سالها قبل، در یک صومعه یک راهب بزرگ زندگی میکرد.
اون بیشتر از نیمی از عمر ۱۰۰ سالهاش رو صرف آموزش و راهنماییِ راهبههای جوانتر کرده بود و بهشون کمک کرد تا زندگیشون رو به سمت درستی هدایت کنن که در اون بین هم خدمت کنن و هم آرامش روحی داشته باشن.
یک روز راهب بزرگ مریض شد و باید کسی رو مشخص میکرد که رهبری صومعه رو بعد از خودش به عهده بگیره.
برای این کار، راهبان جوان را به بیرون میفرستد و به آنها دستور میدهد چیزی را سرقت کنند، اما باید طوری اینکار رو انجام دهند تا کسی متوجه دزدی آنها نشود.
در این میان ت مام جوانان به حرف استاد خود گوش دادن جز یک نفر…
این داستان اهمیت مسئولیت پذیری، اعتماد به نفس و توانمندسازی را به خوانندگان میآموزد.