«قمارباز» بیانی از سبک زندگی و مقایسهی بین دوطبقهی بورژوا و اشراف با طبقهی دهقان و مردم پاییندست است که به قلم یکی از شاهکارترین نویسندگان تاریخ ادبیات روسیه «فیودور داستایوسکی» به نگارش درآمده است. اشرافی که زمان و سرمایه خودشان را به بطالت و هرزگی میگذرانند و به ادب و رفتار اشرافی و بالا مقام تظاهر میکنند و این در حالی است که حتی اگر ورشکست هم شوند این رویه را ادامه میدهند.
کتاب «قمارباز» The Gambler اثر «فیودور داستایوسکی» در سال 1866 منتشر شده است. این داستان روایت روابط و گفتگوهای شخصیتهای مختلفی در میان یک داستان رئال است. «فیودور داستایوسکی» با تندنویسی «آنا گریگوریونا» این اثر را در 26 روز نوشت و داستان آن براساس تجربهی خودش از قماربازی است. او این خودزندگینامه را با جزییات تمام در میان داستانی پرکشش و جذاب مطرح کرده است و اعتیاد به این بازی را نشان میدهد. این نویسنده با درک عمیق از این فضا شخصیتهای معمولی را در مناسبات کاملاً معمولی با موضوعی متفاوت به تصویر کشیده است. او احتیاج مالی و باور شانس را ازجمله دلایلی بیان میکند که سبب درگیری افراد در گردونهی بیپایان قمار میشوند.
داستان با خروج «آلکسی ایوانویچ» معلم فرزندان یک خانوادهی روس از قمارخانه آغاز میشود، او عاشق دلباختهی خواهرخانم خانه، «پولینا»، زنی هوسباز و ولخرج است. این معلم سرخانه براین باور است که خوششانس است و به همین دلیل به سمت قماربازی میرود. او در ابتدا برنده میشود ولی پس از مدتی زندگیاش اسیر بازی بیانتهایی میشود. او خودش را بر سر میز میبیند که هیچ منطقی در آن حکمفرما نیست و تعدادی مهره برای او تصمیم میگیرند.
«فیودور داستایوسکی» Fyodor Dostoyevsky نویسندهی مطرح ادبیات روسیه در 11 نوامبر سال 1821 در روسیه به دنیا آمد. او در جوانی تحصیل در دانشکدهی مهندسی نظامی سنپترزبورگ را آغاز کرد و در سال 1843 با درجهی افسری فارغالتحصیل شد. او نوشتن و ترجمهی آثار مختلف را از همین زمان آغاز کرد و تحت تأثیر نوشتههای «نیکلای گوگول»، از پرآوازهترین ادیبان قرن نوزده روسیه بود. او سال 1845 داستان «بیچارگان» را به نگارش درآورد و نسخهی پیش از چاپش تحسین منتقدان را برانگیخت. او پس از انتشار این اثر، نوشتن داستانهایش را بهطورجدی دنبال کرد و بهعنوان یکی از برجستهترین نویسندگان تاریخ ادبیات روسیه شناخته شد. او کتابهای «همزاد»، «آقای پروخارچین»، «زنِ صاحبخانه»، «شبهای روشن» را نوشت و به گروه فعال نویسندگان معترض در آن زمان روسیه پیوست. او شرایط اجتماعی نابسامان قرن نوزدهم را درونمایهی آثارش قرار میداد و مدتی را به جرم براندازی حکومت دستگیر شد که برای انجام خدمت سربازی راهی سیبری شد.
«فیودور داستایوسکی» بعد از آزادیاش در بهار 1859 به مسکو بازگشت و مدتی را به خبرنگاری مشغول شد. او زندگیاش را وقف نوشتن کرد و خالق آثاری ماندگار و تأثیرگذار شد. او به اروپا سفر کرد و مدتی را به قماری بازی مشغول شد. او در این دوران کتابهای «همیشه شوهر»، «جنزدگان»، «جوان خام» و «برادران کارامازوف» را نوشت و برخی از آنها را برای چاپ در نشریات به مسکو میفرستاد. او فردی بسیار ولخرج بود و همواره مشکل مالی داشت. او در فوریه سال 1881 براثر خونریزی ریه درگذشت و در گورستان «تیخوین» در سنپترزبورگ روسیه به خاک سپرده شد.
ادبیات روسیه گنجینهی باارزشی از آثار تکرار نشدنی است که برخی از آنها به قلم «فیودور داستایوسکی» نگاشته شدهاند. کتابهای این نویسنده به 170 زبان مختلف ترجمه شدهاند و باگذشت بیش از صدسال همچنان جزو لیست پرفروشها قرار دارند. این نویسنده جنبههای روانی زندگی انسان همچون عشق، ثروت، حسرت، شهرت و ... درونمایهی داستانهایش قرار میداد و طبقات مختلف جامعه را به تصویر میکشید. او در آن شرایط خفقان روسیه شکوفایی ادبی کمنظیری رقم زد و بیش از سی اثر در زمینههای داستان کوتاه، رمان بلند و مجموعه مقاله از خودش به یادگار گذاشت. نام این نویسنده در فارسی به صورتهای فیودور، فئودور میخائیلوویچ، داستایفسكی، فیودور داستایوسکی یا فئودور داستایوفسکی دیده میشود که «فیودور داستایفسکی» تلفظ درست آن است.
شما خوب کاری کردهاید که خودتان را بیدین و وحشی معرفی کردهاید، این کار خیلی احمقانه نبوده است.
آیا لازم است که باز هم درباره روسهای خودمان مثل بیاورم که جرات نمیکنند دم بربیاورند و نزدیک است که ملیتشان را هم انکار کنند؟ مطمئن باشید که در پاریس، اقلاً در مهمانخانهای که من زندگی میکردم، وقتی داستان مشاجره مرا با آن آقای کشیش شنیدند خیلی بیشتر از من توجه میکردند. یک لهستانی گندهبک که بیشتر از همه مهمانخانه نشین ها با من دشمنی داشت، از آن پس با من جور دیگری رفتار میکرد. فرانسویها باز هم گذاشتند تعریف کنم که دو سال پیش من باکسی برخورد کردم که در سال ۱۸۱۲ تیرانداز فرانسوی او را با تیر زده بود، فقط برای اینکه دلش خواسته بود تفنگش را خالی کند. این شخص در آنوقت بچه دهساله بوده است که خانوادهاش وقت نکرده بودند مسکو را ترک کنند.
مردک فرانسوی، از جا در رفت و گفت:
غیرممکن است! سربازهای فرانسه به بچهها تیر خالی نمیکردند!
من در جواب گفتم:
با وجود این، این حقیقت محض است. این داستان را از اسر بازنشسته شرافتمند شنیدم و جای زخم را هم، خودم روی گونهاش دیدم.
مردک فرانسوی تند تند و باعجله حرف میزد. ژنرال میخواست از او حمایت کند. ولی من به او ازجمله سفارش کردم که خاطرات ژنرال پرووسکی را که در سال ۱۸۱۲ زندانی فرانسویها بوده است مرور کند. دستآخر ماریا فیلیپوونا بهقصد برگرداندن مطلب، موضوع دیگری را به میان کشید. ژنرال خیلی خودش را از من ناراضی نشان میداد زیرا من و مردک فرانسوی به فریاد کشیدن افتاده بودیم.
مجادله ما دو نفر، برعکس برای مستر آستلی خوشایند به نظر میرسید و او درحالیکه از روی صندلی بلند میشد، از من خواست که یک گیلاس شراب با او بنوشم.
عصر، در موقع گردش، توانستم با پولینا آلکساندروونا ربع ساعتی صحبت کنم. همه از راه پارک به سمت قمارخانه راه افتاده بودند. پولینا روی نیمکت مقابل فواره نشسته بود و به نادینا اجازه داده بود که برود، نه زیاد دور ازآنجا، با رفقای کوچکش بازی کند. من نیز میشل را گذاشته بودم که برود و ما تنها مانده بودیم.
طبق معمول از اوضاعواحوال صحبت کردیم. پولینا عصبانی شد از اینکه من بیش از هفتصد فلورین نتوانسته بودم به او تحویل دهم، او یقین داشت که در پاریس من جواهراتش را به دو هزار فلورین و حتا بیشتر از این به گرو خواهم گذاشت و میگفت:
من پول بیشتری دارم وگرنه از دست خواهم رفت.
کتاب «قمارباز» اثر «فیودور داستایوسکی» را «سروش حبیبی» به فارسی ترجمه کرده و آن را «نشر ماهی» منتشر کرده است. «ناشر صوتی آوانامه» نسخهی صوتی این ترجمهی از «قمارباز» را با صدای «آرمان سلطان زاده» منتشر کرده است که در این صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «سروش حبیبی» مترجم این اثر تحصیلاتش را در آلمان گذرانده و از سال 1351 فعالیتش درزمینهی ترجمه و ویراستاری را دنبال کرده است. از ترجمههای دیگرش میتوان به کتابهای «پدر سرگی» اثر «لئو تولستوی»، «پیکار با سرنوشت» اثر «واسیلی گروسمان» و «مروارید» اثر «جان اشتاین بک» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک همهی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 439.۵۴ مگابایت |
مدت زمان | ۰۷:۵۸:۱۱ |
نویسنده | فئودور داستایفسکی |
مترجم | سروش حبیبی |
راوی | آرمان سلطان زاده |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۵/۰۳ |
قیمت ارزی | 9 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
فیدیبو ازمدیریت پیام ها آسیب میبینید سعی نکنید۵تاپیام خوب بذاری ویک انتقاد مستند میدونم که خدمت شما عرض میکنم بذارید خریداران واقعا به سمت کتاب های خوب سوق پیدا کنن... اکثرخریداران براساس نظرات خرید میکنن ووقت ی اینگونه برخورد بشه شخصی که قصد خرید داره بالاخره خرید میکنه پس چرا درست هدایت نشن سرخورده میشن...
جملات برگزیده کتاب: * آخر با جیب خالی که نمیشود قمار کرد. آدم باید پولی داشته باشد که ببازد. * من در میل مردم به بردنِ هر چه سریعتر پول هیچچیز ناپاکی نمیبینم. من حرف آن مدعی را یاوه میشمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق میدهد و در جواب کسی که در توجیه بازی خود عذر میآورد که «کلان بازی نمیکنم»، میفرماید: «دیگر بدتر! زیرا این نشان حقارت حرص است.» انگاری حرص حقیر و طمع بلندهمتانه باهم فرقی دارند. * انگاری میخواستم تقدیر را به عرصه بخوانم، سربهسرش بگذارم. تلنگری به آن بزنم یا به آن دهنکجی کنم. * پرنده را از پروازش میشناسند، آدم را از کارهایش! * اگر از گرگ میترسی جنگل نرو! * کسی که در این راه قدم گذاشت به آن میماند که با سورتمهای از سراشیب برفپوش کوهی فرو لغزد. پیوسته به سرعتش افزوده میشود. * من حالا چه هستم؟ هیچ! صفر! فردا چه خواهم شد؟ فردا ممکن است باز از میان مردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم. و «انسان» را، تا هنوز کاملا در من تباه نشده، کشف کنم.
اسپویل قمارباز یکی از بهترین آثار داستایفسکیه و بنظر من ایراد و اشکال عمده|ای توش دیده نمیشه. اینکه بعضی از شما نوشتید شخصیت الکسی ایوانوویچ باگ داره و ناگهان تصمیم میگیره با بلانش بره اولاً با ذات رمان همخونی داره که زندگی مثل قمار غیرقابل پیشبینیه و دوماً غیرقابل درک نیست؛ وقتی شما از اتفاق وصال دیشب شگفتزده و از اون پس زدن ناگهانی و نفرت لحظه|ای شوکه باشی هر اتفاقی میتونه برات بیفته؛ و الکسی خودش رو به جریان زندگی(بلانش) میسپره که هرجا میخواد ببرتش، اونم نه ندونسته بلکه آگاهانه. انگار بخواد از پولینا یا حتی از خودش بخاطر دوست داشتن پولینا انتقام بگیره. این آدم وقتی عشقش رو از دست میده و به قمار شدید معتاد میشه کاملاً در حال فروپاشیه و همه چیز توی چند صفحه|ی آخر به نحو احسن تموم میشه؛ وقتی که این آدم در آستانه|ی یه شروع جدید یا یه سقوط ابدیه ولی با ایمانی که مشابهش رو شب وصال به پولینا میبینیم، به ما میگه قراره بخت بهش رو کنه و بنظر من اون پولینا رو بدست میاره. شخصیتها و داستان بنظرم کاملاً خوب پرداخته شدن و فقط پولیناست که درک کردنش سخته و شخصیت پردازی این کاراکتر واقعا شکنجه آور بود که باز اینم قابل درکه؛ چون ما از دیدگاه الکسی ایوانوویچ نگاهش میکنیم. سپاس و درود
سلام. صدای گوینده و اجراشون عالیه ولی بهتره حالت نمایشنامه نداشته باشه. یکی از اصول داستان خوانی همینه. لحن باید درست باشه نه اینکه نقش بازی کنیم. بنظرم تسلط گوینده بر متن عالیه فقط بازی کردن رو نمی پسندم. مگر زمانی که نمایش صوتی گوش می کنیم و می دونیم که برای اجرای نمایشی بازنویسی و خلاصه شده.
شخصیت ها و صفات آدمی رو بسیار عالی تحلیل کرده بود با همه شخصیت ها تونستم ارتباط برقرار کنم ؛ پایانش فوق العاده بود ؛ ترجمه سروش حبیبی بسیار روان بود با صدای عوق العاده جناب سلطان زاده ؛ و جذابیتش واسه من چونکه زیاد کازینو رفتم دو چندان بود کاملا حالت هاشونو درک میکردم ؛ الکسی ذاتا قمارباز بود ؛ تو تمام روزمرگیهاش اینو میشد دید و آدم قمار باز تقریبا به همه چیز بی اعتناست حتی واسه پول هم بازی نمیکنه؛اولویتش اون هیجاناتیه که از بازی داره اون سروتونین توی بعضی ها با عشق ترشح میشه یکی با ورزش یکی با مواد مخدر ولی آدم قمارباز برد و باخت هر دو واسش هیجان انگیزه واسه همینه که تا ریال آخرشو قمار میکنه و تا صفحه آخر هم نشون داد که این صفت چقدر قویه تو وجودش ؛ در کل یه کتاب فوق العاده بود لذت بردم (همه چیز به زاویه دید شما برمیگرده)
فیدیبو واقعاً متاسفم. اجحاف به کسانی که بهتون اعتماد میکنن و کتاب میخرن و در اصل ولی نعمت شماها هستن، آخرِ رزالته. کتاب رو خریداری میکنیم و گوش میدیم، خیرِ سرمون تو کتابخونه ذخیره میکنیم. بعدش که میریم سروقت کتابخونهمون میبینیم همه رو دوباره باس دانلود کنیم. هر کتاب هم بین هشتصد مگ تا یک گیگ و گاهی بیشتر.. ببینم خودتون کتابهایِ کاغذی رو که میخرین هر وقت میرید سروقتشون دوباره بابتِ کتابهایِ خریداری شده پول میدین که ما باید چندین مگ نت رو حدر بدیم بابتِ دانلودِ مجدد؟ بخدا این رسماً کلاه برداریه. جالبه این همه نظراتِ صدتا یه غاز از مشتریا میبینیم ولی یه نفر به این کلابرداری اشاره هم نمیکنه... جم کنید بساطِ مزخرفتونو.. ??????
داستان که عالی است و خوانش فوق العاده ی آن، بر جذابیت داستان افزوده است. دست مریزاد
با سلام کتاب در مورد مردی به نام الکسی ایوانویچ است که به دلیل کشش بسیار به قمار خود را سر میزهای رولت مییابد و در این راه بر سر تمام دارایی خود ریسک میکند.... همچنین عاشق دختری به نام پولینا است که حاضر است برای او حتی از جان خود بگذرد که البته ماهیت این عشق کمی عجیب ولی متناسب با ماهیت کتاب است... چند جمله از این کتاب: قدر پول باید به اندازه ای نزد یک جنتلمن ناچیز باشد که نبودش نتواند آرامش او را به هم زند. مبارزه اسباب سرافرازی آدم است، نه تخفیفش پرنده را از پروازش میشناسند، آدم را از کارهایش چه بسا که روح آدمیزاد، بعد از چشیدن این همه احساسهای تند، دیگر سیری نمیشناسد و به عکس، تشنگیاش تیزتر میشود و خواهان احساسهای تند دیگری است، احساس هایی هرچه شدیدتر و تندتر تا آنکه پاک از رمق خالی شود. به من گوش میداد اما آنچه به او میگفتم نمیشنید. درنهایت باید از راوی عزیز بابت خوانش زیبای این کتاب نهایت تشکر رو داشته باشم
من تاحالا کتاب صوتی نگرفته بودم. این اولین کتاب صوتی ای بود که گرفتم. تعریف کتاب رو هم خیلی شنیده بودم. واسه همین تصمیمی گرفتم اولین کتاب صوتی که میگیرم این باشه. تا الان که خیلی خوشم اومده. یه جورایی کتاب صوتی، منو یاد قصه تعریف کردنای مامان باباهامون تو بچگی موقع خواب میندازه. حس خیلی خوبی داره.
عالی بود . بخصوص صدای گوینده. رمان های داستایوفسکی هم که دیگه بی نظیره