امروزه، وقت و انرژی زیادی صرف آموزش موضوعات فنی و علمی میشود؛ درحالیکه روزبهروز از موضوعات عاطفی و روانی فاصله میگیریم. شاید آنقدر که به آموزش مهارتهای شغلی توجه میکنیم، به توانمندی انسان در ازدواج یا مهر ورزیدن اهمیت نمیدهیم؛ گویا تصور میکنیم سواد عاطفی یا به عبارتی هوش هیجانی، غیرضروری است. اما درواقع، مهارت ما در تفکر و دروننگری، برقراری ارتباط، همدردی با دیگران و... هوش هیجانیمان را شکل میدهد. با درک این مفهوم، درمییابیم که حتی ابراز عشق هم یک مهارت است، نه صرفاً فوران احساسات. آنگاه به اهمیت افزایش ظرفیت هوش هیجانیمان پی میبریم؛ چیزی که از طریق هنر و فرهنگ و با تقویت مهارتهای کلیدی زندگی ممکن است. آلن دوباتن، نویسنده و فیلسوف سوئیسی ساکن بریتانیا، به طور نظاممند، فلسفه را با مفاهیم عادی زندگی همچون عشق و مهارتهای زیستن، پیوند داده است. اهل فلسفه باشید یا نه، احتمالاً نام اثر مهم او، تسلیبخشیهای فلسفه را شنیدهاید. دوباتن در یک آموزش هیجانی از پنج زوایة خود، دیگران، روابط، کار و فرهنگ ابعاد هوش هیجانی را بررسی میکند و با تصویری که از این مهارتِ بهظاهر ساده اما پیچیدة دنیای مدرن ارائه میدهد، به ما در رشد و پرورش هرچه بیشتر آن کمک میکند.