مردان معاصر دوره سختی را طی میکنند، در طول تاریخ بشر، رابطه مرد و زن توسط قانون و آداب و رسوم تعیین میگردید و مرد جایگاه و وظایف خود را بهخوبی میشناخت و سعادت، لذت و خوشبختی خود را در زندگی تضمین میکرد و به زندگی روح، معنا و ارزش میداد.
امروز مردان ما جاده زندگی و مسیر خود را گم کردهاند. مردانی هستند که مادرانشان برایشان مقدس شده، دائما در قیاس مادر و زن خود، زنان خویش را عذاب میدهند، مردانی هستند که چنان شیفته زن خود میشوند که با مادرانشان فاصله عمیقی پیدا میکنند. مردانی هستند که به محض یک اتفاق ناگوار ترجیح میدهند از صحنه زندگی کنار بکشند یا اصلاً کارهایی میکنند که مسئولیت کمتری از آنان خواسته شود و رشد زندگیشان را اینگونه متوقف کردهاند. مردانی هستند که به دلیل آنکه هنوز مرد نشدهاند با لافزنی و یا انجام حرکات نامعقول و بعضا خطرناک سعی در اثبات مرد بودن خود دارند. مردانی هستند که هنوز نمیدانند از زن خود چقدر باید انتظار داشته باشند، مردانی هستند که تنشهای سختی با مادرشان دارند چون هنوز نمیدانند نقش مادر در زندگی آنها کجاست، مردانی هم هستند که اگر اجازه یابند شاید از زن خود جدا شوند، تا به مطلوب خویش دست یابند و مردانی هستند که....
اینها همه مصیبتهای تشخیص ندادن رابطه مرد با زن و نیز با زنانگی خویش است. در نظریه روانشناسی تحلیلی، عامل ارزشمندی، قدرت، موفقیت، سعادت و خوشبختی یک مرد، و همچنین محبوب شدن در میان زنان زندگیاش شناخت زنانگی درونش است.
فصل اول این کتاب از یازده عنصر زنانه در زندگی مرد سخن میگوید که باید آنها را به تفکیک شناخت و جایگاه هر کدام را اختصاصا تعریف کرد و سطح انتظار از آن را باید تنظیم نمود، والاّ باید سمهای مهلکی را که در بخش دوم کتاب میآید نوشید و افسردگی را در زندگی به آغوش گرفت. این عاقبت کسانی است که از نظر جنسیتی نر هستند و هنوز با بخش زنانه درون خود که آنها را به هویت مردانگی و مرد ایدهآل شدن نزدیک میکند فاصله دارند!