کتاب میان چمن های بلند نشر امتیاز

شاهکاری خواندنی از استادان مسلم ژانر وحشت؛ کتاب میان چمن‌های بلند رمانی درخشان به قلم استیون کینگ و جو هیل، نویسندگان نام‌آشنای ادبیات آمریکا، است. در این اثر مخاطب سرگذشت دردناک خواهر و برادری خواهید بود که پس از توقف در جاده‌ای جنگلی، درگیر حادثه‌ای به غایت شوم و دلخراش می‌گردند. گفتنی است که کتاب پیش رو، در سال 2020 جایزه‌ی «یک عمر دستاورد ادبی ناشران صوتی» را برای مؤلفین خود به ارمغان آورد. درباره کتاب میان چمن‌های بلند شکی نیست که استیون کینگ یکی از مشهورترین نویسندگان حال حاضر جهان به شمار می‌رود. اغلب ما، حتی اگر به طور خاص علاقه‌ای به آثار ژانر وحشت نداشته باشیم، نامِ کینگ، استادِ بی‌نظیرِ این گونه‌ی ادبی پرطرفدار، را شنیده‌ایم و احتمالاً، از طریق تماشای برخی از اقتباس‌های سینمایی پرشماری که با الهام از نوشته‌های او ساخته شده‌اند، با شیوه‌های داستان‌پردازی وی آشنایی داریم. خوشبختانه اغلب کتاب‌های استیون کینگ به زبان فارسی ترجمه شده و در اختیار دوست‌دارانِ قلم این نویسنده قرار گرفته‌اند. یکی از این کتاب‌ها، اثری درخشان با عنوان میان چمن‌های بلند (In the Tall Grass) است که تاریخ انتشار اولیه‌ی آن به سال 2012 میلادی بازمی‌گردد. استیون کینگ، به همراهی جو هیل (Joe Hill)، در کتاب میان چمن‌های بلند سرگذشت «کال» و «بکی» را روایت کرده است؛ دو خواهر و برادر مهربان و صمیمی که به قول معروف، حاضرند با کمال میل جان خود را فدای آن دیگری کنند. کال و بکی که در میان آشنایان به «دوقلوهای ایرلندی» مشهورند، با نوزده ماه فاصله از یکدیگر به دنیا آمده‌اند. این دو، اغلب ایام زندگی را در کنار یکدیگر سپری کرده‌‌ و مراحل رشد و نمو را، از دوران کودکی تا ایام جوانی، به همراهیِ هم طی کرده‌اند. داستانِ خطیر ایشان در کتاب پیش رو، هنگامی آغاز می‌گردد که بکی، پس از آگاهی از بارداریِ خویش، به همراهیِ کال، به قصد اقامتی چندروزه عازم خانه‌ی یکی از بستگان خود می‌شود. باری، روزی از روزها، خواهر و برادر در یکی از جاده‌هایی که در طول مسیرشان به سمت مقصد واقع شده، اتومبیل را برای استراحتی کوتاه، در محلی سرسبز متوقف می‌کنند. در همین حین است که ناگهان صدایی غریب توجهشان را به خود جلب می‌کند. صدایی دور و فریادمانند که پس از چند دقیقه، شکلی واضح‌تر به خود می‌گیرد. آری، شکی نیست که صدا، صدای بی‌امانِ فریادِ فردی در همان حوالی‌ست؛ فریادی چنان وحشت‌انگیز و بلند که اجازه‌ی بی‌اعتنایی به کال و بکی نمی‌دهد. این‌چنین است که خواهر و برادر برای سر درآوردن از ماجرا، و احتمالاً، یاری رساندن به صاحب فریادها، به سوی منشأ صدا روانه می‌شوند. اما در این بین، بر اثرِ پیچ‌وخم‌های راه، یکدیگر را گم می‌کنند. حال، کال و بکی، هر یک به تنهایی در محیطی جنگل‌مانند گرفتار آمده‌اند؛ آن هم در حالی که بی‌وقفه صدای فریادهایی غریب و هول‌انگیز را در گوش دارند. اما کاش دغدغه‌ی ایشان فقط فریادها و پیچ‌وخم‌های راه می‌بود. نه! این‌ها در مقابلِ آنچه بناست کمی بعد بر سر ایشان بیاید، به یک شوخی بی‌مزه می‌مانَند!… ترجمه‌ی فارسی کتاب میان چمن‌های بلند به قلم شیرین گوزل‌زاده فراهم آمده و انتشار آن، به همت نشر «امتیاز» میسر گشته است. امید که مطلعه‌ی آن را لذت‌بخش و سرگرم‌کننده بیابید. اقتباس از کتاب میان چمن‌های بلند وینچنزو ناتالی، فیلمساز و تهیه‌کننده‌ی مطرح اهل آمریکا، در سال 2019، با اقتباس از رمانِ استیون کینگ، فیلمی سینمایی با عنوان «میان چمن‌های بلند» را کارگردانی کرد. اثر مذکور از سایت آی. ام. دی. بی نمره‌ی 5.4/10 و از سایت راتن تومیتوز نمره‌ی 36/100 را دریافت نموده است. ناگفته پیداست که ساخته‌ی وینچنزو ناتالی مطلقاً به پای اثر درخشان نویسنده‌ی آمریکایی نمی‌رسد. با این حال، تماشای آن پس از مطالعه‌ی کتاب میان چمن‌های بلند، خالی از لطف نخواهد بود. افتخارات کتاب میان چمن‌های بلند – برنده‌ی جایزه‌ی This Is Horror – برنده‌ی جایزه‌ی یک عمر دستاورد ادبی ناشران صوتی در نکوداشت کتاب میان چمن‌های بلند – کتاب میان چمن‌های بلند داستانی ترسناک با نگارشی استادانه است؛ اثری سرگرم‌کننده که فقط نویسنده‌ای چون استیون کینگ از پس نوشتنِ آن برمی‌آید. (آمازون) کتاب میان چمن‌های بلند مناسب چه کسانی است؟ علاقه‌مندان به رمان‌های ترسناک و رازآلود و دنبال‌کنندگان ادبیات روز جهان، دو گروه از مخاطبینی‌اند که از مطالعه‌ی کتاب میان چمن‌های بلند لذت خواهند برد. با استیون کینگ بیشتر آشنا شویم استیون کینگ (Stephen King)، نابغه‌ی بی‌همتای ژانر ترسناک، به سال 1947، در شهر پورتلند آمریکا دیده به جهان گشوده است. تحصیلات آکادمیک کینگ در رشته‌ی زبان انگلیسیِ دانشگاه مین سپری و تکمیل شده است. گرایش این نویسنده‌ی پرافتخار به داستان‌نویسی، پس از اتمام دوران دانشگاه شکلی جدی به خود گرفت. نخستین، و چه بسا پرآوازه‌ترین اثر به‌انتشاررسیده از استیون کینگ رمانی است با عنوان «کری» که چاپ نخست آن به سال 1974 بازمی‌گردد. اگرچه این اثر درخشان همواره مورد توجه و اقبال علاقه‌مندان به ژانر وحشت قرار داشته، هرگز نوشته‌ی محبوبی نزد خود کینگ نبوده. کینگ ضمن مصاحبه‌ای رمان کری را «سطحی و نازل» توصیف کرده و آثار دیگر خویش را بسیار برتر از آن قلمداد نموده است. استیون کینگ نویسنده‌ای پرکار و پرفروش است. آنچه در ادامه آمده اسامی برخی از مشهورترین آثار ترجمه‌شده از این داستان‌نویسِ پرآوازه به زبان فارسی است: «آقای مرسدس»، «آن»، «درخشش»، «اگر پای خون در میان باشد»، «داستانی زمستانی»، «انتخاب سوم»، «سرزمین متروک»، «هفت‌تیرکش»، «ارتفاع»، «بیگانه»، «مسیر سبز»، «میان چمن‌های بلند». جوایز و افتخارات استیون کینگ – برنده‌ی جایزه‌ی او. هنری برای کتاب «مرد کت‌ شلوار مشکی» – برنده‌ی جایزه‌ی ادگار آلن پو برای کتاب‌های «آقای مرسدس» و «اوبیتس» برنده‌ی جایزه‌ی بهترین کتاب گودریدز در ژانر وحشت (برای 9 مرتبه) و … در بخشی از کتاب میان چمن‌های بلند می‌خوانیم روی چمن‌ها خون پاشیده بود، بکی می‌خواست بایستد، ولی پاهایش او را به جلو می‌بردند. مرد مانند پسرهای مؤدبی که موقعِ ورود به کلوب شبانه کنار می‌روند و می‌گویند: «اول شما بفرمایین»، کنار رفت. ولی این‌جا کلوب نبود. این‌جا ناتالی‌ هامبولت با بدنی به هم پیچیده و چشم‌های برآمده دراز کشیده بود. لباسش به سمتِ بالا کشیده شده بود و شکاف‌های قرمزِ بزرگی که در ران‌هایش بود کاملاً دیده می‌شدند. حالا بکی حدس می‌زد که چرا لب‌های راس‌ هامبولت این اندازه قرمزند. یکی از دست‌های ناتالی از شانه کنده شده بود و ده قدم آن طرف‌تر روی چمن‌ها افتاده بود و شکاف‌های بزرگ قرمزی روی آن دیده می‌شدند. قرمزی هنوز خیس بود، چون مدت زیادی از مرگش نمی‌گذشت. بکی فکر کرد: «ما جیغ‌هاش رو شنیدیم. ما صدای مردنش رو شنیدیم.» راس‌ هامبولت با صدای صمیمی و محترمانه، در حالی که انگشتانش را دورِ گلوی بکی حلقه کرده بود، گفت: «خانواده کمی قبل این‌جا بودن. مردم خیلی گرسنه می‌شن. اون بیرون رستوران زنجیر‌ه‌ای نیست. می‌تونیم آبی که از زمین بیرون میاد رو بخوریم، ولی خیلی گرم و کثیفه. ولی بعد از چند روز این‌جا بودن دیگه مهم نیست. من الان کاملاً سیرم.» لب‌های خون‌آلودش را نزدیکِ گوشِ بکی برد و ریشش پوست بکی را قلقلک داد. آرام گفت: «می‌خوای سنگ رو ببینی؟» بکی سعی کرد جیغ بکشد ولی چیزی از گلویش بیرون نیامد. ریه‌هایش به طور ناگهانی و وحشتناکی خالی شده بود. راس‌ هامبولت پوزخند زد. دندان‌هایش قرمز و زبانش سبزِ مایل به زرد بود. نفسش بوی خون و چمنِ تازه می‌داد. «چمن چیزهایی برای گفتن داره. فقط باید یاد بگیری که گوش کنی. باید یاد بگیری با چمن بلند حرف بزنی عزیزم. سنگ بلده. بعد از دیدنِ سنگ می‌فهمی. سنگ توی دو روز، خیلی بیشتر از چیزهایی که توی بیست سالِ تحصیلم یاد گرفتم، بهم یاد داده.» بکی مانند چمن در باد خم شده بود. نفسِ سبز مرد دوباره به صورتش خورد: «سنگی که وسط این دشته یه سنگ قدیمی و خوبه. از وقتی که یخچالِ طبیعی توی عصر یخبندون اون رو به ‌این‌جا آورده، همین‌جاست و خیلی تشنه به نظر میاد.» بکی سعی کرد با زانویش به مرد ضربه بزند ولی نتوانست. تنها کاری که کرد این بود که پایش را کمی بالا برد و بعد دوباره پایین آورد و این کار را چند بار تکرار کرد. مثل اسبی که برای شروعِ مسابقه آماده می‌شود.