گورهای گاوچران مجموعهای است از سه داستان نیمه بلند گورهای گاوچران، کمدی وحشت فرانسوی و سرزمین پدری، که پس از مرگ نویسنده منتشر شد. هر سهی این داستانها خصایصی را در بردارند که نثر بولانیو به آنها شهره بود: روایت نیمه شخصی، داستان چندلایه، شوخطبعی و هیجانی که به این سادگیها رهایتان نمیکند. چنان که منتقد لسآنجلس ریویو آو بوکس مینویسد «نثر او جهانی و پرمایه، خلاق و سکرآور، پرطراوت و برآمده از احساس است.»
بخشی از کتاب
همهچیز از سالها پیش شروع شد: ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، ساعت هفت صبح، در کتابخانهی خانهی ییلاقی آنتونیو ناروائس، متخصص زنان مشهور و حامی هنرهای زیبا در اوقات فراغتش. بیست نفر جلوِ چشمهای قرمز از بیخوابیام روی مبلها و قالیچهها ولو شده بودند. آن شب همگی مست کرده بودند و یکبند با هم دعوا کردند. در آن شبِ تمامنشدنی همگی خندیده بودند و برنامهریزی کرده بودند و رقصیده بودند بهجز من. ساعت هفت هشت صبح بود که میزبانمان و همسرش از من خواستند بروم روی صندلی و شعر بخوانم و تا زمانی که قهوه دم میکشد و وقت میگذرد بقیه را سرحال بیاورم. آن قهوه استثنایی بود. آنتونیو ناروائس از بازار سیاه خریده بودش و قبل از اینکه پردهها را کنار بزند و اجازه دهد اولین پرتوهای خورشید، که در سحرگاه بر کوههای آند میتابید، وارد اتاق شود، آن را با شاتهای پیسکو یا ویسکی سرو کرد و خماری را از سر همه پراند.
رفتم روی صندلی و خانم و آقای میزبان از همه خواستند یک دقیقه سکوت کنند. این کار تخصص من بود. به همین دلیل به مهمانیها دعوت میشدم. در برابر چهرههای آشنا یکی از بهترین شعرهای نیکانور پارا را از حفظ خواندم؛ برای چهرههای آشنایی که در دانشگاه کُنسپسیون دیده بودمشان، یا در اکران فیلم و تئاتر یا در مراسمهای قبلی ویلای ییلاقی یا در محافل ادبیای که دکتر ناروائس بدون برنامهریزی ترتیب میداد. صدایم میلرزید. دستهایم را که تکان میدادم میلرزیدند. گمان کنم شعر خوبی بود، هر چند عدهای از آن لذت بردند و عدهای آشکارا مذمتش کردند. وقتی داشتم میرفتم روی صندلی یادم آمد من هم شب گذشته مثل یک قزاق مست کرده بودم. صندلی از جنس چوب آروکاریا بود و از روی آن قالی عربی بینهایت دور به نظر میرسید.
به گمانم داشتم بند پانزدهم شعر را میخواندم که دو پسر و یک دختر از آشپزخانه آمدند و خبر را اعلام کردند. رادیو داشت گزارش میداد در سانتیاگو کودتای نظامی شده. حالا اسمش میخواست بلیتسکریگ باشد یا آنشلوس، ارتش شیلی در حال پیشرَوی بود.
با اعلام این خبر همه رم کردند. اول به سمت آشپزخانه هجوم بردند و بعد به سمت درِ ورودی، انگار یکدفعه دیوانه شده بودند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 308.۸۴ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۵:۲۹:۲۵ |
نویسنده | روبرتو بولانیو |
مترجم | محمدجوادی |
راوی | تایماز رضوانی |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۶/۱۳ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |