«این حکایتی خواهد شد خوفناک. داسانی پلیسی، روایتی سیاه و هراسناک. اما چنین به نظر نخواهد آمد. چنین به نظر نخواهد آمد، چراکه من راوی آنم. منم آنکه سخن میگوید، پس چنین به نظر نخواهد آمد. اما بهواقع حکایتی است از جنایتی فجیع.» این جملاتی است که روبرتو بولانیو رمان جذاب خود را با آن آغاز کرده است و از همان ابتدای داستان خواننده را بهسرعت به درون روایت کشیده است. اگر سفری به دنیای درون مکزیکوسیتی برایتان جذاب است این کتاب فرصتش را فراهم کرده است.
تعویذ با عنوان اصلی «amuleto» سال 1999 به زبان اسپانیایی منتشر شد. سال 2006 این زمان به انگلیسی برگردانده شد و ازآنپس در بسیاری از کشورهای جهان منتشر شد. روبرتو بولانیو کتاب تعویذ را به دوست شاعر و نویسندهاش ماریو سانتیاگو پاپاسکورایو تقدیم کرده است.
تعویذ از زبان زن شاعر مهاجری از اروگوئه نوشتهشده است که در مکزیکوسیتی زندگی میکند و داستان مهاجرتش و همچنین جنایتی خوفناک را روایت میکند. سراسر این داستان بوی آمریکای جنوبی میدهد و تکتک کلمات نویسنده شما را به سفری در شهری میبرد که زیبا و دوستداشتنی است اما آشنایی با لایههای زیرین فرهنگی شهر بسیار سخت است. روبرتو بولانیو در تعویض خوانندهاش را به قسمتهایی از جامعهی مکزیکوسیتی میبرد که توریست نمیبیند و چیزهایی را نشان میدهد که از پوستهی شهر قابلرؤیت نیست.
داستان روایت بخشی از تاریخ خشونتبار آمریکای جنوبی است. زن راوی داستان، آئوکسیلیو لاکوئوتوره است که بهعنوان مادر شعر مکزیک شناخته میشود او که پیرزنی است که بهطور غیرقانونی در مکزیکوسیتی زندگی میکند و از راه دادن وام به افراد نیازمند روزگار میگذراند ماجراهایی که از روز ورودش به مکزیک در دههی شصت میلادی رخداده را تعریف میکند. او مدتی را در یک دستشویی زنانه گذرانده و همین باعث شهرتش شده است. داستان او فراز و نشیبهای زیادی دارد.
دیوانه نشدم. چون در هر شرایطی شوخطبعیام را حفظ کردم.
به دامنهایم میخندیدم. به جورابشلواریهای راهراه و جورابهای کوتاه سفیدم. به شلوارهای لولهتفنگیام به موهای نهچندان بلوندم که هرروز سفیدتر میشد. موهایی به سبک گیسوان پرنس بالیانته. به چشمانم که شب پایتخت را موشکافی میکرد. به گوشهای صورتیرنگم که به شایعات دانشگاه گوش میسپرد. به طردشدگان، ارتقاها و زوالها، بیاعتناییها، چاپلوسیها، تحقیر کردنها، امتیازات توخالی پرطمطراق، بسترهای سست پایهای که در هم میشکست و بعد. زیر آسمان لرزان پایتخت. باز سر هم میشد. آسمانی که مثل کف دست میشناختم، آسمانی دستنیافتنی. همچون دیگ آزتکی غولآسایی که من، شاد از زندهبودن؛ زیرش در تکاپو بودم، همراه با تمام شاعران مکزیک و آرتورو بلانو پسرک هفده هجدهسالهای که پیش چشمانم قد میکشید. همهشان در پناه چشمان خیرهی من قد میکشیدند! یا به عبارت بهتر در هوای مکزیک در هوای امریکای لاتین که از هوای همهجا تاب سوزتر است. چراکه پارهپاره است و درمانده. چشمانم چون مهتاب در هوای مکزیک سوسو میزد و بر تندیسها آرام میگرفت. بر چهرههای مبهوت. بر انبوه سایهها بر اشباحی که تنها داراییشان آرمانشهری از کلمه بود. تنها یک کلمه، کلمهای مفلوک. مفلوک؟ بله. باید گفت بینهایت مفلوک.
آنجا کنار آنها بودم. چون جز حافظهام هیچ نداشتم.
وقایع با تمام جزئیات در خاطرم حکشده بود. محبوس در توالت زنانهی دانشکده، روزی را از سر گذرانده بودم، روزی از ماه سپتامبر سال 1۶۸. بنابراین میتوانستم با نگاهی عاری از شیفتگی به آنان بنگرم. البته گاه. به لطف بخت سازگار، دربازی عشق و شیفتگی هم شرکت میکردم. هیچیک از عشقهایم افلاطونی نبود. با شاعران خلوت میکردم. البته نه با همه تنها با چند تایشان. نا سلامتی زن بودم. قدیس که نبودم. بله، با چندتایشان خلوت کردم.
اکثر رابطهها زودگذر بود. پسران جوان هوش باخته را کشانکشان با خود میبردم و به مقصد یا به کاناپهای در اتاقی پرت و دورافتاده میرساندم. در فضایی که پر بود از غرش موسیقی وحشیانهای در اتاق بغلی، سروصدایی که ترجیح میدهم آن را به یاد نیاورم. پای یکی دو عشق هم در میان بود. عشقهایی شکستخورده که بیش از یکشب یا حداکثر بهاندازهی تعطیلات آخر هفته دوام میآوردند و نقش من در این میان بیشتر رواندرمانگر بود تا عاشق. اما بهجای گلهای نیست. چراکه زن بیدندانی بودم و به درد بوسه دادن و بوسه گرفتن نمیخوردم. بهراستی کدام عشق دوام میآورد. اگر نتوان معشوق را بوسید؟
روبرتو بولانیو نویسنده و شاعر اهل شیلی است. او را یکی از پیشگامان موج نوی داستاننویسی در آمریکای جنوبی میدانند. بولانیو آثارش را به زبان اسپانیایی منتشر میکرد و بیشتر این آثار به زبانهای مختلف برگردانده شدهاند.
روبرتو بولانیو سال 1953 در سانتیاگو به دنیا آمد. ازآنجاییکه پدرش راننده کامیون بود، او و خانوادهاش سالهای زیادی را در شهرهای مختلف گذراندند و هرگز برای مدت قابلتوجهی محل زندگی ثابتی نداشتند. این وضعیت تا سال 1968 که او 15 ساله شود ادامه داشت و درنهایت در همین سال بود که خانوادهاش در مکزیکوسیتی ساکن شدند.
سالهای نوجوانی او سالهای پرالتهابی در شیلی بود و روبرتو مانند بسیاری از همسالانش به جنبشهای چپگرایانه تمایل نشان داد و در فعالیتهای سیاسی و تظاهرات شرکت میکرد. از سوی دیگر در همین سالها او به ادبیات نیز علاقه نشان داد و آثار خورخه لوئیس بورخس را مانند بت میپرستید. او همچنین منتقد بسیاری از شاعران و نویسندگان بزرگ عصر خود بود او اظهارات جنجالی زیادی دربارهی ایزابل آلنده و گابریل گارسیا مارکز داشت و بهشدت آنان را به چالش میکشید.
در آثار بولانیو خصوصیاتی وجود دارد که آثار او را بهشدت منحصربهفرد کرده است. همیشه در داستانهای او ردی از شخصیت شاعر یا نویسنده به چشم میخورد که در بیشتر موارد شخصیت اصلی است و آنجا هم که شخصیت اصلی نیست حتماً در حاشیهی داستان حضور دارد. او همچنین ازجمله کسانی است که همواره نوعی عصیان نسبت به فرهنگسازی غربی در آثارش به چشم میخورد. از میان آثار بهجامانده از این نویسندهی بزرگ آمریکای جنوبی تعدادی به فارسی برگردانده شدهاند که از بین آنها میتوان به کتابهای «ستارهی دوردست»، «موسیو پن»، «شبانههای شیلی»، «یک رمانک لمپن»، «کابوی تحمل ناپذیر» و «آخرین غروبهای زمین» اشاره کرد.
بولانیو سال 2003 در سن پنجاهسالگی براثر بیماری درگذشت.
رباب محب سال 2011 متن این کتاب را از سوئدی به فارسی برگرداند اما تا مدتها آن را منتشر نکرده بود. به گفتهی این مترجم با فراهم آمدن فرصت مقابلهی متن با متن اسپانیایی اصلی و انجام تصحیحت مناسب متن کتاب سال گذشته آمادهی انتشار شد. خانم محب دراینباره گفته است: «در جریان این مقابله متن بهکلی دگرگون شد و ترجمهای به دست آمد که اینک پیش روی شما خوانندهی گرامی است.»
انتشارات ماهی سال 97 کتاب تعویذ را با ترجمهی رباب محب عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
ادبیات آمریکای جنوبی نوع خاصی از ادبیات است. ادبیات سرزمینهای جنوبی قارهی آمریکا شکلی منحصربهفرد دارد که با سبک زندگی و فرهنگ مردمان این سرزمینها آمیخته است. داستانهای این سرزمین طعم متفاوتی نسبیت به ادبیات غرب یا آمریکای شمالی دارند و دریچهای به دنیای جدید برای خواننده میگشایند. روبرتو بولانیو نویسندهای از دل این سرزمینهاست و آثارش را با اصرار به فرهنگ مادریاش آمیخته است. خواندن آثار بولانیو تجربهای جدید و دوستداشتنی برای خواننده خواهد بود و ذائقهی ادبی او را تقویت خواهد کرد. خواندن یک داستان پلیسی به سبک آمریکایی جنوبی میتواند حس متفاوتی از این ژانر ایجاد کند.
کتاب تعویذ در دستهی کتابهای داستان پلیسی قرار دارد.
کتاب تعویذ مناسب برای گروه سنی بزرگسال است.
تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 176 صفحه است که با مطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 8 روز بخوانید.
کتاب تعویذ حجم اندکی دارد و برای افرادی که وقت کافی برای خواندن کتابهای طولانی را ندارند و قصد دارند کتابی مختصر با موضوع داستان پلیسی را بخوانند مفید خواهد بود.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب تعویذ اثر روبرتو بولانیو بود.خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستان پلیسی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۰۵ مگابایت |
تعداد صفحات | 176 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۵۲:۰۰ |
نویسنده | روبرتو بولانیو |
مترجم | رباب محب |
ناشر | نشر ماهی |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Amuleto |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۱۰/۳۰ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 28,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
نویسنده ،با راوی اول شخص رمانش گویی مخاطب را از میان تاریخ شعر و ادبیات تمامی جهان زخم خورده و محروم عبور می دهد. برخی اشارات این رمان فراموش ناشدنی هستند..با تشکر از ترجمه شیوای مترجم و همچنین ویرایشگر متن و نشر ماهی....
#کتاب_بعدی_من رمان های خارجی روخیلی دوست دارم مخصوصا کارهای این نویسنده رو بعلاوهاینکه تعریفشو خیلی شنیدم حتما کتاب بعدی که خواهم خوند این کتاب هست
کتاب خاصی هست. سلیقه ی عده ی کمی میتونه باشه. به قول خود نویسنده میشه گفت جالبه. یه ریتم تکراری داشت که من دوست نداشتم.
خاطره نویسی ملال آور و به شدت غیر جذاب و ترجمه ی به زور ادبی شده ... فقط نمونه را خواندم
فوق العاده س
خب