بیگمان میتوان گفت که رمان «هجوم دوباره مرگ» یکی از آثار بزرگ جهان است که تخیلی سرشار را با خود یدک میکشد، ساراماگو در این داستان نیز مانند بسیاری از دیگر آثارش موفق شده که ضربه احساسی آغاز اثرش را تا پایان حفظ کند و تعلیقی شیرین پدید بیاورد که از نویسندهای چون او انتظار میرود. استفاده از عنصر مرگ و شخصیت داستانی بخشیدن به آن در بیشتر کارهای این نویسنده سابقه دارد. این موضوع در آثاری چون «کوری» و «سالمرگ ریکاردوریش» بیشتر نمود دارد و در «هجوم دوباره مرگ» به اوج خود رسیده است. ساراماگو در «هجوم دوباره مرگ» به سوال ازلی ـ ابدی بشر اشاره دارد: «اگر مرگ نبود چه بلایی بر سر بشر میآمد؟» ساراماگو در اغلب کارهایش تمامی نابسامانیهای بشر را برخاسته از خواسته خودش میداند و معتقد است که نبود ایمان و نشناختن پیشینههای انسانی موجب هرج و مرجهای رایج در میان انسانها شده است. این نویسنده که پیامهای زیبایش را معمولا در هالهای از طنز میگنجاند در «هجوم دوباره مرگ» هم به خوبی از این عنصر استفاده کرده و ماجرای تخیل برانگیزش را پیش برده است. رمان «هجوم دوباره مرگ» حکایت آدمهایی است که مرگ از آنها روی گردانده است، آدمهایی که در عرض چند ماه این خلاء بزرگ را احساس کردهاند و ملتمسانه منتظر بازگشت دوباره او هستند. ساراماگو در این کار به نحو بسیار شایستهای اوضاع رقتانگیز بشر در نبود مرگ را به تصویر کشیده؛ یکی از عادات ژوزه ساراماگو در عالم نویسندگی عادت طولانینویسی بدون دلیل است که متاسفانه در این کار هم وجود دارد، عادتی که ریشه در تاکید بیش از اندازه به تفهیم خواننده دارد. تصویری که با دلهرهها و از سر و کول همدیگر بالا رفتنها برای سبقت گرفتن از همدیگر در رسیدن هر چه زودتر به مرگ به اوج رسیده است.