کتاب «اولین تماس تلفنی از بهشت» نوشته میچ آلبوم ( -۱۹۵۸)، نویسنده، موسیقیدان و برنامهساز تلویزیونی است.
آلبوم، نویسندهای کمکار اما از نظر منتقدان، موفق است. مشهورترین کتاب او «سهشنبهها با موری» نام دارد، که مدتها در صدر کتابهای پرفروش قرار داشت.
او در این کتاب، به سراغ بهشت و ارتباط آن با دنیای بازماندگان پرداخته است. داستان روایتگر که تلفن تعدادی از ساکنان شهری کوچک زنگ میخورد و آن سوی خط کسانی هستند که با صدای واقعی قبل از مرگشان اعلام میکنند که هم اینک در بهشت هستند. وقتی این اتفاق رخ میدهد رسانههای جدید به دنبال اصل ماجرا میگردند تا سرنخهایی از آن را مخابره کنند. هرکس براساس باور و ایمانی که دارد یا ندارد به دنبال استنتاج است. آیا این موضوع یک معجزه است؟ آیا فریب و حقهای در کار است؟ نکته اینجاست که به دنبال این تماسها اتفاقات به ظاهر نامانوس دیگری نیز در حال رخ دادن است.
در بخشی از کتاب «اولین تماس تلفنی از بهشت» میخوانیم:
«روزی که دنیا اولین تماس تلفنی از بهشت را دریافت کرد، تِس رَفِرتی در حال باز کردن یک بسته چای کیسهای بود.
دیلینگ دیلینگ!
او زنگ تلفن را نادیده گرفت و ناخنش را وارد پلاستیک بسته کرد.
دیلینگ دیلینگ!
با انگشت سبابهاش، به قسمت برآمدهی پلاستیک چنگ زد.
دیلینگ دیلینگ!
بالاخره پلاستیک را پاره کرد، سپس بستهبندی را باز و پلاستیک را در مشت خود مچاله کرد. میدانست که اگر تلفن را قبل از یک زنگ دیگر برندارد، بهطور خودکار روی پیغامگیر میافتد.
دیلینگ...
«اَلو؟»
دیگر دیر شده بود.
با خود زمزمه کرد: «اَه. از دست این ماسماسک.» صدای تلفن روی پیشخوان آشپزخانه را شنید که پیغام را با صدای خودش پخش میکرد.
«سلام، تِس هستم. لطفاً اسم و شماره تلفن خود را بگذارید. در اسرع وقت با شما تماس خواهم گرفت. متشکرم.»
صدای بوق شنیده شد. یک لحظه سکوت حکمفرما شد، و سپس...
«منم مامانت... باید یه چیزی بهت بگم.»
نفس تِس بند آمد. گوشی تلفن از دستش افتاد.
مادرش چهار سال پیش درگذشته بود.
دیلینگ دیلینگ!».