روزی چارلی و پدرش در حال پیاده روی بودند که صدایی شنیدند.
صدایی مثل سرود خوندنِ بچهها که انگار داشتن با یک سری پروانه خداحافظی میکردن.
وقتی که چارلی و هم کلاسیهاش بعد از تعطیلات بهاره به مدرسه برگشتن، بستهی پستیای در انتظارشون بود.
روی بسته یک برچسب قرمز بود که روش نوشته بود: محتوای توی بسته زنده میباشد، بلافاصله باز شود.
وقتی بسته رو باز کردند، دیدند که توش پُر از ظرفهای شیشهای کوچک با محتوای لزج و مایع بود.
توی اون مایعِ چسبناک، کرمهای ابریشمِ بسیار کوچیکی قرار داشتن.