هدایت در این داستان با بهرهگیری از یک افسانهی کهن که شاید بهصورت اسطوره درآمده کمک گرفته تا حرفش را در قالب اسطورهی «مرغ حق» بگوید.
این داستان از زبان احمد که در بیمارستان روانی بستری است روایت میشود. احمد آرزوها و تصوراتش را زندگی میبخشد و با آنها زندگی میکند. او در یک سالی که بستری بوده در آرزوی کاغذ و قلم برای نوشتن بوده است؛ در نهایت یک روز آرزوی راوی برآورده میشود و برایش کاغذ و قلمی میآورند تا پریشانیهای روحی و روانی خود را از حادثهای هولناک بیرون بریزد.
سه قطره خون داستان عشق و خیانت است. داستان شک و تردیدی که پایانی نافرجام را به همراه میآورد و راه گریزی از آن نیست.
بیانِ امر محال محوریترین موضوع سه قطره خون است. گفتههای راوی در این داستان شرحی از رویدادهایی اتفاق افتاده نیستند. رویداد اصلی چنان خاطرهی هولناک و مضطربکنندهای است که راوی از بیان آن قاصر است. داستان سه قطره خو به روایتناپذیریِ این قبیل روایتهای تشویشآور مربوط میشود.