تضاد آدمی گاه بهقدری عجیب است که در اوج فرودستی میخواهد خود را شبیه افراد مرفه جامعه نشان دهد و زمانی که صاحبمقام و ثروت میشود برای به دست آوردن بیشتر و بیشتر دیگر خود را همسطح مردمان عادی و پایین جامعه نشان میدهد. حال اگر بحث مسابقه و یک جایزهی شگفتانگیز در میان باشد ممکن است قصه کمی خندهدار به نظر برسد. «اریش کستنر» در کتاب «سه نفر در برف» کمدی از یک تضاد شخصیتی روایت میکند. داستانی که معضل بسیاری از آدمهای امروز دنیای ماست.
کتاب «سه نفر در برف» Three Men in the Snowاثر «اریش کستنر» روایت یک داستان طنز و جذاب است. نویسنده این اثر را در سیوپنجسالگیاش و پیش از ممنوعالقلمیاش به نگارش درآورده است. داستان شرح یک مسابقهی ادبی است که آن را یک شرکت تولیدکنندهی پودر لباسشویی برگزار میکند. دو نفر در این رویداد برنده میشوند و حضور یک نفر از آنها داستان را جذابتر میکند. رئیس خود شرکت تولیدکنندهی پودر لباسشویی بانام مستعار در این مسابقه شرکت کرده است و حال او یکی از برندگان است. او برندهی یک سفر دوهفتهای به همراه دیگر برنده که یک پزشک است، شده است. «آقای توبلر» که اینجا بانام «شولتسه» وارد مسابقه شده است تصمیم میگیرد به شخصیت جعلیاش ادامه دهد و بهعنوان یک آدم فقیر به سفر برود. او با ظاهر و نامی متفاوت از همیشهاش به گراند هتل بروک بویرن میرود. برندهی دیگر این جایزه فرد فقیری است ولی طی این سفر بهعنوان یک ثروتمند شناخته میشود.
حضور دو فرد از دو دنیای متفاوت که حال در موقعیتهای جدیدی هستند پر از استعاره از وضعیتهای نابسامان زندگی انسانهاست. «اریش کستنر» این اثر را سال 1934 زمان روی کار آمدن هیتلر نگاشته است به همین دلیل نشانهای آن دوران را میتوان بهوضوح در آن دید. براساس داستان کتاب «سه نفر در برف»، «کورت هافمن» فیلم سینمایی کمدی در سال 1955 ساخت و پس از آن اقتباس دیگری انجام شد. سال 1974 «آلفرد وهر»، کارگردان آلمانی فیلم سینمایی دیگری با همان نام کتاب ساخت
«امیل اِریش کِستْنِر» Emil Erich Kästner نویسنده، روزنامهنگار و طنزپرداز آلمانی در 13 فوریه سال 1899 به دنیا آمد. او در جوانی در پی شغل معلمی به دانشسرا رفت ولی پس از مدتی آن را رها کرد و در هجدهسالگی راهی جبههی جنگ شد. او در این دوران آسیب جدی دید و با جسم و روحی زخمخورده بازگشت. او تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات آلمانی را در برلین آغاز کرد و آن را تا مقطع دکترا ادامه داد. او در آن زمان با روزنامههای مختلف همکاری میکرد و شعر میسرود. او نوشتن داستانهایش را دنبال میکرد و بهطورجدی وارد عرصهی نویسندگی شد. با روی کار آمدن حکومت هیتلر و نازیسم، ممنوع القلم شد و نوشتههایش را سوزاندند. او در این دوران تنها به نوشتن فیلمنامههایش اکتفا کرد. او رد اواسط دههی بیست میلادی روزنامهی مخصوص جوانان را تأسیس کرد و بهعنوان نویسندهی حوزهی کودک و نوجوان هم فعالیتش را جدی دنبال کرد.
«امیل اِریش کِستْنِر» در کنار نویسندگی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی را نیز دنبال میکرد و به سیاستهای دموکرات چپگرا و در راستای رئالیسم گرایش داشت. او در 29 ژوئیه سال 1974 در مونیخ درگذشت. این نویسندهی بزرگ را بیشتر با کتاب «امیل و کارآگاهان» میشناسند، براساس داستان این کتاب فیلم و تئاتر ساخته شده و به بیش از سی زبان دنیا ترجمه شده است. او نویسندهای فعال در ادبیات کودک بود که آثارش مملو از شوخطبعی و طنازی است. او بعضی از آثارش را در آن دوران به دلیل فعالیتهای سیاسیاش بانامهای مستعار منتشر میکرد. او در سالهای پایانی عمرش سرپرست انجمن قلم آلمان و موفق به دریافت جایزهی گئورگ بوشنر شد.
یوهان، پیشخدمت، سیگار برگ آورد و برای آقای توبلر فندک کشید. دوشیزه هیلده، دختر توبلر، فنجانهای قهوه را روی میز گذاشت.
خانم کونکل و پیشخدمت داشتند اتاق را ترک میکردند. دم در یوهان پرسید: «جناب رایزن عالی فرمایشی ندارید؟»
توبلر گفت: «بنشینید! یک فنجان قهوه با ما بخورید. کونکل هم بنشیند! یک سیگار برگ هم لای لبانتان نابجا نیست. بردارید!»
خانم کونکل گفت: «شما که میدانید من سیگاری نیستم!»
هیلده خندید. یوهان یک سیگار برگ برداشت. آقای توبلر نشست. و گفت: «بنشینید، فرزندان! میخواهم یک خبری به شما بدهم.»
هیلده گفت: «لابد باز یکی از آن دستهگلها را به آب دادهای!»
خانم کونکل نالید که: «خدایا خودت رحم کن!» (دردش این بود که دلش همیشه گواهی بد میداد.)
توبلر دستور داد: «ساکت! یادتان هست که من چند ماه پیش به کارخانههای پاک و سفید نوشتم که بد نیست مسابقهای ترتیب بدهند؟»
حاضران سر به تأیید تکان دادند.
«ولی این را نمیدانید که وقتی متن این مسابقه منتشر شد، خودم هم در آن شرکت کردم! و چیز خیلی عجیبی که من خودم تا امروز صبح نمیدانستم این است که در این مسابقه، یعنی مسابقهای که کارخانههای خودم ترتیب داده، جایزه دوم را بردهام!»
خانم کونکل گفت «اینجا را اشتباه کردید. جایزه دوم را آقای شولتسه برده. خودم در روزنامه خواندم. نشانیاش را هم پست رستانت داده!»
دوشیزه هیلده توبلر گفت: «آه!»
یوهان پرسید: «گوشی دستتان نیامد؟»
کونکل گفت: «چرا نیامد؟ جناب رایزن ما را دست انداختهاند!»
اینجا هیلده دخالت کرد و گفت: «خوب. کمی حواسمان را جمع کنیم. پدرم میگوید جایزه دوم را برده. در روزنامه نوشته که جایزه دوم نصیب آقای شولتسه شده. چه نتیجه میگیریم؟»
خانم کونکل گفت: «نتیجه میگیریم که روزنامه دروغ گفته! و این تازگی ندارد!»
دیگران حرارتشان بالا رفته بود.
توبلر گفت: «یک امکان دیگر هم هست. و آن اينکه من بانام مستعار شولتسه در مسابقه شرکت کرده باشم؟»
خانم کونکل گفت: «بله، این هم ممکن است. وقتی آدم ارباب کارخانهها باشد برنده شدن مشکل نیست!» آنوقت کمی در فکر فرو رفت و عاقبت به تأکید گفت: «ولی روسای کارخانهتان چرا جایزه اول را به شما ندادند؟»
هیلده گفت: «کونکل. شما را باید با تفنگ بادی تیرباران کرد!»
یوهان گفت: «بعد هم جای تیرها را با مرزنگوش و سیب پر کرد.»
خانم کونکل، که زن سالخورده تنومندی بود با بغض در گلو گفت: «اين هم مزد زحمتهای من!»
ولی یوهان مأیوس نشد و توضیح داد که: «مدیران کارخانهها که شرکتکنندگان را نمیشناختهاند.»
«یعنی چه؟ جناب رایزن عالی خودشان الان گفتند که جایزه را برده اندا»
کتاب «سه نفر در برف» اثر «اریش کستنر» را «سروش حبیبی» به فارسی ترجمه کرده و آن را «نشر نیلوفر» سال 1392 منتشر کرده است. نسخهی الکترونیک این اثر در این صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «سروش حبیبی» مترجم برجستهی ایرانی در خرداد سال 1312 به دنیا آمد و در جوانی به مدرسهی عالی پست و تلگراف رفت. او تحصیلاتش را در رشتهی الکترونیک در آلمان ادامه داد و در آن دوران به چند زبان دیگر تسلط پیدا کرد. او به آمریکا و فرانسه سفر کرد و فعالیتش در حوزهی کتاب را با ویراستاری آغاز کرد. او آثار فاخر ادبیات جهان را به فارسی ترجمه کرده است و جزو مترجمان خوب ایرانی است. او کتاب «سه نفر در برف» اثر «اریش کستنر» را از نسخهی آلمانی ترجمه کرده است و از ترجمههای دیگر او میتوان به کتابهای «شاهزاده و گدا» اثر «مارک تواین»، «دن کیشوت» اثر «سروانتس»، «شازده کوچولو» اثر «آنتوان دو سنت اگزوپری» و «سپید دندان» اثر «جک لندن» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک همهی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۴۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 248 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۱۶:۰۰ |
نویسنده | اریش کستنر |
مترجم | سروش حبیبی |
ناشر | نشر نیلوفر |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Drei manner im schnee |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۳/۰۴/۰۴ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 110,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
در پیشگفتار کتاب آمده که مخاطبین این کتاب بر خلاف بیشتر کتابهای نویسنده نه جوانان، بلکه جوانان سالمند هستند. اما منطق داستانی اثر همان منطق داستانهای نوجوانان است، اتفاقاتی که ساده هستند و خط داستانی ساده و پیشبینی پذیری را دنبال میکنند. مسائل مثل پازل در کنار هم جای میگیرند و همهچیز به خوبی و خوشی پایان میپذیرد بنابراین، مخاطب کتاب خیلی مشخص نیست و از طنز خوشایند قلم نویسنده و محتوای کلی که نقد اخلاق بورژوازی است بگذریم، روایت داستانی میتوانست پختهتر و غیرافسانهای تر باشد. در کل، اثری ساده و خوشخوان بود
کتاب بسیار شاد، صمیمی و جذابی است. در این دوره و زمانه که همه ساز غم و تلخی می زنند، خواندن داستانی که قهرمان ها با وجود مصائب هنوز شاد و مهربان و امیدوارند خیلی لذت بخش است. این کتاب مناسب بزرگسالان است ولی دو کتاب خواهران غریب و کلاس پرنده ی اریش کستنر یار غار دوران بچگی من هم بودند. کاش کتاب های بیشتری از این نویسنده ترجمه می شد.
داستان سرراست و سرخوشانهای که با طنزی ظریف مرام ثروتمندان و جامعه طبقاتی را به نقد میکشد. اگر میخواهید مدتی سرگرم شوید و داستان ساده ولی زیبایی بخوانید و از افکار و دنیای تلخ دمی فارغ شوید، انتخاب مناسبیست.
کتاب خیلی جالبیه یه جورایی شاهزاده و گدا هست ولی فان و بامزه... من نسخه ی چاپی شو خوندم، ترجمه هم که دیگه سروش حبیبی هست نیاز ب تعریف نداره... حتما توصیه میشه مخصوصا بعد از یه تایم فشار کاری و برای استراحت
در مورد کستنر خونده بودم دوست داشتم کتابی ازش بخونم. به نظرم همون بیشتر نویسنده کودکان و نوجوانان هست. تعریفی نداشت فقط خیلی خوشبینانه بود. باز نظر داستانی هم کتاب همون شاهزاده و گدا یا همچین چیزیست...
خیلی طنز لطیفی داشت، داستان خیلی صمیمانه بود و شخصیتها خیلی دوستد اشتنی و بیریا به نظر من مخصوص نوجوان نبود و هر سنی از خواندنش لذت میبرد ترجمه هم عالی بود
همونطور که بقیه هم اشاره کردن، کتابیه که بدون این که خواننده رو سطح پایین فرض کنه باعث سرگرمی و خوشحالیش میشه. ترجمهٔ خیلی روانی هم داره.
اریش کستنر نویسنده خواهران غریب هست و نویسنده جذابی هست که ازش کتاب "وقتی بچه بودم" بچگینامه خودش رو خوندم و خیلی لذت بردم.🥲🙏🏻💖🌇
یه چیز معمولی، یه داستان ساده، انگار داره برای خودت اتفاق میفته، همونقدر معمولی، همونقدر ساده، اما بسیار تاثیر گذار
بسیار خوب فضایی شاد و صمیمی و طنزی فوق العاده، خیلی یادآور فیلم هتل بزرگ بوداپست بود برام، واقعا لذت بخش بود