همزیستی فرهنگها و ادیان مختلف میتواند جریانی برای کاهش خشونت و افزایش همدلی بیشتر بین افراد یک جامعه باشد. همزیستی ادیان متفاوت سبب تلاش افراد یک جامعه برای رشد بیشتر و صلح آن سرزمین میشود، موضوعی که در حال حاضر کمتر دیده میشود و هر گروهی در تلاش برای نشان دادن برتریشان است. «الیف شافاک» براساس تجربهی زندگی در شهرهای مختلف و برخوردش با گروههای مختلف فرهنگی و اجتماعی کتاب «آینههای شهر» را به نگارش درآورده است که طی داستان آنکه در چند صدسال گذشته رخ میدهد افراد با عقاید متفاوت در کنار هم زندگی میکنند.
کتاب «آینههای شهر» Mirrors of the City اثر «الیف شافاک» سال 1999 منتشر شده است. این داستان روایت زندگی یک شهر و مردمش است که با دینهای مختلف مسلمان،، یهودی و مسیحی در اواخر قرن شانزدهم در اسپانیا زندگی میکنند. دیدههای راوی این رمان از شهری است که در آن زندگی میکند و در میان بستری تاریخی نشان میدهد ادیان مختلف میتوانند در کنار هم زندگی کنند. ماجرای این کتاب شرححال یک خانوادهی اسپانیایی مسیحی است ولی در آن رنگ و بوی تفکرات مختلف را میتوان دید.
کتاب «آینههای شهر» اثر «الیف شافاک» فضاسازی و توصیفات شهری خوبی دارد و این نشات گرفته از سفرهای زیادی است که نویسنده در طول زندگیاش داشته است. «تهمینه زاردشت»، مترجم این رمان میگوید: «در این رمان نه استانبول و نه اسپانیا، نه جادو و نه تفتیش عقاید و نه حتی عشق ممنوع بهاندازهی عناصر آشنایی که نویسنده به آنها خاصیت جادویی بخشیده، برجسته نیستند. شافاک دوست دارد از عناصر پیشپاافتاده و بیاهمیت بنویسد. در آینههای شهر، زنی به پرواز درنمیآید مانند رمان صدسال تنهایی؛ اما دختربچهای یکشبه پیر میشود. مهمترین نکتهای که میتوان دربارهی این رمان گفت، همزیستی ادیان در فضایی است که شافاک خلق کرده؛ مسلمان و مسیحی و یهودی دستکم در دنیای این رمان بیهیچ اختلافی میتوانند در کنار هم، در خانه هم در شهر هم به سر ببرند.»
از خانه خارج میشود و به زیارت درویش میرود. موقع رفتن با خودش ارزن میبرد. او و خیلی از زنان مسلمان، دوروبر مزار ارزن میریزند و دعا میکنند. قصد لجاجت با زیشان خدمتکار را ندارم اما دوست دارم شبهای بارانی مزار درویش را تماشا کنم. در این شبها نه به درویش بلکه به دانههای ارزنی فکر میکنم که اینطرف و آنطرف پخشوپلا شدهاند و با هر قطرهی باران کمی بیشتر در زمین فرو میروند.
صبحها در فنجانی با گلهای ریز آبیرنگ که دستهای مطلا دارد برایم قهوه میآورد. از وقتی به اینجا آمدهام، مدام قهوه مینوشم. نمیشود گفت جای شکلات را گرفته اما حسابی به نوشیدنش عادت کردهام. روزی اگر قهوه ننوشم. آرامشم را از دست میدهم و ترسهایم شدت میگیرند. زیشان اصرار دارد فالم را ببیند. هر بار به بهانهای درخور شانه خالی میکنم چون نمیخواهم از چیزهایی باخبر شود که خودم هم نمیدانم.
از وقتی پایم به این شهر رسیده، باران میبارد. زیشان میترسد درویش از فرط پرسهزنی خسته و مانده شود. اما من هر وقت دلتنگ انوار طلایی خورشید میشوم، به خودم یادآوری میکنم چرا به اینجا آمدهام.
«به شهر آینهها آمدم چون حکایت دیگری به ابتدای حکایتم الصاق شده که پیش از من به قلم آمده. در شهر آینهها هستم چون اگر بتوانم یکبار برای هميشه این سد را ویران کنم، آبها جاری خواهند شد، دیوانهوار جریان خواهند یافت؛ این را حس میکنم.»
اما خوب همیشه که نمیتوانم از این جملههای فاخر بسازم. گاهی وقتها که حقیقت با تمامی زشتی و وقاحتش رودررویم میایستد، از صرافت بزکدوزک سرنوشتم میافتم. اینگونه مواقع چشمهایم را میبندم، لم میدهم و سرگرم تهمزهی ترشی میشوم که کلمات دشناموار زیر دندانم بهجا میگذارند.
«در شهر آینهها هستم چون بزدلم و مانند هر بزدلی که خودش را میشناسد، این راز را پیش خودم نگه میدارم.»
چراکه میداند قطرات از اقیانوس و اقیانوس از قطرات به وجود میآیند.
آنگاهکه اقیانوس حیات آرام میگیرد، هولناکتر میشود چراکه طوفان در قلب آرامش خفته است.
در اتاق بزرگ نهارخوری که دیوارهایش با تصاویر ملائک و شیاطین تزئین شده بود، گویی زمان به استراحت روی میآورد. اینجا به دریاچهای مهآلود، خزه بسته و گریان میمانست که کسی را یارای آن نبود به تلاطمش آورد. پرندهها و حشرات، غازهای وحشی و مارماهیها در طول روز دور این دریاچه و توی آن و روی آن پرسه میزدند اما آموخته بودند به حیاتشان ادامه دهند بیآنکه تماسی با دریاچه داشته باشند.
«الیف شافاک» نویسنده و استاد دانشگاه اهل ترکیه در 25 اکتبر سال 1971 در شهر استراسبورگ فرانسه به دنیا آمد. او در طول زندگیاش به کشورهای مختلف بوستون، میشیگان، آریزونا، استانبول و لندن سفر کرده و مدتی را هم در ترکیه زندگی کرده است. او بر زبانهای انگلیسی، اسپانیایی و عربی تسلط دارد و تحصیلاتش در رشتهی روابط بینالملل، مطالعات زنان و علوم سیاسی را به سرانجام رسانده است. او با نوشتن داستانهای متعدد بهعنوان یک نویسندهی شاخص و ویژه شناخته شده است و کتابهایش محبوبیت زیادی در میان خوانندگان فارسیزبان دارد. «الیف شافاک» بافرهنگهای مختلف آشنا هست و دغدغههای اجتماعی را مضمون داستانهایش قرار داده است. او دربارهی زنان مینویسند و تقابل سنت و مدرنیته را در خاورمیانه و کشورهای غربی به تصویر میکشد.
«الیف شافاک» پرمخاطبترین نویسندهی زن ترکیه است که به دلیل نزدیکی فرهنگی و جغرافیایی با ایران آثارش بسیار ملموس برای خوانندگان فارسیزبان است. او از علاقهمندان آثار بزرگانی همچون «امیلی برونته»، «آلبر کامو»، «مارسل پروست»، «ویلیام شکسپیر» و «میگل د سروانتس» است و خودش نیز بهعنوان یکی از نویسندگان موفق حال حاضر شناخته شده است. او اولین اثرش را سال 1994 و سال 1997 دومین اثرش را منتشر کرد و در همان سالها موفق به دریافت جایزه بزرگ مولانا شد. او نوشتن کتابهایش را بهطورجدی دنبال کرد و کتاب «مَحرم» را منتشر کرد که برای آن موفق به دریافت جایزهی اتحادیه نویسندگان ترکیه در سال ۲۰۰۰ شد. او رمان «حرامزاده استانبول» را در سال 2006 و «ملت عشق» را در سال 2010 منتشر کرد و به شهرت جهانی رسید. کتاب «ملت عشق» رکورد پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را از آن خود کرد و نامزد دریافت «جایزه بینالمللیای ام پی ای سی دوبلین» هم شد. این اثر روایت زندگی شمس و مولانا است از این نظر در ایران نیز بهسرعت ترجمه شد و در لیست پرفروشترین کتابها قرار گرفت. نسخهی صوتی و الکترونیکی آن در هم سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
کتاب «آینههای شهر» اثر «الیف شافاک» را «تهمينه زاردشت» به فارسی ترجمه کرده و آن را «نشر نیلوفر» سال 1393 منتشر کرده است. نسخهی الکترونیک این اثر در این صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «تهمينه زاردشت» مترجم این اثر متولد سال 1356 است و از دههی هفتاد فعالیتش در عرصهی ترجمه و نوشتن را آغاز کرده است. او تحصیلاتش را در رشتهی مترجمی زبان انگلیسی و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی به سرانجام رسانده است؛ ترجمهی کتاب مشهور «نام من سرخ» اثر «اورهان پاموک» از آثار دیگر این مترجم است که نسخهی الکترونیک آن در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۰۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 378 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۲:۳۶:۰۰ |
نویسنده | الیف شافاک |
مترجم |