هر چه باداباد سومین کتاب از تریلوژی استیو تولتز بعد از دو کتاب جز از کل و ریگ روان است. تولتز نویسندهی استرالیایی بعد از دو کتاب پیشین خود که دربارهی ترس از مرگ و ترس از زندگی نوشته بود در سومین اثر سهگانهش به سراغ مفهموم استعارهی رجعت ابدی فردریش نیچه رفته است. حالا در این کتاب مرگ و زندگی با هم درآمیخته میشوند و ما با کاراکتر اصلی کتاب یعنی آنگوس به زندگی پس از مرگ سفر میکنیم. استیو تولتز مثل همیشه با زبانی ساده برای ما یک کمدی سیاه را تعریف میکند. این کتاب پر از لحظات و تشبیههای ناب است که به جرات میتوان گفت این سبک و لحن منحصر به فرد تولتر است.
کتابهای استیو تولتر در ایران مخاطبی زیادی دارد و آثار او چندین و چند بار به تجدید چاپ رسیدهاند. کتاب هر چه باداباد همزمان با انتشار جهانی در استرالیا، آمریکا و اروپا در ایران با ترجمهی پیمان خاکسار منتشر شد و طرفداران تولتز را باری دیگر شگفتهزده کرد. شما میتوانید این کتاب را از دستهبندی داستان و رمان وبسایت و اپلیکیشن فیدیبو تهیه کنید.
شخصیت اصلی کتاب ما یعنی آگنوس حالا سر به راه شده است و به دنبال یک زندگی آرام است. همسرش گریسی باردار است و در انتظار به دنیا آمدن فرزندشان هستند که یک مرد غریبه وارد زندگیشان میشود و آنگوس را به قتل میرساند. هرچه باداباد که روایتی معلق بین مرگ و زندگیست پر است تصاویری که مخاطبش را به هیجان میآورد. استیو تولتز به طرزی استادانه با قلمش جهانی را ترسیم میکند که همانقدری که جذاب است هم ترسناک است و هم به طرز غریبی مسخره. استیو تولتز اهمیت دغدغهها و نگرانیها را در مقابل مرگ قرار میدهد عیار آنها را میسنجد. جذابیت کتاب در آن است که اتفاقاتی که میخوانیم همانقدر که فانتزی و هیحانانگیز است میتواند در زندگی حقیقی هر کدام ما نیز اتفاق بیافتد.
هرچه باداباد همچنان مانند دیگر آثار تولتز پر است نیش و کنایه به مسائلی که به اعتقاد او زندگی و زیستن را سخت و مبتذل کرده است؛ برای مثال در این کتاب بیشتر از همیشه با انتقاد تولتز نسبت به تکنولوژی و فضای مجازی رو به رو میشویم و همزمان با گریسی مواجه هستیم که یک بلاگر است و ثانیه به ثانیه زندگیاش را با مخاطبین – یا همان دنبال کنندگان- مجازیاش به اشتراک میگذارد.
تولتز در هر چه باداباد سعی دارد تا به مفهوم استعارهی رجعت ابدی بپردازد. نیچه با رجعت ابدی بیان میکند که جهان و تمامی موجودات و نیروها همواره در حال تکرار شدن بودهاند و همه چیز بی نهایتبار، به شکلی خود همانند، تا ابد تکرار خواهد شد. مفهومی که ریشهاش از فسلفههای یونان میآید و یکی از آموزههای فیثاغورث نیز بوده است. رواقیون، احتمالا با الهام از فیثاغورس، مفهوم رجعت ابدی را وارد فلسفهی طبیعی خود کردهاند.
استیو تولتز متولد 1972 در شهر سیدنی استرالیاست. از دانشگاه نیوکاسل سال 1944 فارغ تحصیل شد و به قصد مهاجرت در کشورهایی زیادی برای زندگی مستقر شد؛ شهرهای پاریس، نیویورک، ونکوور و مونترال محلهایی هستند که استیو تولتز برای زندگی انتخاب کرد. او پیش از آن که نویسنده شود مشاغل گوناگونی مانند فیلمبرداری، بازاریابی، نگهبانی، کارآگاه خصوصی، معلم انگلیسی و فیلمنامهنویسی را تجربه کرد.
در مجموع سه کتاب نوشته است که در کشورهای مختلف و به خصوص ایران طرفدار و مخاطبین زیادی دارد. کتاب های جز از کل و ریگ روان و هر چه باداباد که این سه اثر در قالب یک تریلوژی مجموعا در چهارده سال از 2018 تا 2022 منتشر شد.
هر چه باداباد فارغ از جذابیتش در سبک روایت و لحن پر از صلابتش پر است از تصاویر ملموس و درخشان؛ استیو تولتز با قلم و کلمات تخیل و تصویرسازی ما را به کار میگیرد و ما با جهان و شخصیتهایی مواجه میشویم که میتوانیم خودمان جای آنها بترسیم، متعجب شویم و هیجان زده شویم. تولتز ما را به روایتی و فضایی میبرد که بیش از پیش به مرگ و زندگی بیاندیشیم و بهتر با دلمشغولی زندگان و حتی مردگان آشنا شویم.
هر چه باداباد هیچکس هیچوقت به من فکر نمیکرد. حالا که مُردهام، فکرم بهشدت درگیر چیزهایی شبیه اینهاست: چه تعداد از تصمیمات مهم زندگیام را فقط به این خاطر گرفته بودم تا کسانی که حتی متوجه حضورم نشده بودند دربارهام بد فکر نکنند؛ چهقدر لهله زده بودم برای خوشآمد کسانی که از آنها خوشم نمیآمد فقط چون میترسیدم بیزاری از من مسری باشد و به کل جمعیت سرایت کند؛ و اگر ــ حقیقت تأسفبار اینجاست ــ همهی بختبرگشتگیهایم منحصر به خودم بودند و کسی درگیرشان نمیشد، مشکل چندانی با آنها نداشتم. فقط بابت اینها غصه نمیخورم؛ چرا بیشتر دنیایمان را ندیده بودم؟ چرا چتربازی یا ماجراجویی جنسی نکردم؟ دقیقاً چرا اینقدر از لمس یک ذَکَر متنفر بودم؟ ناهمجنسخواه بودنم چه اهمیتی داشت؟ اکثر گیاهخوارها ماهی نمیخورند؟ و چرا اینقدر مطمئن بودم که هر جور باور به ماوراءالطبیعه معنایش رجعتی شرمآور است به دوران پیشاعلم؟ البته که من هم ترسهای غیرمنطقی خودم را داشتم: ترس از مانکنها و شیبهای تند و خیره شدن دیگران به خودم، ولی هیچوقت از تاریکی نمیترسیدم، یا از مُردهها، یا هر چیزِ مربوط به دنیای پس از مرگ. برای من بهشت رویایی کودکانه بود و برزخ استعارهای آشکار و جهنم صرفاً معتبر روی زمین، و حتی تصور یک روح جاودان فقط راهی بود برای اجتناب از رودررویی با سفر بیبازگشتمان به ناکجا. خجالتآور است که آدم تا چه حد میتواند در اشتباه باشد.
اگر هرچه باداباد و دیگر آثار استیو تولتز را دوست دارید خواندن سه کتاب دیگر را نیز به شما پیشنهاد میکنیم و امیدواریم از خواندن آنها لذت ببرید.
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 2.۵۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 400 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۳:۲۰:۰۰ |
نویسنده | استیو تولت ز |
مترجم | پیمان خاکسار |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Here goes nothing |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۰۳/۲۴ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
یه جمع بندی کلی بخوام بگم ۱_درباره فضا سازی :خوب تونسته بود یه فضای متفاوت بسازه و نسبت به فضای کار های قبلیش کلیشه ای عمل نکنه (همون کاری که توی ریگ روان کرد)اما بخوایم از قیاس با خودش بگذریم کلا استیو تولتز روی منظره و رنگ پردازی داستان زوم نمیکنه و بیشتر تلاشش به پرداختن ایده س(هرچند در جز از کل کمی سعی کرد خودش رو محک بزنه ) و اون تمی که از دنیای پس از مرگ میده برای همین یکم برای مخاطب ممکنه مجهول بمونه. ۲_شخصیت پردازی:توی این رمان هم کارکتر های زیادی رو انتخاب نکرده و داستان روی سه شخصیت اصلی میچرخه با سه دنیای درونی متفاوت که انگوس مونی نسبت به گریسی و اون شخصیت متفاوت و سبک سر تری داره که نقشش در روند داستان برای بالانس کردن و فاصله انداختن بین عقاید اون و گریسی موفق ظاهر میشه و تولتز بیشتر سعی میکنه لحن کمدی خودشو از این شخصیت انتقال بده .از اون طرف گریسی نمونه بارز یک انسان آلوده شده به تعارض شناختی رو میبینیم که نماینده هرکدوم از ما در عصر مدرنه .تولتز شخصیت سمج و کنجکاو خودش رو در این شخصیت جا میکنه و بعد از تمام حوادث و مسائل متافیزیکی و کوانتومی و عدم قطعیت که از دید گریسی مطرح میکنه باز خودش رو وادار به پیدا کردن جوابش و نتیجه گیری رمان یعنی رجعت ابدی نیچه میکنه و رسالت رو برگردن گریسی میندازه اما شخصیت بعدی یعنی اون ترکیبی از سبک سری انگوس و ذهن آنارشیستی گریسی رو میبینیم که از همون اول رمان بذر بی اعتمادی رو در ذهنمون میکاره و در اخر به قطعیت میرسونه..اون که با حقیقت مرگ بی علاج خودش روبرو شده و در انتظار مرگه بدون معطلی سعی در آزادی خودش به هر نحوی داره و مهم تریم هدفش رسیدن به عشق (از دید خودش )به هر بهاییه حتی قتل .اما شخصیت اون هم خالی از لطف نیست حتی وقتی مخاطب با اون روی حیوانی و قاتل اون آشنا میشه باز نمیتونه به طور کامل به کارکتر بی محل باشه چون وجود اون یکی از رشته های اصلی پیرنگ داستانه که نشون میده جدا از فرشته مرگ بودن میتونه گاهی آخرین راه نجات هم باشه حتی با خود مرگ . در کل این رمان نه تراژدی عمیق جز از کل رو داشت (چون تلاشش بر محور تفکر درباره رجعت ابدی فقط با بالانس کردن و اجتناب از تاثیر گزاری بر مخاطب ممکن بود )و نه اون ذهن چند بعدی آلدوی ما توی ریگ روان (که به نظرم نسبت به فلسفه کتاب باید بیشتر روی این وجه قضیه کار میشد ). اما تجربه متفاوت از خود نویسنده و فضای بعد از زندگی رو تونستم دریافت کنم
نظرات رو میخونی فقط در حال شکایتن که قیمت خیلی زیاده. دوستان یه پرس غذا برنجی یا یه ساندویچ زیر ۹۰ تومن گیر نمیاد . یه کیلو گیلاس ۱۰۰ تومنه قیمت گوشت و برنج و ... که بماند . حالا سر قیمت خرید کتاب میرسه همه شروع میکنن شکایت کرد ن ولی در طول روز و هفته پولشونو صرف کلی موارد بی مورد بکنن هم اصلا براشون مهم نیست این شکایت کردنا همش بهونه س. کسی که عاشق کتاب خوندن باشه شده از یه تفریحش میزنه ولی پولشو میذاره برای خرید کتاب. خود کتاب هم که تخفیف ۴۰ درصدی داره
مشخصات خوب کتاب: - جزو اولین رمانهاییه که به موضوع همهگیری اشاره داره و به نوعی میشه گفت یه رمان «پست کووید» هست و این تازگی داره. - واقعن بلده که جذاب بنویسه. مثل سریال مینویسه و پایان هر فصل یه گرایی میده برای فصل بعدی و این باعث میشه آدم سخت کتاب رو زمین بگذاره. معایب کتاب: - جهان پس از مرگی که میسازه، اصلن جذاب نیست. آدم توقع داره وقتی روایتی رو از جهان پس از مرگ میخونه که با روایتهای معمول تفوت داره و کاملا داستانیه، یک روایت بسیار جذاب رو بخونه و میخکوب بشه. اما این جهان اصلن این خصوصیات رو نداشت. - توی روایتش از جهان پس از مرگ خیلی باگ وجود داره و چهارچوب قوی نداره. - خیلی جاها نویسنده تلاش کرده حرفهای قلمبه سلمبه و تاثیرگذار در مورد زندگی بزنه، اما نتونسته موفق باشه و حرفهاش کلیشه شده. نتیجهگیری نهایی: روایت جذاب و موضوع جسورانه، رمان رو خوندنی میکنه اما روایت جاهایی کسل کننده میشه و میتونست کوتاهتر باشه. در مجموع، خوندن کتاب رو توصیه میکنم.
دو سوم اول داستان فوقالعاده جلو رفت، اما یکسوم آخرش از نظر من مثل آثار قبلی استیو تولتز ماهرانه نبود. توی آثار قبلیش در بطن داستان مسائل فلسفی بحث میشد، اما توی یکسوم پایانی این کتاب اثری از مهارت داستانپردازی (در حد و اندازه آثار قبلی) به چشم نمیخورد؛ چونکه توی داستانپردازی افراط شده بود. از نظر شخص من، وقتی نویسندهای داستان رو با افراط و تفریط جلو میبره، نشونه عدم تسلط کافیش روی اون داستانه و من خودم شخصا از داستانهایی که توش افراط وجود داشته باشه (مثلا یک شخصی در داستان در همه حال موفق باشه، یا همیشه خوششانس باشه یا همیشه کار درست رو انجام بده و تصمیمهای درست بگیره و...) خوشم نمیاد. بهنظرم این برای نویسندهای مثل استیو تولتز که آثار خیلی خوبی ازش دیدیم، امتیاز منفی حساب میشه
بعد از خوندن ۱۵۰ صفحه از کتاب کشش عالی و وقتی شروع میکنی بی وقفه جلو میری اما همونطور که تو مقدمه هست براساس فلسفه خاصی در مورد مرگ نوشته شده و وقتی دنیای پس از مرگ رو شرح میده کمی مسخره میشه شاید این احساس بدلیل تفکر متفاوت ما از دنیای پس از مرگ باشه در مورد نگارشش باید گفت اصلا به سنگینی ریگ روان نیست
راستش کتاب برای من خیلی فضای کدر و خاکستری داشت. حتی نقش اول داستان هم انگار گردی از افسردگی بهش پاشوندن. متن کتاب سرشار از ناتوانی ، محبت توام با مهری، سرگشتگی و کلی سوال بیجواب بود. در نوع خود کتاب خاصی بود و مفاهیم مذهبی رو کمی به چالش کشید. اما در بخشهای آخر اون حجم عظیم سوالات دیگه غیر قابل درک شده بود. حتی خود نویسنده هم جوابی نداشت و بیشتر شب یه تراوشات یک ذهن افسرده بود. به هر حال کتابی هست که باید خوانده بشه و من به شخصه کلی هایلایت و نکته از کتاب استخراج کردم.
فک میکنم طرز فکرش پر تضاد هست با همچین نگاهی به زندگی دنیا هرج و مرج میشه دنیا با همه محدودیت هاش قشنگه با همه نرسیدن و نشدن ها همه ملاحظه ها از دست دادن ها تکرار نشدن ها مثلا فک کن هر سال با تبانی بری جام ج هانی خب که چی؟ همه بخوان این مدلی باشن... دنیای قانون و احترام و ملاحظه و رعایت حق بقیه خوبه این کتابم براساس نگاه خاصی نوشته شده که فکر میکنم خطاهای فاحش داره با این توجه بخونیدش
این سومین کتاب استیو تولتز و ترجمه پیمان خاکسار گرامی است.به نوعی ادامه اندیشه و فلسفه زندگی تولتز. جدا از نثر جذاب و پر مغز تولتز ، ترجمه فوقالعاده جناب خاکسار لذت مطالعه این اثر را دوچندان نموده . اشراف بسیار زیاد مترجم به فلسفه و علوم اجتماعی روز باعث شده که درک کاملی از متن بدست آورد و در نتیجه به خوبی و زیبایی هر چه تمام ترجمه کتاب را به مخاطب فارسی زبان ارایه نماید.
از بهترین رمان های عمرتون خواهد بود اگر بهترین نباشد، من شخصا ریگ روان رو نپسندیدم ولی این کتاب، چالش ها و سولات فراوان و متفاوتی رو برای زندگی بعد از مرگ ایجاد میکنه و بیشتر از اینکه خودش نظری رو بده شما رو به فکر فرو میبره تا نظر خودتون رو راجب دنیا و بعد از اون به چالش بکشین و بیشتر فکر کنین، در کل عالی و بسیار پسندیدم
لطفا اینجا درباره ی همین رمانِ هرچه بادا باد صحبت کنید و لا غیر! مطمئنا همه با آثار استیو تولتز آشنا هستن.