پس از دو هفته غیبت برگشتهام، کسان ما الان سه روز است که در رولتنبورگ، سکونت گزیدهاند. خیال میکردم مرا مانند مسیح، انتظار میکشند ولی اشتباه میکردم. ژنرال که رفتاری بس آسوده و فارغ داشت با من به تفرعن صحبت میکرد مرا پیش خواهرش فرستاد. پیدا بود که عاقبت موفق شدهاند پول قرض کنند و نیز به نظر آمد که ژنرال از نگاه من پرهیز میکرد.