0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  آخرین روز یک محکوم نشر چشمه

کتاب آخرین روز یک محکوم نشر چشمه

به همراه کلود بی نوا

کتاب متنی
نویسنده:
درباره آخرین روز یک محکوم
از جا بلند شدم؛ دندان‌هایم به هم می‌خوردند، دست‌هایم می‌لرزیدند و نمی‌دانستم لباس‌هایم کجا هستند. در پاهایم احساس ضعف داشتم و در اولین گامی که برداشتم مانند حمّالی که بار زیادی بر دوشش گذاشته شده، سکندری خوردم. با‌این‌حال زندان‌بان را دنبال کردم. دو نگهبان در آستانه‌ی سلول منتظرم بودند. دوباره به مچ دست‌هایم دست‌بند زدند. دست‌بند قفل محکم و کوچکی داشت که نگهبان‌ها آن را به‌دقت می‌بستند. گذاشتم که قفل را ببندند. انگار دستگاهی روی دستگاهی دیگر بسته می‌شد. از حیاط‌خلوتی گذشتیم. هوای زنده و مطبوع صبحگاهی به من جانی دوباره بخشید. سرم را بالا بردم. آسمان آبی بود و پرتوهای گرم آفتاب که با دودکش‌های بلند شکسته شده بودند، زوایای نورانی و عریضی بر فراز دیوارهای بلند و تاریک زندان رسم کرده بودند. هوا به‌راستی خوب بود. از یک پلکان مارپیچ بالا رفتیم. از دالانی گذشتیم. و بعد یک دالان دیگر، و بعد دالان سوم. سپس درِ کوتاه و کوچکی باز شد. هوایی گرم و آمیخته با هیاهو، به صورتم خورد؛ نفس جمعیت نشسته در سالن دادگاه بود. وارد شدم. به‌محض ورود به سالن صدای همهمه‌ی مردم و صدای جنبش سلاح‌ها به هم درآمیخت. نیمکت‌ها با سروصدای زیاد جابه‌جا شدند. دیوارَک‌ها گشوده شدند و هنگامی که از مسیر طولانی میان دو گروه جمعیت که توسط سربازها احاطه شده بودند، می‌گذشتم، احساس می‌کردم ریسمانی که آن سرهای کج و آن چهره‌ها با دهان‌های باز را به حرکت درمی‌آورد به من گره خورده است. در آن هنگام متوجه شدم که دست‌بندی به دستم نیست اما به یاد نمی‌آوردم کجا و کِی آن را باز کرده‌اند. سپس سکوتی سنگین سالن را فراگرفت. به جایگاهم رسیده بودم. جنجالی که در سر داشتم، در آن زمان که هیاهوی مردم آرام گرفت، پایان یافت. ناگهان آن‌چه که تا آن زمان به طور مبهم پیش‌بینی کرده بودم، به‌روشنی بر من آشکار شد؛ آن لحظه‌ی حیاتی و قاطع فرارسیده بود و من برای شنیدن رأی دادگاه آن‌جا بودم. نمی‌دانم چه‌طور می‌توان این حس را توضیح داد اما فهمیدن این موضوع که به چه منظوری آن‌جا هستم، حتی ذره‌ای در من ایجاد وحشت نکرد. پنجره‌ها باز بودند؛ هوا و سروصدای شهر، آزادانه از بیرون به درون دادگاه راه می‌یافت و تالار محاکمه طوری روشن بود که انگار در آن جشن عروسی بر پاست. پرتوهای شادی‌بخش خورشید، این‌جا و آن‌جا بر چارچوب نورانی پنجره‌ها، خطوطی درخشان رسم کرده بودند؛ بر کف‌پوش تالار، دراز و کشیده و روی میزها عریض و پهن می‌شدند، در زوایای دیوارها می‌شکستند و هر پرتویی که از لوزی‌های درخشان پنجره‌ها به درون راه می‌یافت، منشور بزرگی از غبار طلایی‌رنگ را در هوا می‌شکافت. قضاتِ نشسته در انتهای سالن خشنود به نظر می‌رسیدند. خوشحالی‌شان احتمالاً به دلیل آن بود که کمی پیش کار خود را به پایان رسانده بودند. در چهره‌ی رئیس دادگاه که با انعکاس نور یکی از شیشه‌ها، روشنایی ملایمی یافته بود، چیز آرامش‌بخش و خوبی وجود داشت و یکی از مشاورین جوان قاضی درحالی‌که با دستمال‌گردنش ور می‌رفت، با خوشحالی با زن زیبایی که پشتش نشسته بود، صحبت می‌کرد. تنها اعضای هیئت‌منصفه بودند که پریده‌رنگ و مغموم به نظر می‌رسیدند که آن هم ظاهراً به دلیل خستگیِ حاصل از شب‌زنده‌داری بود. برخی از آن‌ها خمیازه می‌کشیدند. در رفتار و کردارشان، هیچ نشانه‌ای از حالت کسانی که به‌تازگی حکم اعدام کسی را صادر کرده‌اند، دیده نمی‌شد و من در چهره‌ی آن مرفهین خوب‌کردار، جز میل شدید به خواب و رفع خستگی چیز دیگری نمی‌دیدم.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۰۹ مگابایت
تعداد صفحات
163 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۵:۲۶:۰۰
نویسندهویکتور هوگو
مترجم بنفشه فریس آبادی
ناشرنشر چشمه
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۴/۱۷
قیمت ارزی
5.۵ دلار
قیمت چاپی
42,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۰۹ مگابایت
۱۶۳ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
4.4
از 5
براساس رأی 42 مخاطب
تلخ ☕️ (3)
خوش‌خوان 🪶 (2)
5
69 ٪
4
19 ٪
3
4 ٪
2
0 ٪
1
7 ٪
23 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
4

چقدر خوب میشد که مثل برخی از نرم افزار ها اینجا هم گزینه ای برای به اشتراک گذاشتن بریده هایی از کتب بود. بریده ای از کتاب : آیا تا به حال بر این تصور گزنده کمی مکث کرده اند که در انسانی که جانش را می گیرند، هوش و خردی است؟ خردی که به زندگی پیونده خورده و ذره ای خود را برای مرگ آماده نکرده؟

5

کتاب بسیار خوبی..یک مقدمه یا بهتر بگم یک مقاله ی بلند از هوگو اول کتاب و بعد از اون نوبت داستان ها میشه ...دو داستان موجود تقریبا در یک طیف موضوعی هستن .کتاب در اعتراض به قانون های اعلام و حبس های اون دوران فرانسه اس .اخر داستان کلود بینوا هم هوگو یک متن بسیار تند و اعتراضی و افراد بیگناهی که پای چوبه دار رفتن و اوضاع عدالت اون دوران مینویسه .هر دو داستان بسیار غم انگیز هستن،جوری که از عمق وجودتون در غم داستان فرو میرید ..در هرصورت ،خوندن این کتاب رو قطعا پیشنهاد میکنم و یکی از بهترین هایی بوده که خوندم...نسخه ی فیزیکی کتاب رو بگیرید بهتر ،چون داخل نسخه فیزیکی اون مقاله ی بلند هوگو هم هست ..

4

کتاب خوبی بود.حتی میتونم بگم مقدمه و موخره رو بیشتر از داستانش دوست داشتم و به نظرم قلم ویکتور هوگو خیلی شفاف و قاطع بود. چیزی که باهاش مشکل داشتم در طول داستان،گناهکار بودن فرد محکوم بود که انگار اصلا بهش پرداخته نشده بود.دائم جامعه و کسانی که میخواستن اعدامش کنن رو محکوم میکرد و اونا رو آدم بده میدونست در صورتی که خود فرد آدم کشته بود و اصلا بدیِ این قتل رو توی افکار محکوم و نویسنده نمیدیدیم.برای همین به نظرم ویکتور هوگو به قضایا با ومی سوگیری و تعصب نگاه کرده.هرچند بسیاری از حرف هاش رو قبول دارم

5

کتاب تکان دهنده ای که با قلم هنرمندانه ی ویکتور هوگو، مارو همراه میکنه با آخرین روز ها و آخرین ساعات و دقایق یک محکوم به اعدام؛ به لحاظ نثر، روانشناسانه بودن و پرداختن به درونیات فرد محکوم عالی. نکته ی جالبی که خود ویکتور هوگو هم تو مقدمه روش تاکید میکنه بی نام و نشان بودن و میشه گفت فراگیر بودن این شخصیته، ای کاش هرکس که قرار بود زندگی فرد دیگری رو قضاوت کنه این کتاب رو میخوند، و حتی تو دانشکده حقوق جزو واحد های درسی می بود!

5

داستانی جالب، خواندنی و قابل تامل. همینگوی به زیبایی فردیت شخص محکوم، جرم و گناه مرتکب شده و جزییات فردی را حذف میکند تا خواننده بتواند بدون قضاوت فردی، نگاهی کلی به مساله اعدام داشته باشد. پیشنهاد میکنم اگر از آن دسته کسانی هستید که دوست دارید علاوه بر لذت بردن از یک داستان خواندنی، کمی هم ابر اطلاعات فلسفی-اجتماعی خود بیفزایید، در کنار این کتاب، کتاب مراقبت و تنبیه، نوشته میشل فوکو، را هم به صورت همزمان و موازی مطالعه نمایید.

3

اولین مزیت این کتاب برای من ترجمه ی خوب خانم فریس آبادی بود.شما با یک متن کاملن روان و خوش خوان سر و کار دارید.راجع به خود کتاب باید بگم سالها مبارزه برای لغو اعدام در فرانسه رو بازگو می کنه.در این بین تعداد زیادی از افراد بی گناه اعدام میشن که باعث شکل گیری خشم عمومی و موجی از اعتراض همه جانبه در کشور فرانسه به وجود میاد.سطر به سطر این کتاب مبارزه برای آزادی انسانه.

5

اولین اثری بود که از ویکتور هوگو خوندم. توصیفات و زبان داستان اول تکان‌دهنده و بی نظیر بود. ی نویسنده چطوری میتونه اینجوری بنویسه که گویا خودش میخواد اعدام شه؟؟؟ این رو هم بگم داستایوفسکی داشتان کتاب نازنین رو تقریبا با الهام و اشاره از این کتاب نوشته و در ادامه هم تولستوی کتاب مرگ ایوان ایلیچ‌ش کاملا شبیه اینه و منو یاد این انداخت.

1

کتاب خوبی است در مورد نقد اعدام. جای این کتابها در بین روشنفکران و نویسندگان ایرانی خالی است.به امید روزی که حکم اعدام در ایران برچیده شود

5

واقعا عالی و تاثیرگذار بود.عجیبه که اثر آنچنان معروفی نیست و اثار دیگه ویکتور هوگو بیشتر معروف هستند.توصیفات حالات روحی یه فرد محکوم به مرگ و شوقش به زندگی رو عالی تصویر کرده.

5
خوش‌خوان 🪶
تلخ ☕️
آموزنده 🦉

کتاب جالبیه نقدیه بر اعدام های بعد از انقلاب فرانسه؛دو تا داستان داره و هردو نقدی بر همون فضاست ولی از نظرم این کتاب رو باید خوند بخاطر مقدمه و نقد انتهای کتاب هرچند قلم ویکتور هوگو هم گیرایی خودش رو داره اما داستان خیلی داستان عجیب و غریبی شاید نباشه براتون…

نمایش 13 نقد دیگر
4.4
(51)
تلخ ☕️ (3)
٪40
55,000
33,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو
آخرین روز یک محکوم
آخرین روز یک محکوم
ویکتور هوگو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
آخرین روز یک محکوم
به همراه کلود بی نوا
نشر چشمه
4.4
(51)
تلخ ☕️ (3)
٪40
55,000
33,000
تومان