نقطه انفجار دقیقا زمانی رخ میدهد که فشار به بالاترین حد خود رسیده باشد. زمانی که صبر و تحمل انسانها در برابر بیعدالتیها و خودخواهیهای حاکمان ظالم تمام شود. سد شکسته شده و آب همه چیز را با خود خواهد برد.
کتاب 1984 توسط جورج اورول نوشته شدهاست. این کتاب در سال 1949 به چاپ رسیده و منتشر شد. داستان این کتاب همانند داستان کتاب «قلعه حیوانات» او خارقالعاده است. این کتاب سفری به آینده دارد و نشان میدهد که در آینده چگونه افراد دیگر همه مردم را تحت کنترل و فرمان خود قرار میدهند. این تحت کنترل بودن شامل افکار، عقاید، احساسات و حتی خورد و خوراک آنها میشود. این کتاب داستان خود را در سه فصل اصلی روایت میکند.
داستان کتاب 1984 در مورد سه کشور به نامهای اوراسیا، اوشینیا و ایستیشیا است. این سه کشور مدام در حال جنگ با یکدیگر هستند و یک روز خوش و آرام برای ساکنان خود نگذاشتنهاند. مردمان این سه سرزمین همه زندگی و لحظاتشان تحت کنترل است. آنها هیچ زندگی خصوصی ندارند و حتی از اینکه بتوانند عاشق شوند نیز محروم هستند. این محرومیت برای مردم این سه کشور قابل قبول است. اما برای «وینستون اسمیت» قابل قبول نیست. او برخلاف قوانین کشورش عاشق و دلباخته دختری به نام «جولیا» شدهاست. اما عاشقی در این سرزمینها ممنوع است. وینستون اسمیت برای رسیدن به معشوقهاش جولیا، برعلیه حاکمانش قیام میکند. این قیام باعث نبردی بزرگ میشود. این کتاب به زیبایی هرچه تمام ناامیدی و در نهایت ناتوانی انسان را به تصویر میکند. در سال 1956 فیلم سینمایی با اقتباس از داستان کتاب 1984 ساخته شد. کارگردان این فیلم سینمایی مایکل ردفورد است.
کتاب 1984 توسط کاوه میرعباسی به زبان فارسی ترجمه شدهاست. نسخه الکترونیکی این کتاب در سال 1397 توسط انتشارات نشر چشمه منتشر شد. نسخه صوتی کتاب 1984 نیز در سال 1399 توسط انتشارات رادیو گوشه منتشر شد. گویندهی این کتاب صوتی علی تاجمیر است. شما میتوانید کتاب صوتی 1984 به قلم جورج اورول، ترجمهی کاوه میرعباسی، گویندگی علی تاجمیر و انتشارات رادیو گوشه را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه کنید.
کاوه میرعباسی در سال 1334 چشم به جهان گشود. او از کودکی علاقه بسیاری به آموختن زبانی غیر از زبان مادری داشت. آقای میرعباسی از سن 12 تا 14سالگی در مجله کیهان بچهها فعالیت میکرد. او کار ترجمه را از سن 14 سالگی آغاز کرد. در نهایت او پس از اتمام دوران تحصیل مدرسه وارد دانشگاه شد. کاوه میرعباسی فارغ التحصیل رشتهی کارگردانی و زبان اسپانیای است. او در سن 18 سالگی به فرانسه سفر کرد و به تحصیل در رشتهی حقوق پرداخت. او ادامه تحصیل خود را در این رشته در اسپانیا گذراند. سپس در سال 1360 پس از نوزده سال دوری از وطن به ایران بازگشت. نام این هنرمند اکنون به عنوان نویسنده و مترجم شناخته میشود. آقای میرعباسی در کارنامه هنری خود ترجمهی بیش از چهل کتاب را دارد. کتابهای ترجمه شده توسط او از زبانهای اسپانیایی، فرانسوی و انگلیسی هستند. از آثار کاوه میرعباسی میتوان به سقوط، مزرعهی حیوانات، برگ باد، صد سال تنهایی، 1984، طاعون، شازده کوچولو، قلعهی اوترانتو، جاناتان مرغ دریایی و ... اشاره کرد. تمامی کتابهای نام برده هم به صورت کتاب صوتی و هم به صورت کتاب الکترونیکی در فیدیبو موجود هستند.
جورج اورول George Orwell در 25 ژوئن سال 1903 چشم به جهان گشود. او زاده شهر زیبای راج است. اورول از نسل یک نجبزاده ثروتمند و یک روحانی بود. اما هیچگاه دوست نداشت که او را با موقعیت اجتماعیاش بسنجند. اورول از کودکی رویای نویسنده شدن را در سر داشت. اما خانواده او به ویژه مادرش علاقه داشتند که او یک شخصیت مذهبی شود. اما بر خلاف خواسته پدر و مادرش به مدرسه مذهبی نرفت. سرانجام پس از اتمام تحصیل از یک مدرسه معمولی، پلیس شد. او سالها به عنوان یک پلیس سلطنتی در استان برمه کار میکرد. او سالهای بسیاری در هند زندگی میکرد. به همین دلیل با تمام وجود فقر و مشکلات این کشور را درک کردهاست. اورول پس از بازگشت به لندن، به دنبال علاقه خود یکی نویسندگی رفت و آن را به طور جدی دنبال کرد. او در هنگام نوشتن کتاب، تدریس میکرد و در یک کتابفروشی نیز کار میکرد. در دوران جوانی او وقوع جنگ در اسپانیا، تاثیرات بسیاری بروی نوشتهها و زندگی جورج اورول داشت. او پس از مجروحیت در این جنگ به فرانسه بازگشت. امل با آغاز جنگ جهانی به جبهههای جنگ رفت. او در جنگ جهانی خبرنگار بود. مشهورترین کتاب این نویسنده «قلعه حیوانات» است. این کتاب سیاسی از جنگ بسیار تاثیر پذیرفتهاست. از دیگر آثار این نویسنده میتوان به دختر کشیش، هوای تازه و ... اشاره کرد. جورج اورول در سال 1950 بر اثر بیماری سل درگذشت. او نویسنده بسیاری از کتابهایی است که امروزه به عنوان شاهکار ادبیات شناخته میشوند.
نمیدانست کجاست. حدس زد در وزارتخانهی محبت باشد. اما راهی نبود تا مطمئن شود. در سلولی بود با سقف بلند و بدون پنجره، با دیوارهایی از چینی سفید. لامپهایی مخفی نوری سرد بر آن جا میتاباندند و وزوزی آهسته و یکنواخت شنیده میشد که وینستون گمان برد به تصفیهی هوا ربط دارد. نیمکتی، که در واقع یک جور سکو بود با پهنایی که به زحمت یک نفر میتوانست بر آن بنشیند. دیوارهای دورتادور را میپوشاند و فقط در قطعش میکرد و در انتها رو به روی در، تشتی برای دستشویی بدون چهارپایهی چوبی. بر هر کدام از چهار دیوار یک اکران دوربُرد به چشم میخورد. دردی خفیف در شکم حس میکرد. از همان لحظه که او را انداختند توی وانتی سرپوشیده و بردند، درد میکشید. اما گرسنه هم بود؛ یک جور گرسنگی غیرعادی که از درون میجوید و چهار ساعت میشد که چیزی نخورده بود. شاید هم سی و شش ساعت. هنوز نمیدانست، چه بسا هیچ وقت هم نمیفهمید. موقعی که بازداشت شد شب بود يا صبح. از زمان دستگیری لب به غذا نزده بود. روی نیمکت باریک نشسته بود، دستها را روی زانو درهم گره کرده بود و میکوشید تا جایی که امکان دارد بیحرکت بماند. دیگر آموخته بود چه طور وقتی نشسته یک ذره هم جُنب نخورد. هر حرکت دور از انتظار باعث میشد از اکران دوربُرد سر آدم هوار بزنند. ولی ولع به غذا هر لحظه بیشتر به جانش میافتاد. بیش از همه مشتاق تکهای نان بود. تصور میکرد مقداری ریزه نان توی جیب روپوشش مانده. هیچ بعید نبود برش نانی در اندازهی قابل ملاحظه آن جا پیدا شود _ این فکر از آن جا به ذهنش آمده بود که گاه به گاه به نظرش میرسید چیزی پایش را غلغلک میدهد. سرانجام وسوسهی پی بردن به موضوع بر ترسش غلبه کرد؛ دستش را یواشکی توی جیب سُراند. صدایی از اکران دوربُرد نعره زد«اسمیت! ۶۰۷۹ اسمیت و.! توی سلول دستها باید از جیب بیرون باشند.»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 651.۴۶ مگابایت |
مدت زمان | ۱۱:۵۱:۳۳ |
نویسنده | جورج اورول |
مترجم | کاوه میرعباسی |
راوی | علی تاج میر |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۵/۱۳ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
سلام خب، راستش مسلماً این بهترین کتابی نبود که در زندگیم خواندم. حتی اگه بخوام بهترین کتابهایی که به عمرم خوندم رو لیست کنم، محاله ۱۹۸۴ رو در فهرستِ ۱۵ تای اول بنویسم. ولی با این وجود، حداقل یکبار خوندنش رو به هر انسانی تو صیه میکنم. اینکه نظامهای دیکتاتوریِ دارای ایدئولوژی، چگونه و تا چه اندازه قادرند بر باورهای ذهنیِ انسانها چیره شوند و از این طریق، از میان تودههای مردم برای خود هوادارانی وفادار، مطیع، متعصب و حتی فداکار جذب کنند؛ اینکه انسان، چه موجود پیچیده و عجیبیست که گوئیا در تاثیرپذیری، حد و نهایتی ندارد و تسلط بر او صرفاً نیازمندِ تسلط بر ذهن و افکارش است؛ اینها و بیشتر، موضوعاتیست که خوانندهء این کتاب را به تفکر دربارهشان وامیدارد. سپاس
داستان دردناکیه چون دنیایی که وینستون توش زندگی میکنه و تجربیاتش خیلی برای ما ملموسه و خیلی جاها ادم باهاش همزاد پنداری میکنه و مدام تجربه های مشابه رو به یادت میاره، مثلا جایی که مراسم هفته نفرت در حال انجامه یادآور روزهایی که سر صف باید با تمام وجود نفرت مون رو نسبت به قدرت های دیگه فریاد میزدیم. ترجمه بنظر من نسبت به ترجمه های دیگه خوب بود، راوی هم کاملاً مسلط بودو در خوانش اغراق نمیکرد.
راوی بسیار خوبه و افت و خیز داستان رو خیلی خوب میشه باهاش دنبال کرد. اما لحنی که برای جولیا استفاده شده، به نظرم مناسب شخصیتش نیست. جولیا یه کاراکتر تابوشکن و جسوره. منتهی لحنی که راوی استفاده کرده، این رو نشون نمیده. و چندتا از دیالوگهای دختر که جدی هست، با لحنی سرسری بیان شده که نشون از خیرهسری یا لوسی میده. (کلمهی دیگهای به ذهنم نرسید.)
من بارها این کتاب رو به شکل فیزیکی شروع کردم و در همون بخش های ابتدایی، رهاش کردم... سنگین و تلخ بود برام... اما اجرای بسیار خوب جناب تاج میر، من رو مجاب کرد تا انتهای داستان پیش برم و خوشحالم که بالاخره این امکان برام فراهم شد. حتما برای بار دوم هم به زودی به سراغش خواهم اومد و البته، الان راحت تر به سراغ نسخه کاغذی اش هم خواهم رفت. سپاس از شما
گوینده عالیه و تورو میبره داخل فضای داستان، ترجمه ، دقیق ترین ترجمه ی برگردان فارسی کتاب هست، فقط باید بجای فرستنده ی دوربرد، همون واژه ی تله اسکرین رو استفاده میکرد. یه مورد دیگه که احساس میکنم جولیا اینجوری که گوینده سعی میکنه لحنشو بیان کنه نیست ، و به نظرم توی لحن گفتار بر خلاف اصل گفتار، متین بود.
سلام ، چه قدر عجیب انگار همه چیز آشناست ، انگار همه این جریانات دور و بر ما اتفاق افتاده و میافته! گویش کتاب خوان خوب بود و راضی کننده.
نبوغ فوق العاده جورج اورول و گویندگی شیوا آقای تاج میر، یک تجربه ناب بود.گویی جورج اورول هشتاد سال پیش . زمانه اکنون خیلی از سرزمین ها را با حکومت توتالیتر شرح میدهد.
داستات کتاب من رو یاد جای آشنایی میندازه هر بار میرم سمتش شما چطور؟... دفعه قبل که خوندم کتاب فیزیکی بود و صداها توی سرم چیز دیگه ای بود، گوینده واقعا خوب هستن! حس کردم یک فیلم با یک کارگردان جز خودم از کتاب ۱۹۸۴ دیدم. ممنونم
یکی از عالی ترین داستان هایی بود که گوش دادم. مخصوصا فصل سوم. آدم رو وادار به تفکر می کنه که یه انسان چقدر می تونه عمیق همه چیز رو درک کرده باشه که چنین کتابی بنویسه. نه تنها درک مفهوم جنگ بلکه درک روانشناسی و ساختار مغز انسان...
خیلی خیلی کتاب سمی بود، صدا خیلی خوب بود، متن کتاب طوری بود که هم میخواستم ادامشو گوس بدم هم میترسیدم ادامش چی بشه، اگر صوتی نبود شاید ولش میکردم، ولی خیلی خوشحالم تمومش کردم، شاید حتی کاغذیشو بگیرم ب رای خودم