

کتاب صوتی کارنامهی سپنج
ادبار و آینه
نسخه الکترونیک کتاب صوتی کارنامهی سپنج به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
نسخه نمونه کتاب صوتی کارنامهی سپنج را رایگان بشنوید
نقد و بررسی کتاب صوتی کارنامهی سپنج
نویسنده توانایی این را دارد که آینهی جامعهی خویش باشد. توانش را دارد صدای مظلومان و ستمدیدگان باشد و میتواند داستان مردمی فراموش شده که در حومه و حاشیه و روستاهای دورافتاده زندگی میکنند روی کاغذ بیاورد تا مردم شهر و بالادستیها هم به یادشان بیفتند و کمی از زندگی این مردمان را لمس کنند. هرچه روح نویسنده دغدغهمندتر باشد رنجش هم بیشتر خواهد بود و این رنج به کلماتش رسوخ خواهد کرد. نمونهی چنین نویسندهای در ادبیات ایران محمود دولت آبادی است. دولت آبادی که بیشتر او را با کلیدر میشناسیم با مردم روستاهای ایران آشناست، رنج را بهتر از هرکسی میشناسد و قصههایش از دل ِ درد و رنج و شبهای تاریک و مناطق بی سر و صدا سر بلند میکنند. اِدبار و آینه یکی دیگر از داستانهای اوست که باز خواننده را به دل روستا میبرد و رنجشان را به رخ میکشد.
کتاب صوتی کارنامه سپنج- اِدبار و آینه
ادبار و آینه کتاب جذابی است که اولینبار انتشارات نگاه بهصورت مستقل در سال ۱۳۸۴ آن را در ایران منتشر کرد. این کتاب خودش شامل دو بخش ادبار و آینه است. داستانهای بخش اول ادبار، مرد و بند نام دارند و بخش دوم شامل داستانهای آینه و ته شب است. داستان ادبار داستان پسری به نام رحمت است پسر مریضی که پدرش او را در روستا رها میکند اما پسرک تا مدتها به انتظار پدر مینشیند. در این داستانها هم همان لحن محاورهای همیشگی دولتآبادی پیداست، آدمها به جبر سرنوشت دچارند و پایانها غمانگیزند. توصیفات هم به همان قدرتی است که همیشه از این نویسنده انتظار میرود.
کارنامه سپنج یک مجموعه داستان خواندنی است. مجموعهای متشکل از ۱۱ داستان که دولت آبادی آنها را بین سالهای ۴۱ تا ۵۷ نوشته است و بهنوعی آینهی این سالها بهحساب میآید. این کتاب هنوز هم خوانندگان زیادی در سراسر ایران دارد.
درباره محمود دولت آبادی
دولت آبادی یک نویسندهی معمولی نیست، او کسی است که ادبیات معاصر ایران مدیون اوست. آثاری از این نویسنده برجایمانده است که در سراسر جهان شناخته شدهاند، آثاری چون کلیدر و جای خالی سلوچ، زیبایی ادبیات فارسی را به رخ میکشند.
دولت آبادی متولد سال ۱۳۱۹ در سبزوار است و روح کویریاش روی تکتک نوشتههایش سایه افکنده است. پدر او مرد باسوادی بود و همین شد که محمود کوچک با شعر و ادبیات کلاسیک فارسی آشنا شد. دولتآبادی از روستا به سبزوار، از سبزوار به مشهد و پس از آن در جستجوی رؤیاهایش به تهران رفت و در هر مرحله شغلهای مختلفی هم داشت. شاید همین بودن زیاد در میان مردم باعث شد بعدها آثارش رنگ و بوی مردمیتری بگیرد. او در تهران به بازیگری و نمایشنامهنویسی و فیلمنامهنویسی مشغول بود و کمکم داستان کوتاه هم نوشت. پس از دههی پنجاه بود که کمکم بهخاطر کتابهایش به شهرت رسید. او جوایز مختلفی هم دریافت کرده که از میانشان میتوانیم به جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه اشاره کنیم. در ادامه عنوان تعدادی از کتابهای این نویسنده آمده است:
شنیدن داستان ادبار و آينه از کتاب کارنامه سپنج چقدر زمان میبرد؟
ادبار و آینه متشکل است از پنج داستان است که هرکدام به چند قسمت تقسیم شدهاند. شنیدن کل محتوای کتاب ۳ ساعت و چهار دقیقه طول میکشد اما تقریباً هر قسمتش را میتوانید در کمتر از بیست دقیقه بشنوید. میتوانید شنیدن این قصهها را برای وقتهایی که پشت فرمان هستید برنامهریزی کنید یا در وقتهای پرت اتاق انتظار مکانهای مختلف آنها را بشنوید و از زمان و مکان جدا شوید.
انتشار نسخه صوتی کارنامه سپنج - ادبار و آینه
ازآنجاییکه در طی سالیان گذشته و با رونق هرچه بیشتر دستگاههای الکترونیکی شخصی و افزایش تعداد کاربرانشان اقبال به کتاب صوتی هم بیشتر شده است بسیاری از ناشران تلاش میکنند نسخهی صوتی کتابها را هم بیرون بدهند. این به افراد نابینا و کمبینا کمک میکند کتابهای بیشتری بخوانند و افرادی که به دلیل کهولت سن یا بیماری توانایی حرکتی کافی برای به دست گرفتن کتاب ندارند هم میتوانند از این آثار استفاده کنند. در همین راستا رادیو گوشه کتاب ادبار و آینه را با صدای گرم بهنام تشکر بازیگر سریالهایی همچون دزد و پلیس و ساختمان پزشکان منتشر کرده است. صدای بم و دلنشین این بازیگر زیبایی قصه را دوچندان کرده و خواننده را وادار میکند بیشتر گوش کند و در قصه غرق شود.
چرا باید کتاب کارنامه سپنج – ادبار و آینه را خواند؟
ادبار و آینه روی تاریکی از زمانهای است که چندان از آن نگذشته است. این کتاب هم مانند بسیاری از آثار این نویسنده از فقر و بدبختی در دههی چهل و پنجاه میگوید. فقر در آثار دولت آبادی فقط نبود درآمد نیست، فقری که او از آن فقر میزند در کنار نبود پول، نبود اندیشه، نبود فرهنگ، نبود آموزش و نبود بهداشت هم هست. فقر در کتاب او چندبعدی است. در ادبار و آينه آدمهای رها شده را میبینیم، آدمهای تحت ظلم، آدمهایی که جایی برای رفتن ندارند. دولتآبادی در انتقال حس کمنظیر عمل میکند. او بلد است با چند کلمه چنان غمی را به جان خواننده بریزد که در صدها صفحه توصیف هم پیدا نمیشود. ادبار و آینه خواندنی است چون تلنگری میزند به اینکه چه گذشته و هنوز هم در بعضی جاها چه میگذرد.
پس از ادبار و آینه چه کتابهایی بشنویم؟
دولت آبادی راوی درد و رنج است. او از چیزی سخن میگوید که جان آدمی را به درد میآورد و او را وادار میکند به جامعهاش فکر کند میتوان از مین آثار نویسندگان مختلف ایران و جهان چنین آثاری را یافت گوژپشت نتردام و بینوایان ویکتور هوگو چنین قصههایی هستند و چارلز دیکنز هم از انگلستان چنین مینویسد. در میان آثار تعدادی از نویسندگان ایرانی هم ثاری با حال و هوای مشابه دیده میشد که در ادامه به آنها اشاره میکنیم:
- آشفته حالان بیدار بخت اثر غلامحسین ساعدی
- شهری چون بهشت اثر سیمین دانشور
- عدل اثر صادق چوبک
- انتری که لوطیاش مرده بود
در بخشی از کتاب کارنامه سپنج - ادبار و آینه میشنویم
طعم لبوی نیم گرم هنوز روی زبان ذوالقدر بود. او همین یک دم پیش کنار چرخ طباخی باباسحر ایستاده و سی شاهی لبو خریده و تا آخرین ریزهاش را خورده بود و حالا داشت رو به خانهشان میرفت. از کنار سایهبان سنگتراشان گذشت و به راه هر شبهاش پا گذاشت. این کوچه اسم دیگری داشت اما چون توی کوچه یک کاروانسرای قدیمی بود و میان کاروانسرا کولیهایی از آنهایی که نعل اسب، انبر، سیخ کباب، قندشکن و کارد آشپزخانه درست میکنند، آنجا منزل داشتند به آنها میگفتند کوچهی کولیها. ذوالقدر، خواهرش ماهرو و برادر کوچکش جمال هم توی همین کاروانسرا در یکی از خانههای کنج دیوار شب و روز خود را میگذراندند. باباشان چراغعلی و مادرشان آتش هم یعنی با آنها بودند. اما چه بودنی، امروز از صبح باریده و شب کوچه هنوز خیس بود. ابرهای پر بالای سر هنوز نم پس میدادند. از ناودانها گاهبهگاه آب چکه میکرد. نور کمرنگ لامپهای برق تار و انگار بخار گرفته بودند. دنبال سر ذوالقدر از میدان و دستک خیابانهای چهار طرفش کمابیش هیاهوی فروشندههای دورهگرد شنیده میشد. شب تازه در نیمهی اول بود. ذوالقدر سرش را که بلند کرد به در کاروانسرا رسیده بود. اما پیش از آنکه پا به میان در بگذارد صدای زنجمورهی بابایش او را ملتفت خود کرد و سرجا نگاهش داشت. صدای بابایش مثل صدای یک جور حیوان شده بود. حیوانی که ذوالقدر نمیشناختش، یا هم به گوش او اینجور میرسید. ذوالقدر به بابا نزدیک شد و کنارش ایستاد، چراغعلی کنار جرز نم برداشتهی کاروانسرا چمباتمه زده سرش را روی زانوهایش گذاشته بود و توی زانوهایش صداهای گنگ و غریبی از خود در میآورد.
نظرات کاربران درباره کتاب صوتی کارنامهی سپنج