کتاب آن وقتها که هنوز ریش پدر قرمز بود مجموعهای از داستانهای طنزآلود است که از زبان یک پسر جوان روایت میشود. این داستانها در زمانی روایت میشوند که پدر و پسر در آلمان و در دوران اوج گیری فاشیسم زندگی میکنند. پدر در بیکاری فرو رفته است و گاهی کارهای روزمزدی انجام میدهد. از طریق ماجراهای تلخ و شیرین این دو شخصیت، تصویری از زندگی اجتماعی آلمان در آن دوره زمانی ارائه میشود. موضوع کتاب در حوزهی داستان و رمان قرار میگیرد و به موضوعات اجتماعی و تاریخی آلمان در دوران نازیها میپردازد. همچنین، از طریق داستانهای این کتاب، به برخی مسائل اقتصادی و اجتماعی مانند بیکاری و فقر نیز پرداخته شده است.
نویسنده کتاب، ولف دیتریش شنوره (Wolfdietrich Schnurre) است که در تاریخ 22 اوت 1920 در شهر فرانکفورت به دنیا آمده و در تاریخ 9 ژوئن 1989 در شهر کیل درگذشته است. او یک شاعر، نویسنده داستانهای کوتاه، رماننویس، و نویسنده کتابهای کودکانه از کشور آلمان بوده است. شنوره بیشتر به دلیل داستانهای کوتاهش شناخته میشود و همچنین تعدادی داستان، شعر، نمایشنامه رادیویی، و کتابهای کودک نوشته است. تجربیات او در جنگ جهانی دوم موضوعات اصلی نوشتههای او را شکل دادهاند که اغلب در مورد گناه و مسئولیت اخلاقی است. او گاهی به عنوان یک نماینده از جنبش ادبی آوارگی در آلمان شناخته میشود.
برخی از آثار ولف دیتریش شنوره در فیدیبو:
· کتاب صوتی چهره ی غمگین من جلد 1
· کتاب صوتی کاست کابوس (داستان های مرگ)
در مورد اینکه چرا باید این کتاب را بخوانید، میتوان گفت که این کتاب از طریق داستانهای جذاب و طنزآلود، تصویری از زندگی اجتماعی و تاریخی آلمان در دوران برخاستگی نازیها ارائه میدهد و به خواننده این امکان را میدهد که با این دوره از تاریخ و تاثیرات آن بر زندگی روزمره افراد آشنا شود.
هر وقت که عیدى چیزى در راه بود مدتى حال بابام خراب مىشد. اینجور وقتها غمبرک مىزد، مىرفت تو فکر، آه مىکشید، با خودش حرف مىزد، بیخود و بىجهت دایرهالمعارف دانستنىها را ورق مىزد و در حالى که نوک سبیل قرمزش را مىجوید مات و مبهوت زل مىزد به روبهرویش. یا مثلاً سر چهارراهى شلوغ از پاسبانى که صورتش از حرص بنفش شده بود مىپرسید: «ببخشید، اگر آدم بخواهد از تشتک بطرى آبجو یا مثلاً از انگشتانه به عنوان جاشمعى استفاده کند، فکر مىکنید کدامش بهتر باشد؟
مامان با این کار بابا و با خیلى از کارهاى دیگرش نتوانست کنار بیاید. البته زندگى با بابا حتى براى فریدا هم که بعدها جانشین مامان شد، زیاد آسان نبود. ولى به نظر من خیلى وقتها هم فریدا بیخود بهانه مىگرفت، چون اینکه بابا مرتب بیکار مىشد خدایىاش هیچ ربطى به تنبل بودنش نداشت. تنها گناه بابام این بود که دوست نداشت تمام روز از من دور باشد.
مىگفت: اگر من فقط سر شام بچهام را ببینم، چهجورى باید تربیتش کنم؟
اینجور مواقع فریدا سکوت مىکرد و با اخم و تَخم لب پایینش را مىجوید، در حالى که واقعاً هیچ دلیلى نداشت که بق بکند. چون معمولاً بعد از دو هفته، یعنى موقعى که فقط یک هفته مانده بود به عید، یکهو اتفاقى مىافتاد که آدم فکرش را هم نمىکرد: روحیه پدرم به طور ناگهانى خوب مىشد و فریدا را که آن موقع هنوز همخانهمان نبود به خوردن یک فنجان قهوه مالتس دعوت مىکرد و برایش از ایدههاى محشرى حرف مىزد که باز به ذهنش رسیده بود ....
اگر از خواندن داستان کوتاه خارجی لذت میبرید، پیشنهاد میکنیم خواندن آثار زیر را از دست ندهید:
· کتاب رفتم بیرون سیگار بکشم، هفده سال طول کشید
فرمت محتوا | epub |
حجم | 4.۱۴ مگابایت |
تعداد صفحات | 335 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۱:۱۰:۰۰ |
نویسنده | ولف دیتریش اشنوره |
مترجم | کتایون سلطانی |
ناشر | گروه انتشاراتی ققنوس |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Als Vaters Bart noch rot war |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۲/۱۷ |
قیمت ارزی | 6.۵ دلار |
قیمت چاپی | 125,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |