نوشتن این کتاب با چنین هدفی صورت گرفته است. تلاش بر گرد آوردن و بازنویسی مضامین و تکههایی بوده که علاوهبر واقعهای خاص، توان خطاب قرار دادن کلیتی را داشته باشند که محیط است بر آن واقعه، و به این طریق، برای مخاطبانی که نیامدهاند هنوز، برای آنان که ارتباط مستقیمی با آن واقعهی خاص نداشتهاند، خواندنی باشند و حرف داشته باشند، خواه آن واقعه انتشار کتابی باشد یا جایزهای ادبی یا ایدهای که در دههی هشتاد به صحنه آمد و بعد کمرنگ شد و از یادها رفت. قصدم بر پرداختن به چند مسئلهی عمدهی ادبیات ما در حدود دو دههی اخیر بوده که در نگاه به عقب تأملبرانگیز خواهند بود، و برای هر کس که در آینده بخواهد به این دوران فکر کند محل سؤال و تدقیق خواهد شد. در این انتخاب خطرکردنی کیشوتوار نهفته است. وقتی با چنین فاصلهی زمانی اندکی مسائل عمدهی دههای خاص را اعلام میکنی، کاملاً ممکن است مضحکهی آیندگانی شوی که محتمل است بهکل به چیزی دیگر اهمیت دهند. بههرحال این خطری است ذاتیِ این حرفه، این شکل از تفکر و نوشتار، و چهبسا خطرکردنی است شریفتر از نشستن و به انتظار قضاوت آیندگان ماندن، که تاریخ آنقدرها هم که میگویند قاضی منصفی نیست. نیما درست گفت که غربالبهدستان از پس کاروان میآیند، اما فراموش کرد بیفزاید که گشادی سوراخهای غربالشان را غربالساز پیشاپیش تعیین کرده است، و صنعت غربالسازی ملک طلق آنانی است که فاتح نبرد بر سر نامیدن تاریخ شوند.