0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب صوتی  برگ باد نشر انتشارات کتاب‌سرای نیک

کتاب صوتی برگ باد نشر انتشارات کتاب‌سرای نیک

کتاب صوتی
فیدی‌پلاس
درباره برگ باد

کینه! تنهایی!

کدام یکیشان عامل دیگری است؟ اینکه فردی کینه‌ای هستیم باعث می‌شود تا تنها بمانیم؟ یا به دلیل بی‌وفایی‌های اطرافمان تنها ماندیم و از آن‌ها کینه‌ای بزرگ در دلمان مانده است؟ شاید با خود بگوییم چه فرقی می‌کند وقتی در زمان مرگ به دلیل اینکه تنها مانده‌ایم کسی را نداریم اما در حقیقت و بطن ماجرا این دو فرقشان از زمین تا آسمانی که برای همه یک رنگ نیست.

فردی را درنظر بگیرید که بعد از سال‌ها خدمت به جامعه‌ای در ان زندگی می‌کرده، بی‌آنکه قدردان زحماتش باشند به یکباره ترک کنند. پزشکی را ترک کنند که سال‌هاست برای مداوایشان شب و روز نمی‌شناسد. با آمدن پزشکان جدید او تنها بماند و تنها بماند. کینه تمامم وجودش را بگیرد تا جایی که حتی به سوگند بقراط خود نیز پایبند نماند (بقراط پزشک سده پنجم پیش از میلاد است که امروزه پزشکان قبل از شروع به طبابت، به متنی منسوب به او سوگند وفاداری می‌خورند) و درب را حتی به روی زخمی‌ها نیز باز نکرد و در زمان مرگ آنقدر تنها بود که معدود دوستانش که جانشان را مدبون او بودند با ترس جنازه را از خانه بیرون می‌بردند.

about book image

درباره کتاب صوتی برگ باد

در ابتدا بهتر از بدانیم که کتاب برگ باد اولین کتاب گابریل گارسیا مارکز است. برای زمانی که او به شدت متاثر از ویلیام فاکنر نویسنده‌ی امریکایی بود و در این کتاب هم این تاثیر به روشنی قابل درک است. در این رمان مارکز شهری را خلق می‌کند؛ بله خلق می‌کند. شهری خیالی به اسم ماکوندو که ۱۲ سال بعد در کتاب صد سال تنهایی نیز به آن اشاره می‌کند. این شهر که در واقعیت وجود خارجی ندارد، با ورود صنعت موز و کارخانه‌ها و شرکت، توسعه میابد و آباد می‌شود اما این فقط یک روی سکه است.

کتاب برگ باد، تک راوی نیست بلکه سه راوی هستند که هر یک یک اتفاق واحد را به تصویر می‌کشند و در کنار روایت مرگ پزشک، از خودشان، ترس‌هایشان و تنهایی‌هایشان می‌گویند. آن‌ها همه با همند اما همه تک‌تک و تنها تنها به واگویی سرنوشت خود و همه می‌پردازند.

مهم‌ترین شخصیت داستان، دکتر است، چرا که نه تنها ماجرای دفن او رخداد اصلی داستان است، بلکه غرایب رفتاری او باعث شده است شخصیت‌اش کاملا تشخص بیابد. او سال‌های سال در خانه‌اش می‌ماند و بیرون نمی‌آید. تنهایی عظیم و خاص دکتر و ایستادگی‌اش در برابر خواسته‌های جامعه، از ویژگی‌هایی است که به خواننده غریب بودن آن را القا می‌کند. دکتر انسانی نامتعارف است که انگار از اعماق تاریخ به ماکوندو پرتاب شده است. از طرفی رفتار او انتقام جویانه و کینه توزانه است. هنگامی‌که با ورود دکترهای شرکت موز بیماران ماکوندو دیگر به او مراجعه نمی‌کنند، او هم تصمیم می‌گیرد طبابت را رها کند و طوری بعدها روی این موضعش پافشاری می‌کند که وقتی مردم شهر زخمی‌هایشان را که دم مرگ اند نزد او می‌آورند، او باز در به روی کسی نمی‌گشاید و از آن زمان دشمنی مردم شهر را نسبت به خود ایجاد می‌کند. مرگ او نیز جالب است. به گفته سرهنگ او زمانی خود را به دار می‌آویزد که دیگر مدت‌هاست ظاهرش مانند مردگان شده است.

درباره گابریل گارسیا مارکز نویسنده کتاب برگ باد

درباره‌‌ی این نویسنده‌ی بزرگ می‌توتن مقاله‌های زیادی نوشت. گابریل خوزه گارسیا مارکز متولد سال ۱۹۲۷ در کلمبیا است. گابریل در بین مردمش بسیار محبوب بود و او را با نام گابو یا گابیتو صدا می‌کردند. او ناشر نویسنده روزنامه نگار و البته فعال سیاسی بود که به دلیل مخالفتش با رئیس دولت وقت کلمبیا در مکزیک زندگی می‌کرد.

گابریل که در منطقه‌ای فقیر زندگی می‌کرده در زمان مدرسه به سرعت خواندن و نوشتن را می‌آموزد و در کتاب خاطراتش به اسم من زنده‌ام تا روایت کنم می‌گوید که منبع الهام تمامی کتاب‌هایش کودکی و اتفاقاتی است که در آن دوران تجربه کرده است. مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک رئالیسم جادویی بود. مانند اثر مشهور او صد سال تنهایی که یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ است.

گابریا در سال ۱۹۸۲ جایزه‌ی نوبل ادبیات را گرفت و در سال ۲۰۰۶ اعلام کرد که دیگر علاقه‌ای به نوشتن ندارد. او آثار بی‌بدیلی از خود به جای گذاشته بود. آثاری که تاریخ و خیال را با هم گره زده بود. در سال ۲۰۱۲ پزشکان اعلام کردند که مبتلا به آلزایمر شده و ۱۷ آوریل ۲۰۱۴ در سن ۸۷ سالگی، در خانه‌ای در مکزیکوسیتی درگذشت.

ترجمه کتاب برگ باد

این کتاب معروف به زبان پارسی چندین ترجمه دارد. کتاب برگ باد را با عنوان گرد باد برگ، کیومرث پارسای در سال ۱۳۹۴ ترجمه کرده است و انتشارات آریابان آن را متشر کرد. در سال ۱۳۹۷ نیز چاپ هفتم این کتاب به نام توفان برگ، ترجمه‌ی هرمز عبداللهی از انتشارات چشمه وارد بازار شد. انتشارات کتاب‌یرای نیک نیز در سال ۱۳۹۸ اقدام به انتشار این کتاب با نام برگ باد با ترجمه‌ی کاوه میرعباسی کرد و در سال ۱۳۹۹ نیز نسخه‌ی صوتی آن را با خوانش هوتن شاطی‌پور و شهره روحی منتشر کرد.

کتاب برگ باد برای چه کسانی مناسب است؟

اگر از طرفداران گابریل گارسیا مارکز هستید، حتما این کتاب را بشنوید. برای تهیه‌ی نسخه‌ی صوتی این کتاب، از طریق همین صفحه می‌توانید اقدام کنید.

about book image

در بخشی از کتاب صوتی برگ باد می‌شنویم

توی آشپزخانه منزل یک  صندلی کهنه منبت کاری شده است که بابا بزرگم کفش‌هایش را روی نشیمنگاه شکسته‌اش می‌گذارد  تا کنار اجاق خشک شود من، تولبیاس، آبراهام و خیلبرتو دیروز همین ساعت از مدرسه زدیم بیرون و با یک فلاخن و یک کلاه گنده برای اینکه پرنده‌ها را بندازیم توش و یک چاقوی نو رفتیم سمت کشتزارها. کل راه من همش یاد صندلی قراضه توی آشپزخانه می‌افتادم که یک وقتی برای پذیرایی از مهمان‌ها بود و حالا فقط به این درد می‌خورد که هر شب یک مرده کلاه به سر رویش بشیند و خاکستر اجاق را تماشا کند. توبیاس و خیلبرتو راست شکمشان را گرفته بودند و خیال داشتم خودشان را به انتهای شبستان تاریک برسانند چون صبح باران آمده بود کفش‌هایمان روی علف‌های گل آلود سر می‌خوردند. ‌تولبیاس سوت می‌زد و طنین  سوت محکم و مستقیمش توی آن دهلیز گیاهی می‌پیچید  مثل موقعی که آدم توی تونل آواز بخواند. آبراهام پا به پای من پشت سرشان می‌رفت. فلاخن و سنگ آماده پرتاب توی مشتش بود من هم چاقوی باز را سفت چسبیده بودم. ناغافل خورشید سقف شکل گرفته از انبوه برگ را شکافت و یک تکه روشنایی مانند یک پرنده‌ی جاندار بال زد و ولو شد روی علف‌ها آبراهام گفت: دیدیش؟

روبرو را نگاه کردم. خیلبرتو و آبراهام را انتهای شبستان دیدم؛ گفتم پرنده نیست؛ خورشید یک دفعه پرنور تابید. کنار ساحل که رسیدن شروع کردند لباس‌هایشان را در بیاورند تا لگد بپرانند به آب شامگاهی که انگار پوست‌شان را خیس نمی‌کرد. آبراهام گفت: امروز عصر حتی یک پرنده هم پیدا نمیشه. گفتم: بارون که بیاد پرنده‌ها غیبشون میزنه و آن موقع خودم هم باورم شد که همین‌طور است آبراهام پخی زد زیر خنده. خنده‌اش یک‌جور خل‌وضع و ساده است صدایش مثل آب باریکه‌ای است که سرازیر شود توی حوضچه. گفت: با چاقو میرم توی آب و کلاه پر می‌کنم از ماهی. آبراهام لخت جلویم ایستاده بود و دستش را به طرف دراز کرده بود و منتظر بو که چاقو را بهش بدهم؛ فوری جوابش را ندادم. چاقو را توی مشتم مب‌فشردم و فولاد سفت و سیقل خورده‌اش را با دست حس می‌کردم توی دلم گفتم چاقو رو بهت می‌دم؛‌ اما حرف دیگه‌ای به زبان آوردم؛ چاقو رو بهت نمی‌دم

 

 

دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
mp۳
حجم
249.۱۹ مگابایت
مدت زمان
۰۴:۳۱:۳۹
نویسنده گابریل گارسیا مارکز
مترجمکاوه میرعباسی
راوی هوتن شاطری پور
راوی دومشهره روحی
ناشرانتشارات کتاب‌سرای نیک
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۹/۱۰/۱۷
قیمت ارزی
5.۵ دلار
قیمت چاپی
37,800 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
mp۳
۲۴۹.۱۹ مگابایت
۰۴:۳۱:۳۹

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
4.1
از 5
براساس رأی 16 مخاطب
انگیزه‌بخش 🚀 (1)
5
43 ٪
4
25 ٪
3
25 ٪
2
6 ٪
1
0 ٪
8 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

دوستان از سانسور‌ناراضی بودن، والا من که متوجه نشدم. داستان خیلی بی‌پرده بود و حتی اگه سانسوری شده بود به چشم من یکی که نیآمد. ولی به نظرم‌خودم داستان بی‌خودی بود، نتیجه‌ای نداشت که در زندگی بدرد بخوره. جناب شاطری پور خیلی روان و گویا داستان رو روایت کردند، ترجمه هم مشکلی نداشت. ولی بهرحال،‌ نتونستم با داستان ارتباط بگیرم.

4

لطفا از موسیقی های مشترک برای کتاب های مختلف استفاده نکنید..بنظرم همون موسیقی کتاب صوتی خانم دالوی رو روی این کتاب گذاشته بودن، واین فضای ذهنی شنونده رو مدام پرتاپ می کنه به اون کتاب! خود کتاب هم برای من لذتی نداشت، چون صدسال تنهایی رو خوندم و توقعم زیاد بود،..

4

عالی،فقط سانسور پدرش رو در آورده بود.

4

با سلام. کتاب خوبی هست. پیشنهاد می کنم بخونید یا بشنوید

5

کتاب رو دوست داشتم و راوی هم خوب و مسلط بود

5

بسیار دلنشین و گوش‌نواز

4
انگیزه‌بخش 🚀

قشنگ بود و توصیه میکنم

3

سانسور داده

4.1
(16)
انگیزه‌بخش 🚀 (1)
75,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو
برگ باد
برگ باد
گابریل گارسیا مارکز

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
برگ باد
گابریل گارسیا مارکز
انتشارات کتاب‌سرای نیک
4.1
(16)
انگیزه‌بخش 🚀 (1)
75,000
تومان