدا باید آثار ادبی مهم کشور خودش را بخواند و بعد به سراغ ادبیات ملل برود. فارغ از درستی یا نادرستی این موضوع، تاریخ ادبیات ایران شامل نویسندگان و شاعران بزرگی میشود که خواندن آثار این افراد باید یکی از اهداف مطالعهی هر ایرانی باشد. محمود دولت آبادی بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان در ادبیات فارسی اکنون بیش از پنجاه سال است که به نوشتن و خلق آثار هنری مشغول است. بدون شک همهی خوانندگان حداقل یکبار نام اثر کلیدر را شنیدهاند و به جادوی این نوشته آگاه هستند. اما کلیدر رمانی طولانی است و اگر میخواهید مطالعهی آثار دولت آبادی را آغاز کنید بدون شک بهتر است با داستان کوتاههای او این کار را بکنید. کتابی که پیش رودارید یکی از بهترین و مشهورترین داستان کوتاههای محمود دولت آبادی بانام روز و شب یوسف است.
خواندن داستان روز و شب یوسف بهعنوان یکی از مهمترین آثار محمود دولت آبادی میتواند انتخاب خوبی باشد. داستان روز و شب یوسف در دورانی نوشته شد که محمود دولت آبادی مشغول نوشتن کلیدر بود و جالب است بدانید که این کتاب سالها بعد در لابهلای دستنوشتههای دولت آبادی پیدا شد و به چاپ رسید.
کتاب روز و شب یوسف یکی از رمانهای کوتاه محمود دولت آبادی است. نسخهی چاپی این کتاب هشتاد صفحه دارد که این عدد در نسخهی الکترونیکی تغییر میکند و بستگی بهاندازهی فونتی دارد که شما انتخاب میکنید. داستان بلند روز و شب یوسف یکی از داستانهایی است در ذهن محمود دولت آبادی هنگام نگارش کتاب جلد جلدی کلیدر شکلگرفته است. دولت آبادی دربارهی این کتاب گفته است: «زمانی که مشغول نوشتن کلیدر بودم داستانهایی بودند که در ذهنم شکل میگرفتند و میخواستم آنها را همروی کاغذ بیاورم، کتاب روز و شب یوسف یکی از این کتابها است.»
داستان کتاب روز و شب یوسف دربارهی پسر نوجوانی به نام یوسف است که به سن بلوغ رسیده است و مشغول گذراندن دوران بلوغ است. یوسف در خانوادهای مذهبی و سختگیر بزرگشده است تا حدی که محیط خانه پر از خفقان است. یوسف فرزند پدری دیکتاتور و مادری مطیع است که در مادری هیچچیزی برای فرزندانش کم نمیگذارد. داستان اصلی کتاب دربارهی درگیریهای ذهنی یوسف است، یوسفی که در کوچه و خیابان سایهی مردی را میبیند اما نمیتواند به آن برسد...
سایهای دنبالش بود. همان سایه همیشه. سایه، خودش را در سایه دیوار گم میکرد و باز پیدایش میشد. گنده بود، به نظر یوسف گنده میآمد، یا اینکه شب و سایه - روشن کوچهها او را گنده، گندهتر مینمود؟ هرچه بود، این سایه ذهن یوسف را پرکرده بود. چیزی مثل بختک بود. هیکلش بهاندازه دو تا آدم معمولی به نظر میرسید. یوسف حس میکرد خیلی باید درشتاستخوان و گوشتالو باشد. مثل یک گاو بادکرده. گاوی که پوستش را با کاه پر کنند. شکمش لابد خیلی جلوآمده است. باریک باید باشد. کهنه باید باشد. تسمه باریک و کهنه باید روی نافش نشست کرده و شکم ورمکردهاش را دونیم کرده باشد. یک نیمتنه گشاد باید تنش باشد. نیمتنهای که آستینهایش از دستها بلندترند. دستهای چاق، با انگشتهای کوتاه. دستهایی مثل گوشت مانده گاو کبود، باید باشند. رگهای دستها توی گوشتها گم باید باشند. پشت دستها، روی ساق، بازو، سینه و سر دوشهایش باید خالکوبی باشد. خالهای کهنه و کمرنگ. کمر شلوارش لابد گشاد است و تسمهای که محکم روی شکمش بستهشده. دور خشتک و جلوی شلوارش را چین انداخته و پاچههایش تنگ است. سر زانوهایش کثیف و چرب باید باشند. شاید ساییده هم شده باشند. نخنما شده.کفشهایش هم، پاشنههایش باید ساییده شده باشند. شاید روی کفشها هم، بالای پنجهها ترک برداشته باشد. کفشهایش باید خشک باشند. باید خیلی کارکرده باشند و... این دستمالی که هميشه به دور پنجهها و مچش پیچانده، چقدر چرک باید باشد؟ آب دماغ و دهن، چرک عرق و چربی. یوسف خودش هم نمیدانست چرا حس میکند که تمام رخت و لباسهای او باید چرب و چرک باشد؟ چرا حس میکرد سرشانههای نیمتنه مرد از عرق و چرک باید مثل چرم شده باشد؟ به نظر یوسف میرسید که این مرد، سالهاست همین رختها را به تن دارد. رختهای گشاد و ساییده شده، نخنما و چرکمرد. اما صورتش، صورتش چطوری میتوانست باشد؟ یوسف هنوز صورت او را ندیده بود، پس چه میدانست؟ فقط میتوانست تصور کند. میتوانست تصور کند از لولههای بینیاش موهای زبر و درازی بیرون زده است. موهای کهنه، سیاهسفید. پشت لبش باید پهن باشد. سبیلش باید باریک باشد. یا اینکه زیر سوراخهای بینیاش جمع و چسبیده باشد. روی سبیل از بخار بینی و دود سیگار باید زرد شده باشد. پیشانیاش حتماً تنگ و باریکاند و چشمهایش پر سفیدی و برجسته. گوشه چشمها، نمناک و مویرگها سرخ و ترسآور. چانهاش لابد کوتاه و تورفته است. طوری که غبغبش با چانه و لبها یکی شدهاند. یک کلاه دستچین و چرکمرد هم باید سرش باشد. کلاهی که انگار شسته نشده. کلاهی که چرک در چینچینهایش مانده و مرده است. دندانهایش لابد زرد و کرمخورده هستند، دندانهایش بزرگاند. چهارتای جلوش باید خیلی بزرگ باشند. انگار از هرکدامشان یکتکه شکمبه آویزان است. دارد میآید توی کوچه. یوسف حسش میکرد. کوچه استاد دراز و تاریک و کمنور بود. مثل یک دالان دراز و بیانتها بود این کوچه. باریک و ناهموار بود. یک جوی کجوکوله هم داشت که هميشه آب غلیظ و گندیدهای در آن بهکندی پیش میرفت. می مُخید. پر از لوش و لجن. مثل یک مار سیاه، و ناخوش. از کجا میآمد؟ خانه استاد ته کوچه بود. بنبست. سایه، سایه مرد هر شب تا نبش کوچه، آنجا که به خیابان راه داشت دنبال یوسف میآمد، بعد همانجا میایستاد و رفتن یوسف را تا آستانه در خانه استاد، تا زیرضربی اتاق نگاه میکرد و همینکه یوسف پا به گودی در خانه میگذاشت، گم میشد.
محمود دولت آبادی نویسندهی مشهور ایرانی متولد دهم مردادماه سال 1310 است. دولت آبادی متولد روستایی به نام دولتآباد در سبزوار است و در همانجا بود که تحصیلات دوران ابتداییاش را تکمیل کرد و برای ادامهی تحصیل به مشهد رفت. محمود دولت آبادی در زمان زندگی در مشهد با سینما و نمایش آشنا شد و به این حوزه علاقهمند شد. او برای تکمیل دانش سینمایی خود به تهران آمد و بهعنوان بازیگر در تئاترها ایفای نقش میکرد. محمود دولت آبادی برای نخستین بار در دههی چهل بود که برای نخستین بار نوشتن را آغاز کرد. نخستین داستان کوتاه او «ته شب» نام داشت که در سال 1341 در مجلهای در تهران منتشر شد. بعد از انتشار اولین داستانش و موفقیت داستان کوتاهش او تصمیم گرفت که نویسندگی را بهصورت حرفهای ادامه بدهد.
شاید فکر کنید که نویسندگی تنها کاری است که دولت آبادی در زندگیاش انجام داده است؛ اما حقیقت امر این است که دولت آبادی مشاغل زیادی مانند: چوپانی، کفاشی، کار روی زمین، صاف کردن میخهای کج، دوچرخهسازی، سلمانی و حروفچین چاپخانه را امتحان کرده است. ردپای شغلهایش را میتوان در کتابهایش مشاهده کرد.
با توجه به اینکه دولت آبادی برای یادگیری تئاتر به تهران آماده بود و حدود یک سال همدرس تئاتر خواند تا سال 1353 نویسندگی و بازیگری را همزمان با یکدیگر پیش میبرد. او در دورانی که در تئاتر بازی میکرد نقشهای مختلفی را در نمایشنامههای نویسندگان بزرگ ایفا میکرد. اما در سال 1353 بود که بازیگری را برای همیشه کنار گذاشت و بهطور حرفهای به نوشتن روی آورد.
انتخاب دستهی مشخصی از خوانندگان برای این کتاب کاری غلط و اساساً بیهوده است. نخستین دلیل برای بیهودگی این امر این است که خواندن داستان کوتاه بهعنوان یکی از اصلیترین ارکان ادبیات هر کشوری واجب است. نکتهی بعد اینکه محمود دولت آبادی بهعنوان یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین نویسندگان تاریخ ادبیات ایران است و خواندن آثار او یکی از واجبات بر هر ایرانی است.
آنچه در بالا خواندید نقد و بررسی کتاب روز و شب یوسف اثر محمود دولت آبادی بود. خرید و دانلود کتاب الکترونیکی این اثر در همین صفحهی فیدیبو امکانپذیر است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 408.۲۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 79 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۳۸:۰۰ |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
ناشر | انتشارات نگاه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۳ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
مانند دیگر آثار آقای دولت آبادی محو قدرت نویسنده در صحنه پردازی و توصیف احساسات کاراکترهای داستان خواهید شد. و همچنین به مانند دیگر آثار ارزشمندشان تلخ است و از درد و رنج زیستن حکایت می کند. دوره ی نوجوانی و کودکی چیست ؟ چگونه می گذرد؟ آیا به مانند کتاب قصه های مجید آقای مرادی کرمانی سرشار از کنجکاوی های کودکانه است ؟ یا مانند کتاب آبنبات هل دار آقای صدقی با همه ی سختی ها و زمختی فقر ؛ همچنان خوشمزه و عطر آگین است ؟ چشم ها را &#۳۴; میتوان &#۳۴; شست ؛ جور دیگر &#۳۴;میتوان&#۳۴; دید. بلا تردید هر وجه زندگی و هر برهه ی از زندگی نه به سیاهی روایت آقای دولت آبادی است نه به سفیدی و پاکیزگی و خوشمزگی روایت آقای مهرداد صدقی . زند گی خاکستری است. اما گاهی در افراط و تفریط لطفی هست که در میانه روی اثری از آن نمی توان یافت. با مطالعه ی این داستان جنبه ی تاریک و غم انگیز دوران نوجوانی بر لوح ذهن تان حک می شود.
نویسنده، چه خوب توانسته است احوال درونی یک نوجوان، فقر مادی و فرهنگی محل زندگی اش و مشکلاتی که این فقر (خاصه فقر فرهنگی) برایش پیش آورده و اندکی از ته وجودش را، به کج راهه قلقلک میدهد وصف کند و به تصویر بکشد ! انگار در چشمان یوسف ماجرا هستی و از کالبد او، تمام این احوال را مینگری! . در این داستان کوتاه، شوق را همراه با تلخیها لمس میکنید. از یک سو، افسوس برای تلخکامیها و از سوی دیگر، همدردی با تنهاییهایش :) . خواندن کتاب را توصیه میکنم👍 اول به خاطر قلم فاخر جناب دولت آبادی و دوم به دلیل تصویرسازی فوق العاده شان از فقر و مشکلات زیرپوستی که پدید میآورد
کتاب های اقای دولت ابادی به نظرم اصلا جای نقد نداره اونقدر که میتونه بی نظیر ادمو تو اون حس و حال و هوا قرار بده اگر کتاب جای خالی سلو رو خونده باشین میتونین خودتون رو جای تک تک کارکترهای کتاب بزارین وهمه کتاب های دیگشونم اینطوره به نظرم بی نظیر بود خواب پسر بچه ای نجوان که اینقدر قشنگ حس میکردی که الان جای یوسف قرار داری
مثل همه کارهای دولت آبادی وصف های دقیق و ریزی داره که قشنگ میشه فضا رو حس کنی انگار داری فیلم میبینی. ولی داستان برای من کسل کننده بود. ماجرای یک پسر نوجوان که درگیر مسائل بلوغشه و توهمات و خواسته هایی داره ...
رمانی دوست داشتنی و کوتاه خصوصا برای پسران نوجوان میتونه خیلی اموزنده باشه ...نثرش خیلی روانه و موضوعش جسورانه و بی پروا
نثر روان، توصیفات دقیق و زببا، اما من داستانشو دوست نداشتم، به نظرم هدف خاصی نداشت، آخرشم معلوم نشد چی شد !!
پایان گنگی داشت و برداشت من ازش این بود که در آخر میتونه به ترسش غلبه کنه، اما در کل کتاب بدی نبود ارزش خوندن داشت
متاسفانه فونت کتاب روی گوشی اندروید من قابل خواندن نیست، این مشکل را با کتابهای دیگر فیدیبو نداشتم
سلام کتاب خوبی است نشان دهندهی شیطنتهای یک نوجوان قلمی روان و محاوره ای خوب
فضاسازی و توصیفات نویسنده عالیه ولی داستان رو دوست نداشتم.