لنگدن لحظهای ایستاد و سپس بهسمت دایرهی عظیمالجثهای که پشت سرش قرار داشت، حرکت کرد. آهن سازه زنگ زده بود، رنگ مسی داشت و بافت آن طبیعی بهنظر میرسید.
«پرفسور، توجه کردین که چرا این سازه به شکل دایرهی بسته نیست؟»
لنگدن به دور سازه چرخید و دید که دو انتهای آن به هم نرسیدهاند، انگار که در حال کشیدن دایره روی کاغذ، خودکارتان تمام شود. «این فضای خالی به بازدیدکنندهها اجازه میده که بتونن وارد دایره بشن و فضای منفی رو کشف کنن.»
لنگدن با خود گفت: «مگر اینکه از جاهای بسته بترسن.» بعد خیلی سریع وارد دایره شد.
وینستون گفت: «درست روبهروی شما سه سازهی سینوسیشکل بهصورت موازی در کنار هم روی زمین قرارگرفتن که دو تونل به عمق بیش از صد متر رو به وجود آوردن. نام این اثر ماره. بازدیدکنندههای جوونتر از راهرفتن توی این تونلها لذت میبرن. اگه دو نفر توی دو طرف این سازه بایستن و چیزی رو بهآرومی زمزمه کنن، انگار که چهرهبهچهره دارن با هم حرف میزنن و صدای همدیگه رو بلند میشنون.»
ـ خیلی جالبه وینستون، اما میشه بگی چرا ادموند خواسته که من این گالری رو ببینم؟
لنگدن با خود گفت: «اون میدونه که من از این چیزا خوشم نمیآد.»
وینستون جواب داد: «چیزی که اون خواسته من به شما نشون بدم، گشتاور پیچشیه. اون یهکم دورتر، درست بالای سرتون گوشهی سمت راست قرار داره. میبینینش؟»
لنگدن به دور نگاه کرد و پرسید: «اونی که اون ته قرار داره؟»
ـ بله، درسته.
ـ عالیه، پس بریم ببینیم.
لنگدن نگاه حیرتزدهای به آن فضای عظیم کرد و راه خود را بهسمت اثری که وینستون گفته بود، ادامه داد.
ـ پرفسور، شنیدم که ادموند کرش مشتاقانه کارای شما رو تحسین میکنه، بهخصوص نظریههای شما دربارهی تأثیرات متقابل مذاهب مختلف در طول تاریخ و سیر تکاملیشون که توی هنر ظاهر شده. از خیلی جهات زمینهی فعالیت ادموند دربارهی نظریهی بازی و آیندهنگری، مشابه این کار شماس ـ تجزیهوتحلیل رشد تکنولوژی و اینکه در آینده چطور خواهد بود.
ـ خب، اون توی کارش خیلی حرفهایه. بیدلیل نیست که بهش میگن نوستراداموس زمان.
ـ البته اگه نظر منو بخواین، این مقایسه یه جورایی توهین بود.
ـ چرا همچین حرفی میزنی؟ نوستراداموس بزرگترین پیشگوی تاریخه.
ـ نمیخوام خیلی باهاتون مخالفت کنم پرفسور، اما نوستراداموس طی چهار قرن، بیش از هزار پیشگویی ناموفق داشته. بیشتر گفتههای اون از خرافات مردمی نشئت گرفتن که توی ناکجاآباد به دنبال چیزی میگشتن... همهچیز؛ از جنگ جهانی دوم، مرگ پرنسس دایانا و حمله به بُرجای مرکز تجاری. همهچیز کاملاً پوچه، اما در مقابل، ادموند کرش پیشبینیهای معدودی رو انجام داده که همهشون توی یه مدت کوتاه درست دراومدن ـ محاسبات کلود، ماشینای خودران، چیپ پردازنده که فقط از پنج اتم تغذیه میشه؛ کرش، نوستراداموس نیست.
لنگدن گفت: «حرفم رو پس میگیرم.» ظاهراً کسانی که با ادموند کرش کار میکردند، بهشدت به او وابسته و وفادار بودند و بهنظر میرسید وینستون هم یکی از شاگردان باوفای کرش باشد.
وینستون موضوع را عوض کرد و پرسید: «خب از این تور لذت میبرین؟»
دوستان سلام
من امینم
۱۷ ساله بدون کتاب زندگی نکردم.تاریخ می خونم و رمان.به نویسنده و محتوا و عمق داستان و شخصیت پردازی فوق العاده حساسم.توی رزومه ی مطالعاتی ام کتابایی مثل پدر خوانده،نماد گمشده،راز داوینچی،سکوت بره ها،حشاشین،فرزندان خورشید،گذرگاه،نغمه ای از آتش و یخ،آخرین پدرخوانده،مورخ و روی تب آلود هست.اینا تعریف از خود نیست چون شما من رو نمی شناسین.کتاب ضعیف هم تا دلتون بخواد خوندم.اینارو گفتم ک بگم دنبال آدم پایه ام برای تبادل اطلاعات و معرفی کتاب های این ژانری.واقعیت تخیل هیجان رمز و راز و ...
کتابایی ک وقتی می خونی ۲ سانت میاد رو قدت و نمی تونی زمین بذاریشون...
خوشحال میشم با کتابخون های این ژانر مکاتبه کنم.
amin۱۰۴۵ald@gmail.com
این کتاب کلا سانسور شده نخرید بهتره...شرمنده فیدیبو جان
1
خدایی خیلی چرت و سرکاری بود. اون رازی که ادموند کشف کرده بود رو وقتی نویسنده برملا کرد، ترکیدم از خنده. خیلی کسالت بار بود. با زور تمومش کردم
5
کتاب پر هیجانی بود .مثل رمان های دیگر دن بران خوب و پر کشش بود البته به نظرم از راز داوینچی و نماد گمشده ضعیفتر بود
3
بخش های حذف شده در ترجمه های دیگر، در این کتاب تقریبا وجود دارند. نسبت به کد داوینچی داستان ضعیف تری دارد.
5
کلا از کتاب های دن براون خیلی خوشم میاد بجز این کتاب همه کتاب هاشو چند بار خوندم عالیه?