0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  بیگانه نشر یوشیتا

کتاب بیگانه نشر یوشیتا

کتاب متنی
نویسنده:
درباره بیگانه
نوانخانه پیران در «مارانگو»، هشتاد کیلومتری الجزیره است. سر ساعت دو اتوبوس خواهم گرفت و بعدازظهر خواهم رسید. بدین ترتیب، می‌توانم شب را بیدار بمانم و فردا عصر مراجعت کنم. از رئیسم دو روز مرخصی تقاضا کردم که به علت چنین پیش‌آمدی نتوانست آن را رد کند. با وجود این خشنود نبود. حتی به او گفتم: «این امر تقصیر من نیست.» جوابی نداد. آن‌گاه فکر کردم که نبایستی این جمله را گفته باشم. من نمی‌بایست معذرت می‌خواستم. وانگهی وظیفه او بود که به من تسلیت بگوید. شاید هم این کار را برای پس فردا گذاشته است که مرا با لباس عزا خواهد دید چون اکنون مثل این است که هنوز مادرم نمرده است. ولی برعکس بعد از تدفین، این کاری است انجام یافته و مرتب، که کاملاً جنبه رسمی به خود می‌‌گیرد. سر ساعت دو اتوبوس گرفتم. هوا خیلی گرم بود. بنا به عادت، غذا را در مهمانخانه «سلست» خوردم. همه‌شان به حالم دل می‌سوزاندند و «سلست» به من گفت: «یک مادر که بیشتر نمی‌شود داشت.» هنگامی که عزیمت کردم همه تا دم در بدرقه‌ام کردند. کمی گیج بودم. چون لازم بود به منزل «امانوئل» بروم و کراوات سیاه و بازوبندش را به عاریه بگیرم. او چند ماه پیش عمویش مرده بود. برای این‌که اتوبوس را از دست ندهم، دویدم. حتماً به علت این شتاب و این دویدن و سروصدای ماشین و بوی بنزین و نور خورشید، و انعکاسش روی خیابان بود که چرتم گرفت، کمابیش تمام طول راه را خوابیدم. هنگامی که بیدار شدم، به یک مرد نظامی چسبیده بودم. نظامی به من خندید و پرسید آیا از راه دور می‌آیم؟ جواب دادم «بله» برای این‌که چیز دیگری برای گفتن نداشتم. نوانخانه در دو کیلومتری دهکده است. این راه را پیاده رفتم. خواستم فوراً مادرم را ببینم. اما دربان گفت اول باید به مدیر رجوع کنم. چون مدیر مشغول کار بود، کمی صبر کردم. تمام این مدت دربان حرف زد و بالاخره مدیر را دیدم: و مرا در دفترش پذیرفت. پیرمرد ریزه‌ای بود که نشان «لژیون دونور» به سینه داشت. با چشمان درخشان مرا نگاه کرد. بعد دستم را فشرد و مدت زمانی آن را نگاه داشت که نمی‌دانستم چگونه آن را در بیاورم. به پرونده رجوع کرد و به من گفت: «مادام مرسو سه سال پیش به این‌جا وارد شد و شما تنها حامی او بودید.» گمان کردم مرا سرزنش می‌کند. از این جهت خواستم توضیحاتی بدهم. اما کلامم را قطع کرد: «فرزند عزیزم لازم نیست خودتان را تبرئه کنید. من پرونده مادرتان را خواندم. شما نمی‌توانستید احتیاجات او را برآورید. او پرستاری لازم داشت. درآمد شما کم بود. از همه این‌ها گذشته، او در این‌جا خوشبخت‌تر بود.» گفتم «بله، آقای مدیر» او افزود: «شما می‌دانید در این‌جا او دوستانی به سن و سال خود می‌یافت. و می‌توانست لذایذ زمان گذشته را با آنان در میان نهد. شما جوانید و زندگی با شما او را کسل می‌ساخت.» این مطلب راست بود، هنگامی که مادرم خانه بود، تمام اوقات، ساکت با نگاه خود مرا دنبال می‌کرد.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
921.۸۵ کیلوبایت
تعداد صفحات
144 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۴:۴۸:۰۰
نویسندهآلبر کامو
مترجمجلال آل‌احمد
ناشرنشر یوشیتا
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
L'etranger
تاریخ انتشار
۱۳۹۷/۱۲/۲۱
قیمت ارزی
2 دلار
قیمت چاپی
20,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۹۲۱.۸۵ کیلوبایت
۱۴۴ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
4.7
از 5
براساس رأی 6 مخاطب
5
83 ٪
4
0 ٪
3
16 ٪
2
0 ٪
1
0 ٪
2 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

این کتاب فوق العادست،من نسخه ی چاپیش رو خوندم واقعا جالب کلی نقدهای مختلف درموردش وجود داره،پیشنهاد میشه بخونینش

5

واقعا ارزش خوندنش رو داره...

4.7
(6)
٪30
25,000
17,500
تومان
٪30
بیگانه
بیگانه
آلبر کامو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
بیگانه
آلبر کامو
نشر یوشیتا
4.7
(6)
٪30
25,000
17,500
تومان