ما هرگز از قضاوت کردن و قضاوت شدن رها نخواهیم شد. در عصر رسانههای جمعی که زندگی شخصی دیگران بر روی جلد روزنامهها و مجلات چاپ میشود ما مدام توجیهی قانعکننده برای شکلگیری عقاید خود نسبت به دیگران احساس میکنیم. جایی که آلبر کامو در رمان سقوط از انسان مدرن و قضاوتهایش میگوید و اینکه ما هرگز نمیتوانیم از این واقعیت فرار کنیم که همیشه در حال قضاوت حتی در مورد خودمان هستیم.
«ژان باتیست کلمانس» وارد کافه میشود و با غریبهای آشنا میشود. غریبهای که او را نمیشناسد و نام او را هم نمیداند. او شروع به صحبت با غریبه میشود و از شبی میگوید که زنی را میبیند که به لبهی پل نزدیک شده است. او متوجه میشود که زن خودش را در آب انداخته و خودکشی کرده است اما با بیتوجهی از کنار زن عبور میکند و از آن پس زندگی او دگرگون میشود.
بعد از کتاب «بیگانه» دومین اثر مشهور و متفاوت آلبرکامو «سقوط» است. این کتاب اگرچه رمانی کوتاه و مختصر است اما مفاهیم عمیق انسانی را باظرافت زبانی نویسنده بیان میکند. کتاب سقوط در سال 1956 منتشر شد و تا امروز به بیش از ده زبان دنیا ترجمه شده است.
آلبر کامو در کتاب «سقوط» سعی دارد زوایای پنهان درون انسان را به تصویر بکشد و موضوعاتی مثل قضاوت، برداشت دیگران و تاثیر نگاهها و برخوردهای اجتماعی روی انسان را شرح دهد.
داستان این کتاب با زاویه دید تکگویی از زبان مردی به نام ژان باتیست کلمانس روایت میشود. او داستان پرفراز و نشیب زندگی خود را که در واقع از زمان اوج تا زمان سقوطش است را برای فردی ناشناس یا همان مخاطب شرح میدهد. این کتاب را بیشتر میتوان به عنوان رمانی فلسفی شناخت تا رمانی داستانی. چرا که مخاطب در طی خواندن آن با فلسفه پیچیدهای روبهرو میشود. ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست که از دوستان کامو بوده است، میگوید: «رمان سقوط زیباترین اثر کامو است؛ نوشتهای که کمتر از حد و اندازهاش درک و پذیرفته شد».
آلبرکامو در این کتاب این موضوع را مطرح میکند که انسان همیشه در معرض قضاوت شدن است و هیچگاه از این مسئله در امان نیست؛ و همین موضوع یکی از علتهای سقوط بعضی افراد است. این کتاب در پس لایههای خود نظریات فلسفی و انسانی را جا داده است.
نامگذاری این کتاب هم بسیار هوشمندانه بوده است. سقوط در این داستان همان هبوط ارزشهای والای انسانی است که شخصیت اصلی داستان با بیتوجهی به خودکشی زن و به سادگی عبور کردن از این موضوع نشان میدهد که چقدر برخلاف تمامی ارزشهایی که خود او در طول اعترافاتش به آنها پایبندی نشان میداده، عمل کرده است.
آلبرکامو فیلسوف و نویسندهی فرانسوی - الجزایری متولد ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در الجزایر است. کامو یکی از نویسندگان موفقی است که در سال ۱۹۵۷ زمانی که 44 سال داشت موفق به دریافت جایزهی نوبل ادبیات شد؛ اما بخت با او یار نبود و این افتخار جایزه نوبل تنها سه سال همراه او بود. سه سال بعد از این جایزه بود که کامو در یک تصادف رانندگی همراه ناشر خود «میشل گالیمار» کشته شد.
پوچگرایی یا اگزیستانسیالیسم مکتب مورد توجه آلبرکامو نویسنده بزرگ الجزایری بوده است که او را به سوی نوشتن کتابهایی فلسفی در این زمینه سوق داده است. داستانهای کامو، زمینهای فلسفی دارند که نشان از درک عمیق و دقیق این نویسنده از زندگی، مرگ و اجتماع دارد. او در دو داستان شاهکارش، «طاعون» و «بیگانه» خواننده را روبهروی مرگ قرار میدهد و سعی میکند دغدغهی مرگ و هراس از آن را نشان دهد.
از کامو آثار زیادی بر جا مانده است. او در سالهای عمر کوتاه خود رمان، داستان، نمایشنامه و مقالههای فلسفی نوشت و حتی روی صحنهی تئاتر هم چند نمایش برد؛ اما شهرت اصلی او به واسطهی رمان پرآوازهی بیگانه بود. اثری که در شناخت کامو بسیار اهمیت دارد.
کامو به غیر از دو اثر برجستهی خود یعنی «بیگانه» و سقوط آثار زیادی دارد که میتوان به کتابهای «کالیگولا»، «سوءتفاهم»، «پشت و رو»، «عیش»، «طاغی»، «اسطوره سیزیف»، «طاعون»، «حکومت نظامی»، «عادلها»، «تابستان»، «تبعید و پادشاهی»، «مرگ خوش»، «آدم اول» و «فلسفه پوچی» اشاره کرد.
آثار کامو در ایران شهرت و محبوبیت زیادی دارند. به طوری که تقریبا تمام آثار و مقالههای او به زبان فارسی ترجمه شدهاند. نام کامو در ایران با نام مترجمان مطرحی مثل «خشایار دیهیمی»، «پرویز شهدی»، «منوچهر بدیعی»، «رضا سیدحسینی»، «محمدعلی سپانلو» و «ابوالحسن نجفی» گره خورده است.
کتاب سقوط در ایران با ترجمههای متفاوتی منتشر شده است. از ترجمههای این کتاب میتوان به ترجمه «پرویز شهدی» در نشر «بهسخن» اشاره کرد. کتاب صوتی سقوط با ترجمهی پرویز شهدی و خوانش علی دنیوی ساروی را انتشارات آوانامه عرضه و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
موقعی که آدم به خاطر پیشه یا استعداد ذاتیاش خیلی دربارهی انسانها مطالعه کرده، به این نتیجه میرسد که دلش برای آدمهای ماقبل تاریخ تنگشده و هوای آنها را میکند. آنها دستکم هیچ فکر پنهانیای در سرشان نداشتهاند. راستش را بخواهید میزبان ما چندتایی از این فکرها را در سر دارد، اگرچه خودش هم به درستی نمیداند چه فکرهایی. بس که مردم در حضورش حرفهایی زدهاند که او نفهمیده، آدمی شکاک و بدبین شده است. به همین دلیل هم این قیافهی جدی و عبوس را به خودش میگیرد، انگار نسبت به همه سوءظن دارد، مگر این که آدمها به راستی اختلاف نظرهایی بین خودشان داشته باشند. این روحیه باعث شده حتا بحثهایی که بین مشتریها در میگیرد و هیچ ربطی هم به پیشهی او ندارند، برایش تحملناپذیرتر شوند. به طور مثال روی دیوار پشت سرش، آن تکهی چهارگوش خالی را که بیشک در گذشته جای تابلویی بوده است، میبینید. راستش را بخواهید تابلویی آنجا آویزان بوده، تابلویی به طور حتم جالب، شاهکاری واقعی. بسیار خوب، موقعی که صاحب کنونی نوشگاه این جا را تحویل گرفت و آن تابلو را هم رد کرد، من این جا حضور داشتم. پس از هفتهها تردید و به فکر فرورفتن، نسبت به هر دو مورد، یعنی صاحب تابلو ماندن یا رد کردنش بدگمان شد. خب، باید پذیرفت که جامعه سرشت ساده دلانه و بی پیرایهاش را خدشهدار کرده است. توجه داشته باشید که من قصد ندارم دربارهاش داوری کنم. حتا عقیده دارم بدگمانیاش اساسی است و اگر همینطور که میبینید سرشت معاشرتی بودنم مانع نمیشد، با کمال میل با او هم عقیده میشدم. افسوس که آدم پرحرفی هستم و خیلی زود و به آسانی با همه جوش میخورم. اگرچه میدانم باید اندازه را نگه دارم. چون «اندازه نگه دار که اندازه نکوست » ، هیچ موقعیتی را برای تماس گرفتن و وارد صحبت شدن با افراد از دست نمیدهم. موقعی که در فرانسه زندگی میکردم، نمیتوانستم به آدم خوشذوق و باحالی بربخورم و سر صحبت را با او باز نکنم. آه! میبینم از این که زمان ماضی التزامی را به کار بردم خوشتان نیامد. اعتراف میکنم که نسبت به این زمان از فعلها و به کار بردن آن و به طور کلی حرف زدن به زبانی شیوا و فاخر خیلی علاقه دارم و این موضوع یکی از نقطهضعفهای من است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 279.۷۲ مگابایت |
مدت زمان | ۰۵:۰۵:۰۸ |
نویسنده | آلبر کامو |
مترجم | پرویز شهدی |
راوی |