تهران شهری است که برخلاف مساحت نسبتا کوچکش، به اندازهی یک ایران وسعت دارد. زیر پوستهی زیبای تهران جان، دنیای دیگری است. مردمان این شهر فقط آنهایی نیستند که در خیابانها دیده میشوند. تهران شهری عجیب است. شهری که در آن هیچ چیز از هیچکس بعید نیست.
کتاب تهران در بعد از ظهر توسط مصطفی مستور نوشته شدهاست. این کتاب در سال 1389 توسط انتشارات نشر چشمه به چاپ رسیده و منتشر شد. این کتاب مجموعهای از شش داستان کوتاه است. در این داستانها شخصیتهای مختلفی حضور دارند. این شخصیتها مردان و زنانی هستند که در دنیای خود زندگی میکنند. هرکدام از آنها روش خود را برای مواجهه با سختیها، مشکلات، غمها و دردهایشان دارند. همه انسانها تصور میکنند که درد خودشان از همه سنگینتر و غیرقابل تحملتر است. اما همه انسانها به یک درجه درگیر هستند. شش داستان این کتاب عبارتند از هیاهو در شیب بعد از ظهر، چند روایت معتبر درباره بهشت، تهران در بعد از ظهر، چند روایت معتبر درباره دوزخ، چند روایت معتبر درباره برزخ و چند مسئله ساده. در اینجا درون مایه کلی داستانها را برایتان بازگو میکنیم.
داستان چند روایت معتبر دربارهی بهشت داستانی از زبان یک کودک عقب افتاده است. این داستان در عین لطافت بسیار غمبار و بغضآور است. در این داستان کودک از بهشت میگوید. بهشتی که در آن حالش خوب است و بدنی سالم دارد. داستان چند روایت معتبر درباره برزخ داستان یک دانشجوی دکترا است. او در مترو دختری را دیده و عاشقش میشود. اما این تنها عاشقی او نیست.
کتاب تهران در بعد از ظهر در سال 1389 توسط انتشارات نشر چشمه به چاپ رسید. نسخه الکترونیکی این کتاب در سال 1395 توسط انتشارات مولف 205 منتشر شد. نسخه صوتی کتاب تهران در بعد از ظهر نیز در سال 1398 توسط انتشارات رادیو گوشه منتشر شد. گویندهی این کتاب صوتی سوگول خلیق است. شما میتوانید کتاب صوتی تهران در بعد از ظهر به قلم مصطفی مستور، صدای سوگول خلیق و انتشارات رادیو گوشه را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه کنید.
سوگل خلیق در شانزدهمین روز از آبان ماه سال 1367 به دنیا آمد. او زادهی شهر تهران است. خانم خلیق از کودکی علاقه بسیاری به بازیگری داشت. به همین دلیل به تحصیل در همین زمینه پرداخت. او فارغ التحصیل رشتهی کارگردانی تئاتر از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر تهران است. این هنرمند از سال 1390 فعالیتهای هنری خود را آغاز کرده است. او در همان سال با بازی بروی صحنه تئاتر «این ربان سیاه» به جامعه سینما و تئاتر معرفی شد. از فعالیتهای این هنرمند در سینما، تئاتر، تلویزیون میتوان به سریال همگناه، دادار، اهالی هوا، خروس لاری، ماهور، خماری، نجوا، سیاوش و ... اشاره کرد. او تاکنون گوینده دو کتاب صوتی به نام تهران در یک بعد از ظهر و اهمیت شادی از دیدگاه اسلام بودهاست. صدای این بانوی هنرمند جان تازهای به داستان این کتاب بخشیده است.
مصطفی مستور زادهی سال 1343 است. او در شهر زیبای اهواز چشم به جهان گشود. آقای مستور یکی از فارغ التحصیلان رشتهی مهندسی عمران از دانشگاه اهواز است. او از دوران کودکی علاقه بسیاری به نویسندگی و داستان نویسی داشت. اما در ابتدا در دانشگاه به تحصیل در رشتهی مهندسی عمران پرداخت و سپس به دنبال علاقه دوران کودکیاش یعنی ادبیات رفت. او پس از فارغ التحصیلی، به تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات فارسی مشغول شد. آقای مستور اولین اثر خود را در سال 1369 در مجله کیهان به نام «دو چمخانه خیس» منتشر کرد. او تاکنون داستانهای بسیاری از جمله پرسه در حوالی زندگی، عشق روی پیادهرو، روی ماه خدا را ببوس، حکایت عشقی بیشین بیقاف و بینقطه، زیر نور کم و ... منتشر کردهاست. آقای مستور فراتر از داستان نویسی، نمایشنامه نویس، مترجم و پژوهشگر نیز هست. او یکی از نویسندگانی است که علاقه و تسلط خاصی به فلسفه دینی دارد. به علاوه او در سینما نیز جایگاهی برای خود یافته است.
این نویسنده ایرانی جوایز بسیاری از جمله جایزه بهترین رمان سال 1382، جایزه بهترین رمان سالهای 1379 و 1380 و لوح تقدیر مسابقه داستان نویسی صداق هدایت را دریافت کردهاست. درون مایههای داستانهای او مسائلی مانند جامعه شناسی، عشق، مرگ، مذهب، فلسفه و ... هستند. علاقه او به این موضوعات به وضوح در تمامی آثارش دیده میشود. از آثار این نویسنده کتابهای بسیاری مانند سه گزارش کوتاه دربارهی نوید و نگار، رساله دربارهی نادر فارابی، دویدن در میدان تاریک مین، پیاده روی در ماه و ... در فیدیبو هم به صورت کتاب الکترو.نیکی و هم به صورت کتاب صوتی در فیدیبو موجود است.
لحنش طوری بود انگار داشت کسی را تهدید میکرد. شهرام گفت: «فرض کن هفتشنبهس. خْب، که چی؟ گور بابای هرچی چندشنبهس.»
بطری سبز خالی را گذاشت جلو چشمهاش و از پشت آن زل زد به فری. صورت فری از پشت شیشه کش آمد و پهن شد و بعد پیچ خورد تا چشمهاش رفت توی بینی اش، تا دهانش رفت توی چشمهاش. شهرام زد زیر خنده و نشست. بس که خندیده بود اشک جمع شده بود توی چشمهاش.
فری گفت: «خیلی خوب. هفتشنبه. گرچه بهنظر من فرقی نمیکنه. منظورم اینه که جمعه و سهشنبه و هفتشنبه همه سروته یه کرباسند. صبح تا ظهر عینهو بالا رفتن از سرسره میمونه اما همین که اذون رو گفتند ورق برمیگرده. منظورم اینه که با صدای اذون میریم تو سرازیری. انگار بعد از ظهر که میشه لیییییییز میخوریم و با سرعت نور میریم توی شب. لامسب! بهنظر من هر روز یعنی سرسرهسواری ...» ماشینی به سرعت از جاده گذشت و صدای موسیقیای که از آن بیرون میریخت آنقدر بلند بود که کسی بقیه حرفهای فریدون را نشنید.
فری گفت: «پریساجون نظر تو چیه؟ موافقی؟»
پریسا لیوان خالی را از دستش گرفت و گذاشت زمین. گفت: «با چی؟ با چی موافقم؟» باز همه سکوت کردند. این بار آنقدر سکوتشان طول کشید که سوال پریسا از ذهن همه پاک شد. حتا خودش. الیاس دستش را کشید روی دیوارهای چوبی خانه فرسوده جنگلی و به پیرزنی که توی درگاه ایستاده بود گفت میخواهد از خانه او عکس بگیرد. گفت دوست دارد از او هم عکس بگیرد. ازاو و خانهاش باهم.
پیرزن گفت: «از من؟» و لبخند زد. عینک آفتابی تیرهاش را روی چشمهاش جابهجا کرد و روسریاش را جلو کشید. ایستاد جلو خانهاش.
الیاس عقب رفت تا زاویه مناسبی برای عکاسی پیدا کند. روی تکهسنگی ایستاد و از چشمی دوربین به خانه چوبی و زنی که جلو خانه ایستاده بود خیره شد. برای لحظهای احساس کرد دارد از مدلی در پاریس عکس میگیرد. گفت: «لطفا تکون نخورید.» گفت:«عالیه.» گفت:«تموم شد.»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 172.۰۶ مگابایت |
مدت زمان | ۰۲:۲۰:۱۲ |
نویسنده | مصطفی مستور |
راوی | سوگل خلیق |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۷/۱۰ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
دقیقا از چند روایت معتبر درباره ی بهشت شروع شد داستان &#۳۴;&#۳۴;منیژه چند یاس از باغچه می چیند و میگذارد لای موهایش کاش من یاس بودم :)) &#۳۴;&#۳۴; گوینده خیلی بی ریا و ساده کتاب رو خوانش کردن .. حس خوبی داره، کاملا تک تک جملاتی ک میگه قابل تصوره .. نمیدونم بعضیا چی میخوان از یه کتاب ولی برای من همینکه بتونم خاطرات و زندگیی که هیچوقت مال خودم نبوده رو تصور کنم و لمس کنم لذت بخشه .
کتاب بسیار روان و زیباس. در نگاه اول شاید به نظر برسه که داستان های زرد و بدون هدفی هستن ولی اینطور نیس و واقعیت هایی رو که به سادگی از کنارشون می گذریم به زی بایی به تصویر کشیده شده. در ضمن صدای خانوم خلیق بی نهایت دلنشین و زیباس
صدای راوی به نظر من خوب بود و به متن کتاب میخورد،از صدای خانم سوگل خلیق لذت بردم ولی کتاب عشق بی شین بی قاف بی نقطه و استخوان خوک در دستهای جذامی بیشتر لذت بردم.
داستان ارزش شنیدن داره ولی با توجه به صدای خوب گوینده نحوه ی روایتشون کتاب رو خسته کننده وپراکنده میکنه ،نمیشه پیوستگی بین مطالب ایجاد کرد ،انگار داره برای خودش میخونه ،تیکه تیکه وزمزمه وار ،نمیشه تا انتها گوش داد
من نوشتههای مصطفی مستور رو خیلی دوست دارم ولی این کتاب خیلی برام جذاب نبود. بعضی از نوشتههای مصطفی مستور عالیان و بعضیاش به داستانهای تینیجری شبیهان!
کتاب جالبی بود و صدای راوی خانم سوگل خلیق که دیگه نگم براتون. واقعا اگر صدای ایشون برای این کتاب نبود من اصلا کتابش رو دنبال نمی کردم. خداقوت💛
فصل "چند مساله ساده" واقعا آدم رو به تفکر وادار میکنه و من دوستش داشتم. در کل شبیه بقیه کتابهای نویسنده بود. کاش راوی یه سر سوزن حس و حال وارد حکایت ها میکرد.
الان که چی؟ خوشبختانه فقط دمو رو شنیدم و متاسفانه با تمام وجودم حس میکنم که ۱۰ دقیقه از زندگیم به فنا رفته.
گوینده صدای خوبی داره ولی به نظرم هنووز خییییلی تمرین میخاد برای اینکه بتونن “گوینده کتاب “ بشن … روایت گریشون بیشتر شبیه اخباره
گوینده خوبی داره اما من در کل از این نوی سنده کتاب «استخوان خوک و دست های جزامی» رو بیشتر پسندیدم