فهم تقریر و تحلیل سنتگرایان معاصر از زیبایی طبیعی و زیبایی هنری و نقشی که هنر سنتی باید در جهان معاصر ایفا کند مستلزم فهم اندیشه فلسفی و تاریخیای است که نه تنها خود جریان سنتگرایی بر آن قوام یافته است بلکه سنتگرایان از زاویه آن به نقد دنیای جدید و تبیین نقش بنیادی هنر در گذر از این دنیای دور افتاده از سنت و گرفتار آمده در عصر تاریکی همت میگمارند؛ اما آیا برکنار از معرفی متافیزیک و هنر سنتی در چارچوب این زمینه و زمانه تاریخی از مجرای معرفی خود و نقد جریان حاکم بر قرن بیستم و بیست و یکم، سنتگرایان در جهان معاصر- که انواع دیدگاههای هنری و فلسفههای هنر را به چشم دیده و تجربه کرده و برمبنای آنها فرهنگ و تمدن جدید را پایهریزی نموده است- سخنی جدی دربارۀ هنر و ارزش هنری و حتی زیباشناختی آثار هنری برای گفتن دارند یا خیر؟ و اینکه اساساً سخن و ادعای سنتگرایان در این حوزه چیست و چرا زیبایی طبیعی و هنری در این سطح گسترده مورد توجه آنان واقع شده و چنین موضوعی چه جایگاهی در گذر از دوره مدرن یا همان عصر تاریکی به عصر احیای متافیزیک سنت یا همان عصر آتی دارد؟