رمان صوتی ریگ روان، اثر استیو تولتز، رمانی کمدی است که اولین بار در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. نویسندهی استرالیایی، مانند رمان قبلیاش، جزء از کل، صرفاً نوشتهها و عقاید خودش نیست، بلکه گنجینهای از آثار نویسندگان بزرگ است که تولتز تحت تأثیر آنها بوده است. خود تولتز در مصاحبهای عنوان میکند که جزء از کل را دربارهی ترس از مرگ نوشته و ریگ روان را دربارهی ترس از زندگی. در این رمان نیز، تولتز با ظرافت تمام از طنز و فلسفه برای روایت داستان خود بهره میبرد. داستان کتاب ریگ روان در فصول مختلف بین گذشته و آینده در نوسان است و همین امر باعث میشود که مخاطب در طول داستان غرق در آن شده و احساس خستگی نکند. همانند جزء از کل، در این کتاب نیز شاهد استفاده از فلسفهی اشخاصی مانند بودلر، کامو، فروید، کافکا، تولستوی و ... هستیم. قسمت عمیق فلسفی رمان در فصل دوم آغاز میشود و بخش قابلتوجهی از حجم رمان را به خود اختصاص میدهد. این رمان صوتی داستان لیام، افسر پلیسی را روایت میکند که در آرزوی نویسندگی است، اما در هیچکدام از این دو شغل به موفقیت دست نیافته است. آلدو، بهترین دوست لیام، کارآفرینی بدشانسی است که گویی دردسر رهایش نمیکند. لیام که شاهد بداقبالیهای پیدرپی آلدو است، تصمیم میگیرد رمان بعدی خود را به داستان زندگی او و تلاشهای بیثمرش برای جلب نظر دوباره استلا، همسر سابقش و تنها عشق واقعی زندگیاش، اختصاص دهد. اما با گذر زمان، داستانی که در ابتدا صرفاً تلاشی برای توضیح بدشانسیهای آلدو بود، به روایتی عمیق و جذاب درباره ایمان و دوستی تبدیل میشود. ریگ روان تصویری طنزآمیز و گزنده از جامعهای بیمعنا و متظاهر در قرن بیستویکم ارائه میدهد. اگر شما هم به شنیدن کتابهای داستان و رمان خارجی حوزه درام علاقه دارید حتما به دستهبندی داستان و رمان درام خارجی فیدیبو سر بزنید.
استیو تولتز، نویسندهی معاصر استرالیایی، در سال 1972 متولد شد. او در سال 1994 از دانشگاه نیوکاسل فارغالتحصیل شد و پیش از آنکه به دنیای ادبیات قدم بگذارد، شغلهای مختلفی را تجربه کرد، از جمله فیلمبرداری، نگهبانی، دبیری زبان انگلیسی و فیلمنامهنویسی. تولتز در سال 2008 با انتشار اولین رمان خود به نام جزء از کل به دنیای ادبیات معرفی شد. این اثر در همان سال نامزد دریافت جایزه ی بوکر شد و به سرعت مورد استقبال خوانندگان در سراسر جهان قرار گرفت. جزء از کل به عنوان یکی از آثار بزرگ و برجسته ادبیات استرالیا شناخته میشود.
جهت مشاهده سایر آثار استیو تولتز کلیک کنید.
رمان صوتی ریگ روان، دومین رمان استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی، اثری جذاب و خواندنی است. ریگ روان داستانی کمدی و فلسفی را روایت میکند که حول محور دو شخصیت اصلی، لیام و آلدو، میچرخد. تولتز با ظرافت تمام، فراز و نشیبهای داستان را روایت میکند و خواننده را تا انتهای داستان مجذوب ماجراهای لیام و آلدو نگه میدارد. یکی از نقاط قوت ریگ روان، شخصیتهای پرداخته شده و ملموس آن است. لیام و آلدو هر دو شخصیتهایی پیچیده و چندبعدی دارند که به خوبی میتوان با آنها همذاتپنداری کرد. خواننده در طول داستان با آنها میخندد، گریه میکند و به امید موفقیتشان دعا میکند. تولتز در رمان خود از طنز هوشمندانهای استفاده میکند که به جذابیت داستان میافزاید. او با ظرافت به تناقضات جامعهی مدرن و پوچی برخی از باورها و رسوم اشاره میکند و لحظات مفرحی را برای خواننده رقم میزند. در ورای داستان طنز و سرگرمکنندهی ریگ روان، مضامین عمیق فلسفی نیز نهفته است. تولتز در این رمان به مفاهیمی مانند ایمان، دوستی، عشق، مرگ، و جستجوی معنا در زندگی میپردازد و خواننده را به تأمل در این موضوعات وا میدارد. تولتز با ظرافت به تناقضات و پوچیهای این جامعه اشاره میکند و خواننده را به تفکر دربارهی سبک زندگی خود وادار میکند.
بر ساحل کفآلود، جایی که امواج متراکم بر صخرههای سیاه میشکنند، نجاتغریقی بدون پیراهن که پاهایش در شن خیس و نارنجیرنگ فرو رفته، شبیه یک عیسای دریایی باشکوه ایستاده. شیرجهای با زمانبندی غلط به میان یک موج پسربچهای را بر پشت کوچکش به زمین میزند. مردی کچل یک توپ تنیس را برای لابرادورش پرتاب میکند و بعد سگِ مردی دیگر دواندوان به دنبال توپ میرود. پشت پردهی نازک مه یک مومشکی قدبلندِ خوشاندام، با پا به تنِ روشن از آفتابِ همراه موبورش آب میپاشد.
سه نوشندهی دیگر هم آنجا حضور دارند که انگار به پیشخان بار که آفتاب رنگورویی برایش باقی نگذاشته زنجیر شدهاند. ساعت یازده صبح است. در ویلچر اتوماتیک گتوگندهاش قوز کرده، ویلچری که هر وقت رویش حرکات ورزشی انجام میدهد، چرخ عقب سمت چپش به جیرجیر میافتد. آلدو از پنجرهی شنگرفته به تومور نور کُشنده چشم تنگ میکند. برمیگردد طرف من و میگوید «من منبع الهام کسی نیستم.»
فکر میکنم عجب جملهی معرکهای. دفترچهام را درمیآورم و وقتی نگاهی عصبانی به من میاندازد، میگویم «آره عوضی. دارم مینویسمش.»
آلدو با انگشت عرق روی لیوان آبجوش را پاک میکند و میمالد به لبش.
معترفانه میگویم «میدونم از سوءاستفادههای بقیه از خودت خسته شدی، ولی من برای تموم کردن کتابم به رضایت و همکاری کامل تو احتیاج دارم، باید درونیترین افکار و احساساتت رو با من درمیون بگذاری ــ میدونی، فانتزیهایی پنهانشده در فانتزیهایی پنهانی که الان هم ازشون باخبرم، از اینجور چیزها.»
«توروخدا ولم کن لیام. تو حتا مسخره کردن خودت رو هم زیادی جدی میگیری.» «من جدیام.»
در آن بار پُر از آینه بههم چشمغره میرویم.
میگویم «این کتاب بهت کمک میکنه دوباره بتونی به خودت بخندی.»
«من هنوز هم به خودم میخندم.»
«نه به حدواندازهی خندهدار بودنت. بیخیال آلدو. طنزت کجا رفته؟»
میدانم کجا رفته، ولی در دومین صبح پس از آزادیاش از زندان میخواهم ببینم جرئت دارد به زبانش بیاورد یا نه.
ندارد ــ فقط ریزش ناگهانی حجم انبوهی بزاق را با آستینش سد میکند ــ و وقتی صورتش از خجالت سرخ میشود، از جایم جنب نمیخورم.
اگر شما هم به شنیدن رمان و داستانهای خارجی علاقه دارید پیشنهاد میکنیم حتما کتابهای زیر را که در فیدیبو در دسترس هستند، مطالعه کنید.
هزار خورشید تابان نویسنده خالد حسینی ناشر ماه آوا
وقتی نیچه گریست نویسنده اروین یالوم ناشر آوانامه
خوشه های خشم نویسنده جان اشتاین بک ناشر آوانامه
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 1.۰۹ گیگابایت |
مدت زمان | ۲۰:۱۷:۳۸ |
نویسنده | استیو تولتز |
مترجم | پیمان خاکسار |
راوی | اشکان عقیلی پور |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۱۰/۱۱ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
درسته که آثار تولتز، یعنی همین سه رمانی که تا حالا ازش منتشر شده تحت تاثیر طنز رقیقی که در سرتاسر داستان پراکندهست کمی اغراقآمیز بنظر میرسه طوری که بعضی وقایعش براحتی باورپذیر نیستن، اما به نظر من غافلگیری اصلی در وقایع عجیب داستان نیست بلکه در مونولوگها و دیالوگها و در روایت داستانه که خواننده رو دچار شگفتی میکنه. اساس کار تولتز بر نوعی آشناییزداییه. جواب هر حرفی و هر سوالی در کتاب با چیزی که ما فکر میکنیم و ذهنمون از قبل آماده شنیدنشه فرق میکنه. مهمترین درسی که کتابهای تولتز از جمله همین کتاب ورای داستانی که روایت میکنن بهمون میده همینه که در عادتهای ذهنیمون تجدید نظر کنیم و همه چیز رو با چشم خودمون ببینیم و با ترازوی خودمون بسنجیم حتی اگر نتیجهش با همه سیستمهای اخلاقی و سنتهای پذیرفتهشده متفاوت باشه. این نکته رو علاوه بر دیالوگهای فلسفی و روانشناختی کتاب حتی در تشبیهات تازه و پرتعدادش هم میتونیم ببینیم. هیچ کتابی رو سراغ ندارم که تا این اندازه سرشار از تشبیهات تازه باشه. در هر صفحه از کتاب با چندین و چند تشبیه بدیع که حاصل نگاه بدیع نویسندهست و به خواننده لذت شهود یک کشف تازه رو منتقل میکنه روبرو هستیم. شاید تنها کتابی که از این جهت با ریگ روان قابل قیاسه جزء از کل باشه.
صدا گفت &#۳۴;تو مشغول دعاکردن نبودی بلکه داشتی چیزی خلق میکردی که به درگاهش دعا کنی.&#۳۴; این همون اتفاقیه که برای آتئیست دچار استیصال بالینی میوفته. از بین تمام ایده هاش برای پولدار شدن فقط ایده ماورائی خدای جدید که نیاز بازار روز بود جواب داد چون بقیه هم مثل آلدو مستاصل هستن اما فقط تا خلق خدای بعدی سرگرم میشن. آیا روزی میرسه که انسان مسوولیت هستی خودش رو تماما بپذیره بدون نیاز به جعل خداهای دروغین!؟ در مقایسه با منِ خاورمیانه ای، آلدو به مراتب خوش اقبال تر بود و بهتر زندگی کرد اقلا چهارتا رفیق باوفا داشت، اقلا عشق رو تجربه کرد، اقلا یه صخره تو اقیانوس دم دستش بود که بهش پناه ببره از دست خودش. ما به کجا پناه ببریم از دست ...؟
کتاب پر مفهوم و عمیقی هست … بعد از جز از کل سطح توقع مخاطبین اقای تولتز بسیار بالا رفت ، شاید ریگ روان رو نشه با جز از کل مقایسه کرد ، ولی علی رغم تلخی هسته داستان ، تولتز با ظرافت و طنز خاص خودش مفاهیم قابل تاملی رو در کتاب ریگ روان آورده که توصیه می کنم حتما با چند بار خوندن کتاب ازش لذت خواهید برد …صدا و نحوه بیان آقای عقیلی پور هم به این جذابیت افزوده … اگر دنبال یک کتاب داستانی بر پایه جهان بینی و کوشش انسان برای زندگی و مرگ هستید ، انتخاب درستی کردید …
از کتاب: ▪ما بیخطا نبودیم، بله، ولی حقمان هم نبود که اینطور ریشهکن شویم. اگر باور دارید که آدم میتواند با نیروی اراده دوباره راه برود و هرکس که روی پا نمیایستد بیعرضه است و پروردگارتان تا این حد بدون تبعیض معجزه میکند، رک و راست بهتان میگویم یک عوضی بیشتر نیستید! بیپرده و تلخ به سبک تولتز.
با درود به هموطنان فرهیخته و کتابخوان بنده بعد از جز از کل کتاب ریگ روان را شنیدم . قطعا به درخشانی جز از کل نیست . ترس از زندگی مضمون اصلی این کتاب است . ترس از همه چیزهایی که هر کدام از ما به نوع خودمان به آن فکر کرده ایم و بر عکس خیلی از ترس ها و کابوس های رایج ما انسانهاست . دو دوست ناکام و بد شانس در همه ی زوایای زندگی . استیو تولز سبک پست مدرن منحصر به خودش را دارد . قطعا از شنیدن آن لذت خواهید برد ولی نه به اندازه جز از کل .
به نظرم روایت جز از کل کمدی هست و روایت ریگ روان تراژدی. کیفیت دو اثر به هم نزدیکه اما تفاوت در روایت باعث شده مطالعه جز از کل تجربه لذت بخش تری باشه. شخصیت اصلی در هر دو کتاب به دلیل پافشاری بر خود بودن و مطابق عرف جامعه زندگی نکردن، توسط جامعه ترد میشه.
ترجمه و خوانش کتاب عالیه ولی خود کتاب اصلا در حد کتاب جز از کل نیست . اگر این کتاب از یک نویسنده گمنام بود به راحتی فراموش میشد . نه انسجامی هست و نه منطقی در حوادث . برای من یک کتاب متوسط به پایین بود .
طولانی و سنگین!کتاب عمیقی بود ،از آنها که فراموش نمی کنی ولی روایتی کند داشت و اضافه گویی البته.به شخصه کتاب «جز از کل» همین نویسنده رو خیلی بیشتر دوست داشتم.
بسیار با کتاب ارتباط برقرار کردم. ارتباط دادن ترس های ما با وقایع ناگوار زندگی رواستیوتولتز بنحوی ظریف با طنزی دلنشین به تحریر درآورده و من از شنیدنش لذت بردم
حدود ۵۰ درصد کتاب رو جلو رفتم کتاب روایتی نچسب داره هیچ مفهوم خاصی رو نمی رساند ، روایت دو انسان بد بخت که هیچ چیزی ازش نمیشه به عنوان پیام دریافت کرد