کتاب «هرگز رهایم نکن» اثر جاودانه از کازئو ایشی گورو است که توانست جوایز ارزشمندی را برای این نویسنده به ارمغان بیاورد. ایشی گورو در این اثر داستانی تخیلی را با دغدغهی همیشگی بشر درهم آمیخته و به مفهوم حقیقت زندگی انسان میپردازد. درونمایهی اصلی این رمان، زندگی، عشق و مرگ است.
ایشی گورو درکتاب «هرگز رهایم مکن» با به کاربردن فلسفهی زندگی و علم، داستانی تخیلی و معمایی خلق کرده است. داستان از زبان راوی که یکی از شخصیتهای اصلی داستان است، بیان میشود. ویژگیهای شخصیتی راوی و دیگر دانشآموزان با گذشت زمان کامل میشود و پرده از راز مدرسهی «هیلشم» برمیدارد.
ایشی گورو از زبان کتی میگوید: «من یه جهان جدید رو دیدم که داشت با سرعت از راه میرسید. علم زدهتر، با کارآیی بیشتر، آره. درمانهای بیشتر برای بیماریهای قدیمی. خیلی خوبه. اما من یه جهان سنگدل و بیرحم و یه دختربچه رو دیدم، که چشماش رو سفت بسته بود و جهان مهربون و قدیمی رو تنگ در آغوش کشیده بود، جهانی رو که ته قلبش می دونست باقی موندنی نیست و اون رو بغل کرده و التماس میکرد، تا اون جهان هرگز رو بر نتابه. من این رو دیدم.»
کتاب صوتی «هرگز رهایم مکن» دارای سه فصل و بیست و سه بخش است. میانگین زمان هر فایل صوتی حدود 25 دقیقه و حجم کل کتاب صوتی برابر 686 مگابایت است.
داستان کتاب هرگز رهایم مکن در قرن بیستم و در مدرسهای به «هیلشم» اتفاق میافتد. دانشآموزان این مدرسه شبانهروزی به فعالیتهایی هنری نظیر نقاشی و سفالگری مشغول هستند. یکی از تفاوتهای این مدرسه با مدارس عادی، توجه و وسواس زیاد بر سلامتی دانشآموزان است. مدرسهی هیلشم برای هدف خاصی به وجود آمده است و تنها مسئولین آن از رسالت اصلی مدرسه باخبرند. دانش آموزان این مدرسه فارغ از سرنوشت شومشان، باهم درس میخوانند، بازی میکنند، درکنار یکدیگر بزرگ میشوند و ارتباطهای عاطفی میان آنها محکم و در عین حال پیچیده میشود. آنها به تدریج متوجه میشوند حقیقت زندگی آنها با سایر افراد متفاوت است و آنها را به قصد خاصی پرورش دادهاند.کتی یکی از دانش آموزان این مدرسه است که داستان را روایت میکند. او اکنون پرستاری است که تلاش میکند از معمای مدرسهی «هیلشم» پرده بردارد.
کازوئو ایشی گورو زادهی 1954 در ناکازاکی ژاپن است . او در سالهای کودکی به همراه خانواده انگلستان مهاجرت کرد. ناکازاکی تحصیلات خود را در رشتههای فلسفه و زبان انگلیسی ادامه داد. اولین نوشتهی او تحت عنوان «منظرهی پریده رنگ تپهها» در سال 1980 منتشر شده که ایدهی آن را از پایاننامهی دانشگاهش الهام گرفته بود.
یکی از مهمترین ویژگیهای قلم ایشی گورو ترکیب زبان و ادبیات انگلیسی با فرهنگ و رسوم ژاپن است. دبیر دائمی آکادمی سوئد سبک نگارش او را ترکیبی از «جين آستین، فرانس كافكا و مارسل پروست» دانسته و معتقد است ایشی گورو سبک منحصربفردی دارد و به هنگام خلق داستانهای خود از کسی پیروی نمیکند. ایشی گورو دنیاهایی را خلق می کند که تصویر بزرگتری از مضامين تاريخي، شيوه و رسوم حكومتداري و رفتار و منش مردم به دست میدهد، درست هنگامی که خوانندگانش در دورهاي نامشخص از تاريخ جهان قرار دارند. داستانهای ایشی گورو بدون آنکه نتیجهی خاصی را برای خوانندگان به تصویر بکشد به پایان میرساند و نتیجهگیری را بر عهدهی خوانندگان باقی میگذارد. آرامش ناشی از تسلیم شدن در برابر تقدیر و پذیرفتن کاستیهای شخصیتی، یکی از ویژگیهای کتابهای او به شمار میآید.
قلم خواندنی و تاثیرگذار ایشی گورو جوایز متعددی را به خود اختصاص داده است. او در سال ۱۹۸۶ برای کتاب «هنرمندی از جهان شناور» برندهی جایزهی «وایت برد» و در سال ۱۹۸۹ برای کتاب «بازماندهی روز» برندهی جایزهی «بوکر» شد. او بار دیگر برای رمان «هرگز رهایم نکن» نامزد جایزهی «بوکر» شد. ایشی گورو در سال 2017 زمانی که خبر برنده شدن جایزهی نوبل خود را شنید به شک افتاد و آن را شایعه میدانست. این نویسندهی مینیمالیست و بیحاشیه پس از دریافت اجایزهی معتبر نوبل نیز رفتاری خاضعانه داشت و این موضوع محبوبیت زیادی برای او به همراه داشت. از دیگر اثار ایشی گورو میتوان به کتابهای «وقتی یتیم بودیم»، «غول مدفون، شبانهها»، «تسلیناپذیر» و «شام خانوادگی» از آثار دیگر اوست. با اقتباس از رمانهای «بازماندهی روز» و «هرگز رهایم نکن» فیلم سینمایی ساخته شده است.
سهیل سُمّی مترجم ایرانی در سال 1349 در تهران متولد شد. او تحصیلات خود را در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی ادامه داد و از دو دانشگاه علامه طباطبائی و دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. سهیل سُمّی آثار نویسندگان برجستهای نظیر جان بارت، مارگارت اتود، جان آپدایک را ترجمه کرده است. از دیگر کتابهای ترجمه شده توسط سهیل سُمّی میتوان به کتابهای «سرگذشت ندیمه»، «این سوی بهشت»، «مدار راس السرطان» و «اپرای شناور» اشاره کرد. انتشارات آوانامه کتاب صوتی هرگز رهایم مکن را با ترجمهی سهیل سمی عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است.
کتاب هرگز رهایم مکن در دستهی کتابهای معمایی و رازآلود قرار دارد. این کتاب در فضایی تخیلی به کنکاش در سرنوشت انسان میپردازد. اگرچه انسان با شنیدن سرگذشت غم انگیز دانش اموزان مدرسهی «هیلشم» با آنها همدردی میکند اما بخش اعظمی از ذهن او درگیر شخصیت و سرنوشت خود میشود. برخلاف آنچه همه میپندارند، این کتاب دربارهی زندگی است و سرنوشت محور اصلی آن است. این کتاب معمایی برای گروه سنی بزرگسال و افرادی که به دنبال ماجراهای رازآلود هستند یک انتخاب مناسب است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 686.۶۹ مگابایت |
مدت زمان | ۱۲:۲۵:۱۰ |
نویسنده | کازوئو ایشی گورو |
مترجم | سهیل سمی |
مترجم دوم | سهیل سُمّی |
راوی | مریم پاکذات |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۱۱/۰۶ |
قیمت ارزی | 10 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
شاید موضوع داستان چندان هم دست اول نباشد اما با توجه به پیشرفت علم و رویارویی احتمالی با مسائلی از این دست گنجایش زیادی برای کار دارد. به نظرم نقطه قوت کتاب در به تصویر کشیدن احساسات مختلف است، مثلا یک آلبوم موسیقی، تصویر روی جلد آن و قطعه ی خاص و کوچکی از آن در داستان محل تلاقی احساسات متفاوت، نگاهها و برداشتهای زیبایی است که به زیبایی تصویر شده و در کامل شدن روند داستان ایفای نقش میکند. یا به ترکیب دوستی و مثلث عشقی، مرگ نوبت به نوبت سه شخصیت، دوره های مختلف احساسی و باور آنها، دوستی و دشمنی در هم تنیده و محدودیت های زندگی بسیار زیبا پرداخته شده، و این تنها نمونه هایی از هوشمندی نویسنده است. البته به نظرم هیجان کشف رمزی خاص باعث دنبال کردن داستان میشد اما هیچ چیز ویژه ای در انتظار خواننده (شنونده) نبود، اما شاید نویسنده آن را آگاهانه و هماهنگ با "جمله به شما گفته شد و نشد" بدین شکل تصویر کرده بود.
داستانی بیرحمانه و تلخ، درباره کودکانی که هیچ کس برای آنها هویت قائل نیست، و همه، از جمله خودشان منتظرند که هر چه زودتر برای قربانی شدن آماده شوند. وقایع داستان در یک آرمانشهر پیشرفته به لحاظ علمی، اما ویران به لحاظ اخلاقی رخ میدهد، و خواننده را به این فک ر فرو میبرد که آیا پیشرفتهای علمی لزوماً برای جامعه بشری مفید هستند؟
کتاب زیبایی بود عاشقانه و پر از توصیف های زیبا ، ولی ناراحت کننده و درد آور، و از اول کتاب از خودم می پرسیدم چرا شخصیت های داستان از موقعیتی که توش هستند فرار نمی کنند انگار از روز اول کاملا تسلیم سرنوشت بودند ، بعد متوجه شدم که خیلی از ما آدم های ع ادی هم با توجه به تمام آزادی که داریم خیلی وقت ها تسلیم سرنوشت هستیم.
طرح داستان، عجیب و در عین حال جذابه. شکلگیری عواطف و روابط انسانی عادی مثل خشم و نفرت و عشق و غم و شادی در فضایی که به تدریج میفهمیم اصلا عادی نیست برای خواننده میتونه حس و تجربه تازهای به همراه داشته باشه. همه ما با این نوع عواطف آشناییم ا ما چیزی که در این داستان تجربه میکنیم اینه که همه این چیزهای عادی در یک اتمسفر ناشناخته چقدر میتونه تراژیک بشه. مثل گلی که همه ما با نحوه رشدش روی زمین آشناییم ولی انگار نویسنده تلاش میکنه رشد این گل رو در یک سیاره ناشناخته به ما نشون بده
شروع داستان از محلی مثل پرورشگاه هست و کل کتاب در مورد داستان بچه ها و محل پر ورشگاه هست. کتاب خوبی بود ولی واقعا کسی میخوادش به نظرم بخونه بهتره، راوی به شدت صدای یکنواخت و خیللللی غمناکی داره که ده بار باعث شد داستان رو رها کنم و خیلی جاها گوشنواز نبود اصلا ولی در نهایت با هر سختی ای بود به پایان رساندم. درسته تم داستان هم اصلا شاد نیست ولی لحن راوی واقعا دوست داشتنی نبود. افکت های صدا ولی خوب بود.
خیلی عالی بود تنها مشکلش نوع گفتار بود بااینکه میدونستم کات اسمه ولی هردفعه میگفت انگار کلمه بود باعث میشد چند ثانیه طول بکشه تا بفهمم منظورش کلمه ی کات نیست! تا نصفش که فکر میکردم تیکه کلام پسرس!!! باید یکم از محکم گفتنش کم میکرد و یجوری نمیخوند انگار نقطه هست بعد گفتن کات. ولی متن عااالی بود چون خلاصه رو نخونده بودم خیلی هیجان زده شدم وقتی فهمیدم مدرسه کجاست و دانش اموزان چی هستن
من تازه شنیدن کتاب را شروع کردم،من زیاد با صدای راویان مختلف آشنا نیستم ولی بنظرم خیلی خوب بود.قبلا کتابهای تخیلی را هم نمی خواندم و متوجه آن نشدم و همین باعث انتخاب این کتاب شد،ولی بعداً از آن خوشم آمد.تجسم آدمهایی با آن سرنوشت خیلی غم انگیز بود،تنها چیزی که آزار دهنده بود کلمه پنداری بود که آز اواسط داستان دیگر شنیدن آن خیلی آزار دهنده بود.
شیوهی روایت این کتاب بسیار خاصه و تعلیق خیلی خوبی داره. هم موضوع و زاویهای که نویسنده برای روایت انتخاب کرده خاص و جذاب بود. برعکس نظر بسیاری از دوستان لحن غمآلود و افسردهی راوی کاملا هماهنگ با محتوای کتاب بود. فقط توی دیالوگها میتونست به فراخور شخصیتها لحنها متفاوت و بهتری رو اجرا کنه ولی در کل راوی هم اجرای خوب و متناسبی داشت.
داستانی بیرحمانه و تلخ، درباره کودکانی که هیچ کس برای آنها هویت قائل نیست، و همه، از جمله خودشان منتظرند که هر چه زودتر برای قربانی شدن آماده شوند. وقایع داستان در یک آرمانشهر پیشرفته به لحاظ علمی، اما ویران به لحاظ اخلاقی رخ میدهد، و خواننده را به این فکر فرو میبرد که آیا پیشرفتهای علمی لزوماً برای جامعه بشری مفید هستند؟
من اولین بار در دورهی نوجوانی فیلم این داستان را دیدم و الان بعد از گذشت چندین سال جنس دردش برایم متفاوت است. آن زمان هم سن بچههای داستان بودم حال هم هم سن بزرگسالگیشان چقدر حس میکنم فرق کرده و الان داستان برایم جذاب بود، گرچه آن زمان تا چندین روز حالم بد بود و کابوس میدیم.