جوامع بشری همیشه بر اساس تفاوتهای فردی و اجتماعی، اختلاف طبقاتی و عقاید سیاسی دستهبندی شدهاند. طبقهبندیهایی که مواقع زیادی مفهوم انسانیت را کمرنگ میکند. چخوف که یکی از بهترین نویسندگان توصیفیست، به خوبی این تفاوتها را در دل جامعهی آن زمان در شوروىبه تصویر میکشد. داستانی به سبک رئال که طنز تلخ و کوبندگی لحن نویسنده باعث میشود دوئل به کتابی مهم و تامل برانگیز تبدیل شود.
دوئل یکی از معدود داستانهای بلندیست که آنتوان پاولوویچ چخوف منتشر کرد. اثری که با گذشت بیش از یک قرن از چاپ آن، میتوان با قصه و کشمکش درونی شخصیتهایش همزادپنداری کرد.
کتاب دوئل داستانی عاشقانه میان لایوسکی و فیودورونا را روایت میکند. رابطهای که به دلایلی توسط جامعه پذیرفته نمیشود. در بستر داستان، مسائل مختلفی از جمله اختلاف طبقاتی، نوسان منطق و احساس در انسان و تقابل تفکرات جامعهی اشراف با جماعت روشنفکر به چالش کشیده میشود. چخوف در لایههای مختلف داستان و شخصیتهایش به دنبال پیدا کردن حقیقت است. اما پیدا کردن حقیقت را به عهدهی مخاطب میگذارد و هیچوقت نظریهای قطعی صادر نمیکند.
قهرمان داستان، لایوسکی مردی تحصیلکرده و امیدوار به زندگی است که به زنی متأهل به نام نادیژوا فیودورونا دل میبندد و با او به قفقاز میرود. حال، دو سال گذشته و هیچ چیز آن طور که لایوسکی پیشبینی کرده بود، جلو نرفته است. ارتباطش با نادیژوا پس از مواجههی پرمخاطرهاش با پلیسی به نام کیریلین دچار تغییری بزرگ میشود. او که آرمانهای خود و جامعهی روسیه را از دست رفته میداند هر از گاهی با تنها دوستش ساموئیلنکو وقت میگذراند. فن کورن به باورهای مذهبی مردم بدبین است و شماس، مردی معتقد که در راه کشیش شدن است، از همسایگان لایوسکی هستند. اختلافنظرهای فن کورن و لایوسکی شدت میگیرد و زندگی شخصیتهای داستان را تغییر میدهد.
کشش داستانی کتاب باعث شد تا فیلم سینمایی دوئل (The Duel) با اقتباس از همین اثر چخوف ساخته شود. فیلم به کارگردانی «دووِر کوشَشویلی» و با بازی «اندرو اسکات» و «توبیاس منزیس» ساخته شد و تحسین منتقدین را به دنبال داشت.
آنتوان چخوف که پس از گذشت یک صده از مرگش به عنوان یکی از مهمترین داستاننویسهای روس شناخته میشود، اولین نوشتهی خود را در زمان تحصیل در رشتهی پزشکی چاپ کرد. او تمام آثارش را به سبک رئال نوشت و توانست این سبک نوشتاری را بیش از پیش میان نویسندگان رواج دهد. یکی از اصلیترین ویژگیهای آثار چخوف، جهان شمول بودن دغدغههایی است که طرح میکند؛ به شیوهای که خوانندهی امروز هم میتواند با آنها همذاتپنداری کند. همین ویژگی باعث شده کتابهای چخوف به اکثر زبانها ترجمه شود.
نویسندهی نمایشنامهی معروف «دایی وانیا» علم نویسندگی را کمابیش استعدادی مادرزادی میدانست اما دربارهی توانایی نوشتن میگوید: «دقیق نگاه کن و درست بنویس»
چخوف در زمینهی داستان کوتاه، نمایشنامه و داستان بلند، آثار مطرحی از خود به جا گذاشته است. او برخلاف نگاه و نوشتههای رایج در زمانهی خود، وقایع و قهرمانهای داستانش را واقعی و بدون اغراق توصیف میکرد. فضایی رئال که معمولا با طنزی تلخ همراه بود. او نویسندگی را با نوشتن مطالب طنز در مجلات فکاهی آغاز کرد. طنزی تلخ که بعدها در کتابهایش هم به چشم میخورد. آثار چخوف از دل جامعهی شوروی سابق آمده و شناخت ویژهای که نویسنده از شرایط کشور خود و مردم جامعه داشت. او بخشی از این شناخت را از تجربیاتش در روزنامهنگاری بهدست آورد و البته توان و دقت او در نوشتن. چخوف در این رابطه نقلقول معروفی دارد: «من مانند یک کارگر روی نوشتههایم کار میکنم.»
چخوف در یکی از مصاحبه هایش می گوید: «کار نویسنده این نیست که درباره مسائل بشری، دین و خدا و خوشبینی یا بدبینی اظهار نظر کند. وظیفه واقعی او این است که با دقت و صداقت نشان بدهد که آدمهای واقعی درباره این مسائل چگونه فکر میکنند و چه میگویند.»
یکی از دلایلی که نوشتههای این نویسندهی بزرگ را ماندگار کرده، همین نظر اوست. دیدگاهی که باعث شده است احساسات و افکار مردم را در هر دورهی زمانی درگیر کند. در نوشتههای چخوف، مخاطب به شکلی درست و حقیقی با مردم روسیه وروابط انسانىشان آشنا شده و میتواند اختلاف طبقاتی چشمگیر آن دوره را لمس کند. او ارزشهای زمانهی خود و تعاریف شکل گرفته در ذهن اکثریت را به چالش میکشید.
چخوف با بیش از هفتصد اثر در ادبیات روسیه، در چهل و چهار سالگی بر اثر بیماری سل و خونریزی مغزی از دنیا رفت.
چخوف علاقهی زیادی به خواندن نوشتههای فیلسوف آلمانی «شوپنهاور»، داستاننویس و شاعر اسپانیایی سروانتس و داستاننویس روسی «تورگنیف» داشت. او یکی از ستایشگران «لئو تولستوی» بود. در قسمتی از کتاب دوئل، قهرمان داستان لایوسکی به دوستش ساموئیلنکو میگوید: «حرفهای «تولستوی» تسکینم داد. اگه بدونی گفتههای «تولستوی» چقدر با زندگی میخونه، چقدر بیرحمانه اونها رو بیان میکنه! در حقیقت، دوست عزیزم، میخوام بگم اون نویسندهی بزرگیه.»
نویسندهی نمایشنامهی «باغ آلبالو»، «ماکسیم گورکی» را نیز دوست داشت اما هرگز به سبک نوشتاریاش نزدیک نشد. چرا که علاقهای به موضوعات سیاسی نداشت و به اهداف روشنفکران خوشبین نبود.
«توماس مان» نویسندهی بزرگ آلمانی، چخوف را «تماشاگر بزرگ زندگیهای کوچک» توصیف میکند. نویسندگان صاحب سبک معاصری همچون «ویرجینیا وولف»، «جیمز جویس»، «جورج برنارد شاو» و «جی. دی. سلینجر» نوشتههای او را ستایش کردهاند.
از سویی دیگر «ارنست همینگوی»، نویسنده مطرح آمریکایی علاقهای به نوشتار چخوف نداشت و دربارهی او نوشته است: «فقط شش داستان خوب نوشت و یک نویسندهی آماتور بود.»
«ولادیمیر ناباکوفِ» روسی نیز چخوف را نویسندهای مبتذل میدانست که نوشتههایی تکراری چاپ میکند؛ در حالی که داستان کوتاه «زنی با سگِ» او را یکی از بهترین داستانهای تاریخ ادبیات عنوان کرده است.
اولین و بهترین ترجمهی کتاب دوئل را احمد گلشیری به فارسی برگردانده است. ترجمهای که توسط «نشر نگاه» چاپ شد.
احمد گلشیری سال 1325 در اصفهان به دنیا آمد. او که مترجم ادبیات داستانی است، فعالیتهای ادبی خود را در زمان شکلگیری جُنگ اصفهان آغاز کرد. محفلی که در اوایل دههی چهل با حضور «هوشنگ گلشیری» و همفکراناش برای بیان دیدگاه و تفکراتشان شکل گرفت. مدتی بعد مجلهای به همین نام منتشر شد که نویسندگان مطرح معاصر از جمله «بهرام صادقی» که کتاب «ملکوت» او از مهمترین آثار ادبی معاصر ایران است، «احمد اخوت» و «هوشنگ گلشیری» از اعضای تحریریهی آن بودند.
برگردانهای دیگر این کتاب توسط «فرشته افسری»، «متین کریمی» و «هوشیار رزم» آرا به فارسی ترجمه شده است.
مؤسسهی «انتشارات نگاه» نزدیک به نیم قرن پیش فعالیتهای ادبی خود را آغاز کرد. «نگاه»، ناشر تخصصی نویسندگان مطرحی چون «غلامحسین ساعدی»، «نیما یوشیج»، «احمد شاملو»، «رضا براهنی»، «بزرگ علوی»، «سیمین بهبهانی»، «حسین منزوی»، «نصرت رحمانی» و بسیاری دیگر از نام آوران ادبیات ایران است.
«انتشارات نگاه» تا کنون بیش از هزار جلد کتاب در زمینههای مختلف ادبیات ایران و جهان منتشر کرده است. کتابهایی که در ژانرهای متنوعی دستهبندی میشوند؛ از جمله داستان کوتاه و بلند، شعر معاصر و کلاسیک، زندگینامه، نقد و تحلیل، تاریخ، سیاست، فلسفه و روانشناسی.
شما میتوانید برای خرید و دانلود pdf کتاب دوئل از همین صفحهی فیدیبو اقدام کنید.
لائفسکی آهی کشید و گفت: «خدایا، چطور تمدن ما رو تو چنبره خودش گرفته! من دلباخته یه زن شدم و اون هم دلباخته من، اولش هم با شبهای آروم شروع شد، با عهد و میثاقها، با خوندن تیکههای جذاب ادبیات و بیان ایدهئالها و علائق مشترک... چه فریبی! اما ما داشتیم از یک چیزی فرار میکردیم، از تهی بودن زندگیهامون در میان طبقهى روشنفکر. مثلا زندگی که برای خودمون ترسیم میکردیم این بود: اول پا میشیم میریم قفقاز و همونطور که با مردم اونجا، با محیط اونجا آشنا میشیم من اونیفرم کارمند دولتو تن میکنم و به خدمت دولت در میآم؛ بعدش یه قطعه زمین توی روستا میگیریم و با دست خودمون اونجا رو تبدیل به یه باغ انگور نمونه میکنیم و از این جور نقشهها. اگه تو یا اون زیستشناس تو، فون کارن، جای من بودین احتمالا سی سال آزگار با نادژدا فدُروفنا زندگی میکردین و بعدش هم یه انگورستان نمونه و ده هزار جریبی زمین که سرتاسرش ذرت کاشته شده باشه برای وارثهاتون میذاشتین، اما من از همون روز اول شکست خوردم. اینجا، توی شهر، هوا داغه، کسلکنندهست، معاشرتی در کار نیست و اون وقت وقتی آدم راه میافته میره توی مزرعه احساس میکنه پشت هر سنگ و بوتهای مار و عقربهای زهرآلود کمین کردهن و، بعد از مزارع، تا چشم کار میکنه کوهه و دشت. آدمهای بیگانه، طبیعت بیگانه، فرهنگ غریب و قبلاٌ –داداش من- چه تصوراتی داشتیم، همونطور که دست در دست هم با نادژنا فدُروفنا قدم میزدیم و اون پالتوِ پوستِ خزشو به تن کرده بود درباره آب و هوای گرم و مطبوع چه رؤیاهایی در سر میپروروندیم! در حالی که لازمه زندگی تو همچین جایی جنگیدنه، جنگیدن تا پای جون و اون وقت خیال میکنی من چهجور جنگجویی هستم؟ یه آدم عصبی، مفلوک، یه بیکاره... همون روز اول فهمیدم که رؤیاهای من درباره زندگی توأم با کار، اون هم توی یه انگورستان، یه پول سیاه نمیارزه. اما از عشق برات بگم، صاف و پوستکنده برات بگم، زندگی با زنی که توی رؤیاها باشه و پا شه تا اون سر دنیا بیاد اصلا چنگی به دل نمیزنه. راستش، توی خونه تنها چیزهایی که آدم هر روز حس میکنه بوی اتوست، بوی انواع پودر و دوا و هر جا رو نگاه میکنی کاغذهای مخصوص فر زدن موها و، چی برات بگم، خود فریبی... .»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 885.۷۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 178 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۵۶:۰۰ |
نویسنده | آنتوان چخوف |
مترجم |