خواندن رمانهای ماجراجویانه و تاریخی برای بیشتر افراد جذابیت و هیجانی وصف نشدنی دارند. کتابهایی که همیشه در فهرست پیشنهادیمان به افراد دیگر آنها را در اولویت میگذاریم. «سه تفنگدار» و کنت مونت کریستو از پرآوازهترین کتابهای این دسته هستند که باعث شهرت جهانی الکساندر دوما شدهاند.
کتاب کنت مونت کریستو داستانی روان، بی نظیر و در عین حال ماجراجویانه دارد. در این کتاب داستانهای زیادی بهم گره خوردهاند که در دل آن جنبهی روانشناسی نیز بهچشم میخورد. بدون شک بعد از خواندن چند صفحه از کنت مونت کریستو چنان جذب داستان خواهید شد که لحظهای کتاب را رها نخواهید کرد.
ماجرای کنت مونت کریستو در اواخر دوران سلطنت «ناپلئون» روی میدهد. «اِدمون دانتِس» جوان دریانورد زندانی و مرموزی است که چند چهره دارد. او که به تازگی کار و تجارتش رونق گرفته تصمیم دارد با دوست دوران کودکیاش، دختری به نام «مرسده» ازدواج کند. اما در روز عروسیاش با «مرسده» به اتهام خیانت و جاسوسی و البته حسادت اطرافیانش از معشوقهاش جدا میشود و به زندانی دور افتاده و ترسناک که کسی از آن زنده بیرون نیامده، تبعید میشود.
زندانی شدن دانتیس به نفع مقاصد سیاسی یک قاضی جوان و جاهطلب به نام «ویلفور» است که در متهم کردن او نقش دارد. دانتس در زندان مدام به بیگناهیاش فکر میکند و این که چرا به زندان افتاده است و تصمیم به انتقام میگیرد. او موفق میشود از زندان فرار کند و گنجی را پیدا میکند، این آغاز مبارزه برای رسیدن به رهایی است.
یکی از نکات جالبی که در رمان کنت مونت کریستو میبینیم مرگ شخصیتهای داستان به شیوه های مختلف است. مرگ با اسلحه، سکته، سم و یا شمشیر در این داستان دیده میشود و در قسمتهای مختلف داستان میبینیم که کنت با خونسردی و بیتفاوتی نظارهگر قتلهایی بیرحمانه و ظالمانه است. در طول رمان، دوما بارها از جذابیت مرگ صحبت میکند وبه این موضوع اشاره میکند که مردم برای تماشای مرگ چقدر مشتاق هستند. دوما در قسمتی از کتاب کنت مونت کریستو تاکید میکند «در زندگی هیچ صحنهای جذابتر از صحنه مرگ نیست». خواننده کتاب هم خواسته و یا ناخواسته از پیگیری مرگهای داستان دوما لذت میرد و منتظر است ببیند آیا کنت مونت کریستو انتقامش را میگیرد یا نه و دیگر اهمیتی ندارد که این انتقام چقدر خونریزی دارد.
الکساندر دوما نویسندهی معروف و مشهور فرانسوی در سال 1802 در ویلر کوترت به دنیا آمد و پسر یکی از ژنرال های فرانسه بود. الکساندر دوما بعد از گذراندن دورهی تحصیلاتش به خاطر خط زیبایی که داشت در یک دفترخانه به عنوان یک منشی مشغول به کار شد. پدر دوما جزئیات انقلاب فرانسه را برای الکساندر تعریف میکرد و او بعدها در رمانهای خود توانست فضاهای مهیج و مخوف آن دوره را با قلم منحصر به فرد خود بیافریند.
الکساندر دوما علاوه بر رمان، نمایشنامه هم نوشته است. بعد از انتشار کتاب کنت مونت کریستو در سال 1850 میلادی، فروش بالای کتاب، الکساندر دوما را به یک میلیاردر بزرگ تبدیل کرد و او کاخی از طلا به نام کنت مونت کریستو در فرانسه ساخت. درهای این کاخ همواره برای برای دوست و بیگانه باز بود، اما در نهایت به دلیل اسراف و بذل و بخششهای افراطی، تهیدست شد و طلبکارانش کاخ او را فروختند. جالب است بدانید هنوز هم در اروپا کلمهی انتقام همراه با نام کنت مونت کریستو میآید.
در سال 1851 دوما به بروسل رفت و در آنجا خاطرات زندگیاش را نوشت. بعد از آن دوباره به پاریس برگشت و به کار روزنامه نویسی مشغول شد. دوما در سالهای آخر عمر خود گرفتار مشکلاتی مالی و خانوادگی و تنهایی شد. این نویسندهی بزرگ در پنجم دسامبر 1870 در سن شصت و هشت سالگی در خانهی پسرش که بعدها نویسندهی بزرگی شد، در شهر دیپ درگذشت.
الکساندر دوما در دورهی نویسندگیاش آثار ارزشمند و دراماتیک زیادی نوشت که در زمان خود هر کدام از آنها شهرت زیادی پیدا کرد. از جملهی آثار مهم این نویسندهی فرانسوی که بعد از کنت مونت کریستو، هنوز هم در سراسر جهان محبوبیت زیادی دارد، میتوان به رمان زیبای «سه تفنگدار» اشاره کرد. میتوان گفت سبک اصلی الکساندر دوما در همه کتابهایش داستانی مبنی بر گفتوگوهای میان شخصیتهاست. عمدهی کتابهای دوما را گفتوگوهای بین شخصیتها تشکیل میدهند اما به صراحت میتوان گفت که هرکدام از این جملات به دانش تاریخی و معلومات خواننده اضافه میکند. امکان خرید نسخه الکترونیک کتاب سه تفنگدار ترجمه محمد طاهر قاجار در سایت فیدیبو در دسترس است.
از آثار ادبی دیگری که از الکساندر دوما منتشر شده است میتوان به «ملکه مارگو»، «ژوزف بالسامو»، «گردن بند خانم موتسورو»، «پاسداران چهل و پنج گانه»، «خدا وسیله ساز است»، «تبعیدشدگان»، «ابوالهول سرخ»، «برج کج» ، «آموری»، «لاله سیاه»، «تأثرات سفر»، «گودال جهنم» و «آسکانیو» و «کبوتر عشق» نام برد.
فیلمها و سریالهای زیادی بر اساس داستان کنت مونت کریستو ساخته شده است، تازهترین فیلمی که با همین نام ساخته شد، فیلمی به کارگردانی «کوین رینولدز» است که در سال ۲۰۰۲ اکران شد.
کتابهای الکساندر دوما به دلیل جذابیت و هیجان داستانی، همیشه محبوب خوانندهها در سراسر جهان بوده است. در ایران هم ترجمههای زیادی از این اثر فاخر وجود دارد. ترجمه «محسن فرزاد» از نشر «افق»، ترجمه «محمد طاهر قاجار» از نشر «سمیر»، ترجمه «پروین ادیب» از نشر کتاب «پارسه»، ترجمه «محمد طاهر میرزا اسکندری» از نشر «هرمس» و ترجمه «ذبیح الله منصوری» از نشر «نگارستان» ترجمه های خواندنی از کتاب زیبای کنت مونت کریستو هستند.
نسخهی پی دی اف و صوتی رمان کنت مونت کریستو با ترجمهی محسن فرزاد در سایت و اپلیکیشن فیدیبو قابل خرید و دانلود است.
وقتی دانتس فهمید دوستانش او را فریب داده اند، قسم خورد که از آن ها انتقام بگیرد، اما پدر فاریا ناراحت شد.سرش را تکان داد و گفت:«انتقام گرفتن کار غلطی است. از این که به تو کمک کردم، واقعا پشیمانم».دانتس لبخند تلخی زد و گفت: «پدر! بیایید درباره ی چیزهای دیگری حرف بزنیم» روزهای بعد، آن ها درباره ی چیزهای مختلفی با هم صحبت کردند. دانتس علاقه ی زیادی به یادگیری داشت. پدر فاربا چیزهایی دربارهی ریاضیات، علوم، تاریخ، زبان های دیگر، ادبیات و پزشکی به او یاد داد. دانتس کمی ایتالیایی میدانست، اما بعد از شش ماه کمکم توانست به زبان های اسپانیولی، انگلیسی و آلمانی هم صحبت کن. بعد از یک سال، دانتس آن قدر چیز آموخته بود که کسی باور نمیکرد او دریانوردی عادی است. دانتس، جوانی تیزهوش و پدر فاريا، معلمی بسیار ماهر بود. روزی پدر فاریا به او گفت: «یک سال دیگر، همهی چیزهایی را که من میدانم، یاد میگیری.» هر دو زندانی، دو سال پس از آشنایی، دوباره به فکر فرار و کندن نقبی افتادند که به نقب سلولهای آنها راه داشته باشد. بر طبق نقشهی جدید، نقب به زیر دالانی میرسید که یک نگهبان در آن پاسداری میداد. بعد گودالی میکندند و روی آن را میپوشاندند تا نگهبان موقع عبور در آن بیفتد. سپس او را میگرفتند و دست و پایش را میبستند و از راه پنجرهی دالان که رو به دریا بود، با کمک نردبان طنابی پدر فاریا میگریختند. روز بعد، کار نقب زدن شروع شد. دانتس کم کم براثر هم نشینی با پدر فاريا، اخلاق و رفتار زمخت دریانوردی خود را کنار گذاشت و همانند افراد تحصیل کرده و نجیب زاده، جوانی مؤدب و باوقار شد.
چند روزی از زندانی شدن آندره نگذشته بود که به او گفتند کسی به دیدنش آمده است. آندره ی بیچاره، در این مدت دائم به بدبختی خود فکر میکرد. سرانجام به این نتیجه رسیده بود که این وضع زیاد طول نمیکشد. به خود گفت: «آدمی قدرتمند پشت سر من است. یک دفعه پول زیادی به من دادند. بعد با آن همه آدم های ثروتمند و اشرافی آشنا شدم. بعد نزدیک بود با دختر یک صراف ثروتمند ازدواج کنم. پس حتما کسی به من علاقه دارد. اما چه کسی؟ کنت مونت کریستو؟ یعنی کنت مرا دوست دارد؟ حتما کنت پدر واقعی من است. پدری که هیچ وقت او را ندیده ام. حالا هم کسی آمده به دیدنم. حتما آمده تا بگوید کنت به زودی ترتیب آزادی مرا از زندان میدهد. اما وقتی وارد اتاق انتظار شد، از دیدن مردی که ده سال او را ندیده بود، تعجب کرد. برتوچیو گفت: «صبح بخیر بندتو.» آندره در حالی که وحشت زده به اطراف خود نگاه می کرد، گفت: «تو؟ تو؟!» - از دیدن من خوشحال نشدی؟ آندره گفت: «چرا آمده ای این جا؟! چه کسی تو را فرستاده؟»
هيچ کس.
پس از کجا میدانستی من در زندان هستم؟
من پیشکار کنت هستم. چند وقت پیش که آمده بودی خانه ی کنت، تو را شناختم.
آندره که خوشحال شده بود، گفت:«آه، پس تو را کنت فرستاده؟ خب از پدر بگو».
برتوچیو پرسید:«پدر؟! پس من کی هستم؟»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۰۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 272 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۰۴:۰۰ |
نویسنده | الکساندر دوما |
مترجم |