کتابهایی که بر اساس ماجراهای واقعی روایت میشوند جذابیت دو چندانی برای خواندن دارند چرا که ما به عنوان مخاطب هر لحظه به این موضوع فکر میکنیم که این شخصیت ها در زمان آن واقعه چه احساسی داشتند و اگر ما جای آنها بودیم چه تصمیمی میگرفتیم. حال اگر این کتاب ژانر جنایی داشته باشد و اگر قرار باشد خودمان را جای کارآگاه اصلی بگذاریم و دنبال یک قاتل زنجیره ای برویم چه احساسی خواهیم داشت؟
ترومن کاپوتی در کتاب تابوتهای دستساز گزارشی داستان گونه از یک جنایت واقعی در آمریکا را روایت میکند.
تابوتهای دستساز نوشتهی ترومن کاپوتی نویسندهی معروف آمریکایی است. این کتاب اولین بار در سال در سال ۱۹۸۰ در مجموعهی «موسیقی برای آفتابپرستان» منتشر شد و باعث شد کاپوتی دوباره به روزهای اوج نویسندگی باز گردد. همانطور که روی جلد کتاب نوشته است، این اثر گزارش واقعی از یک جنایت آمریکایی است که داستانی هولناک و دلهرهآوری را برای علاقهمندان به ژانر پلیسی جنایی روایت میکند. کاپوتی به گفتهی خودش برای نوشتن این داستانها و رمانهای گزارشگونه جان کنده است. این کتاب بعد از انتشار شانزده هفتهی تمام در لیست پرفروشترینهای نیویورکتایمز قرار داشت و از نظر بسیاری از افراد این همان چیزی است که از ترومن کاپوتی برمیآید. کتاب «تابوتهای دستساز» در سال 91 از سوی «نشرچشمه» با ترجمهی «بهرنگ رجبی» در مجموعهی «جهان نو» منتشر شده است.
در دههی هفتاد میلادی یعنی از مارس 1975 در دهکدهی کوچکی در غرب آمریکا نزدیک چندین قتل مرموز و پیچیده اتفاق میافتد. هیچکدام از این قتلها با هم ارتباطی ندارند اما تنها چیزی که بین آنها مشترک است یک تابوت دستساز کوچک است که هر کدام از آنها قبل از مرگ خود از قاتل هدیه میگرفتند. کارآگاه جیک پیر از طرف دایره تحقیقاتی ایالت مأمور است تا به این پرونده عجیب و معماگونه رسیدگی کند. ترومن کاپوتی دوست جک پپر که نویسنده است همراه او میشود تا بفهمند راز این قتلهای زنجیرهای چیست به دنبال قاتل و انگیزههای او هستند اما اوج داستان زمانی است که آنها بعد از چند قتل متوجه میشوند که این جنایتها کار چه کسی است و با چه انگیزهای مرتکب چنین جنایتی شده است؛ اما مشکل آنها در این است که هیچ مدرک و ادلهی محکمی پسندی برای دستگیری او ندارند و با این وجود قاتل به قتلهای خود ادامه میدهد و ...
شهری در یکی از ایالتهای کوچکِ غربی. شهر مزارعِ پهناور بسیاری در خودش جا داده و پنبه زارهایی در اطرافش است؛ با جمعیتی کمتر از ده هزار، دوازده کلیسا و دو رستوران دارد. توی خیابانِ اصلی شهر تالار سینمایی هست که اگرچه ده سالی میشود فیلمی نشان نداده، همچنان بیروح و ملالانگیز سر پاست. شهر زمانی هتلی هم داشته اما حالا تعطیل شده و این روزها تنها جایی که یک مسافر میتواند تویش سرپناهی پیدا کند، مُتل پرِیری است.
مُتلی است تمیز، اتاقهایش حسابی گرماند؛ این کُلّ چیزی است که میشود دربارهاش گفت. مردی به نام جِیک پِپِر تقریباً پنج سالی آن جا زندگی کرده. پنجاه و هشت ساله است، زن مُرده با چهار پسرِ ازآب وگِل درآمده. قدش پنج پا و ده است، در سلامتِ کامل و پانزده سالی جوانتر از سنّش نشان میدهد. چهرهی سادهی خوشترکیبی دارد، با چشمانی به رنگِ آبی روشن و دهانی کوچک و جمعوجور که حالتهای عجیب و غریبی میگیرد، حالتهایی که بعضی وقتها خندهاند و بعضی وقتها نه. سرّ ِ ظاهرِ پسربچه وارش در لاغر و باریک بودنش نیست، در گونههای برآمدهی به رنگ سیبهای رسیدهاش هم نیست، در خندههای پررمزورازِ شیطنت بارش هم نه در موهایش است که این آدم برادرِ کوچکِ کسی دیگر به نظر میرسد: طلایی سیر، کوتاه شده و چنان پیچخورده بالای پیشانی که واقعاً نمیتواند شانهشان کند؛ سرش را تقریباً خیسِ آب میکرد.
جیک پپر کارآگاهی است که دایرهی ایالتی تحقیقاتِ جرمشناسی استخدامش کرده. همدیگر را بارِ اول از طریقِ یک دوست مشترک دیده بودیم، یک کارآگاهِ دیگر مال یک ایالت دیگر. سال ۱۹۷۲ نامهای نوشت و گفت دارد روی پروندهی قتلی کار میکند، ماجرایی که ممکن است موردعلاقهی من باشد. بهش زنگ زدم و سه ساعت حرف زدیم. بسیار علاقهمند پروندهای شدم که ماجرایش را برایم تعریف کرده بود، ولی وقتی حرفِ این را پیش کشیدم که بروم آنجا و خودم اوضاع را بسنجم و ببینم، نگران شد؛ گفت شاید هنوز وقتِ این کار نباشد و تحقیقاتش به خطر بیفتد، اما قول داد مرا باخبر نگه دارد.
ترومن کاپوتی که نام اصلی او ترومن پرسونز است در سال ۱۹۲۴ در آمریکا متولد شد. از ده سالگی شروع به نوشتن کرد و در جوانی اولین رمان خود را با عنوان «میریام» منتشر کرد. اغلب داستانهای کوتاه، رمانها، نمایشنامهها و آثار غیرداستانی که از ترومن منتشر شده اند جزو آثار موفق و پر فروشی بوده اند.
«صبحانه در تیفانی» و «در کمال خونسردی» دو اثر مهم و مشهور از هستند که هر دو به فیلمهای بسیار موفقی تبدیل شدند. «صداهای دیگر، اتاقهای دیگر»، «درخت شب»، «موسیقی برای آفتابپرستها»، «خاطرهای از کریسمس» نمایش موزیکال «گلخانه»، «درخت شب» و «گذرگاه تابستان» از جمله آثار کاپوتی هستند.
این نویسندهی آمریکایی سالهای آخر عمر درگیر مصرف مواد مخدر شده بود. کاپوتی جزو نویسندگان پیشرو در عرصه داستاننویسی و روزنامهنگاری بوده است. او درنهایت در 59 سالگی بر اثر سرطان ریه از دنیا رفت.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 799.۱۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 101 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۲۲:۰۰ |
نویسنده | ترومن کاپوتی |
مترجم | بهرنگ رجبی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The hand-carved coffins: a non-fiction account of an american crime |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۱۱/۰۲ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 22,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
داستان این کتاب برگرفته از یک ماجرای واقعی است. قاتل ابتدا تابوتهای کوچکی را برای فرد مقتول میفرستد.از همان ابتدای داستان، کارآگاه و دوستش از هویت قاتل و حتی انگیزه او مطلع هستند ولی مدارک کافی برای اثبات ادعای خود ندارند. داستان کوتاهی بود که خواندنش برایم جذابیت داشت.انتهای داستان باز است و برای افرادی که با این گونه پایان ها مشکلی ندارند، میتواند تجربه خوبی باشد.
داستان جنایی خوب و جذابی بود، قتلهایی مرموز با روشهایی ماهرانه و ترسناک .در عین حال که شناسایی قاتل به نظر قابل حدس می آمد ، اما باز هم اثبات آن کار ساده ای نبود و شاید به همین علت آخر داستان باز باقی ماند.من صبحانه در تیفانی را هم از این نویسنده خوانده ام اما کتاب تابوتهای دست ساز داستان هیجان انگیزتر وجذابتری داشت.
متاسفانه بر خلاف ادعای کاپوتی، منتقدین معتقدن این داستان حقیقی نیست و ترکیبی هست از چند پرونده جنایی کاملا متفاوت و بیشتر از همه تخیلات نویسنده. کاپوتی هیچ مدرک و سندی از این پرونده ارائه نداده. اما در مورد خود داستان بگم که به نظر من بیشتر حالت بازخوانی یک پرونده ناتمام رو داشت. حتی نمیشه این کتاب رو کاملا یک بازخوانی پرونده جنایی دونست. بدون هیجان، بدون هیچ کار پلیسی. صرفا در مورد انجام یک سری قتل و قاتل احتمالی صحبت کرده. سبک نوشتنش هم کتاب رو برام خسته کننده میکرد.
سبک روایی داستان خیلی جذابه چون خیلی ساده همه جا سراغ اصل مطلب میره و با ماهیت مستندگونه اش کاملا در هماهنگی است اگر دنبال یه تجربه متفاوت هستید حتما این کتاب رو بخونید چون اولین کتابی است که خود نویسنده با اسم خودش به عنوان یکی از شخصیت ها حضور داره.ولی قطعا به دنبال اخر داستان نباشید که در این صورت بعد از خوندنش نا امید میشید.
انتظار داشتم بالاخره پایان معما حل شود. در بهت ماندم که نکند داستان کامل نباشد. اما ظاهرا بعضی پرونده ها همین طور حل نشده باقی میمانند. فقط اون جمله ی کوئین آخر داستان که گفت کار خدا بوده خیلی عجیب بود.
کتاب نسبتا کوتاهیه. توی یه بعد از ظهر میشه خوندش. داستان جذاب و گیرایی داره. شخصیت ها محدودن و به خوبی پردازش شدن. توصیفات گیرایی داره. هرچند انتهای داستان یکم مبهم تموم میشه. انگار که بخوان جمعش کنن فقط.
انقدر بد بود که حتی نتونستم تمومش کنم. اول از همه ترجمه افتضاح بود متن کتابم خشک بود و کمکی به درک مطالب نمیکرد. خود کتابم جذابیت خاصی نداشت انگار نویسنده کلا داره درجا میزنه و هیچ تفاوتی بین اول و وسط کتاب نیست
ابتدای داستان قوی شروع میشه ولی انقدر مسخره تموم میشه که پشیمونم از اینکه کتابو خوندمو وقت گذاشتم.هیجان چندانی ام نداره.
اونقدرها کتاب جذابی نیست اگر قصد خوندن کتاب رو دارین نباید انتظار پیچیدگی ها و کشفیات کاراگاهی داشته باشین خیلی معمولی روایت چند قتله که نمیتونن قاتل رو گیر بندازن
کتابی با داستانی جالب توجه...البته من از نوع نگارش لذت نبردم...ولی خود داستان و اینکه پرونده به صورت یک معمای بدون جواب باقی موند، قابل توجه بود