وجه تمایز ادبیات روسیه در سی سال آخر سدهی نوزده، غنای شگفتانگیز اخلاقی، فلسفی و زیباییشناختی آن است که بازتاب فرایندهای مستولی بر جامعه بود. از این لحاظ، تمساح -اثر داستایفسکی (۱۸۶۵)- یکی از آثار برجسته به شمار میآید.
از نام داستان پیداست که نویسنده جایگاه ویژهای برای تمساح در نظر گرفته است، حیوانی که در کتاب فیزیولوگوس که در سدهی پانزده به روسیه راه یافت، و نیز هگزامرون، کتابی دینی دربارهی شش روز آفرینش هستی، از آن نام برده شده است. این آثار کلاسیک به تمساحِ داستایفسکی هویتی نمادین میبخشند.
در اساطیر مصر، تمساح مانند خورشید از آب حیات میگیرد و ایزدی توأمان حیوانسرشت و آفتابنهاد است. سرخپوستان برخی قبایل آمریکا بر این باور بودند که آفرینندهی دنیا تمساحی است که در آبهای پیشازلی میزید. دیگر سرخپوستان عقیده داشتند که تمساح صلح را بر پشت میکِشد و به آدمیان عطا میکند. در بعضی آثار هنری مسیحیان، تمساح تداعیگرِ اژدهاست و در فرهنگ معاصر، نمادِ خونخواری، سیریناپذیری و پردندانی. اژدها نماد دیوان اساطیری است، نماد مار نخستین، شب و مرگ. دموکریتوسِ دروغین، تمساح را نمود بینظمی و فروپاشی قلمداد کرده است.
به شخصه طنز عجیب و شوکه کننده داستایفسکی رو دوست دارم. در عین حال زیاده گویی نمیکنه و حتی دنبال یک پایان مشخص هم نیست. داستان در جایی شروع و با نقطه ای تمام میشه و این بین ما رو با جمله ها و نقد های زیادی در سرمون تنها میگذاره.