سریال صوتی «تهران؛ فصل پیادهرویهای طولانی» روایت شش زن و مرد است که زندگی آنها با داستانی عاشقانه در گذشته و حال که هرکدام در محلهای از تهران رخ داده گره خورده است. به همراه هر قسمت نیز یک نقشهی راهنما برای پیادهروی در مسیر داستانها منتشر میشود که در همین صفحه پیدایش میکنید.
در قسمت دوم «تهران؛ فصل پیادهرویهای طولانی» با راوی جدیدی روبرو خواهیم شد. این بار شمیم داستانی از زندگی خود را برای روایت برگزیده که در فاصلهای در حدود شش کیلومتر از اتوبان رسالت اتفاق میافتد. او در آستانهی روز تولد دخترش مهلا ناگزیر به مرور بخش مهمی از خاطرات خود میشود که از پس آن تصمیم میگیرد به یک پیادهروی طولانی با دختر شش سالهی خود برود.
مهام میقانی متولد مهرماه ۱۳۶۴ در تهران است. عمدهی فعالیتهای میقانی حول دو محور اصلی ِتئاتر مستند و ادبیات جرم شکل میگیرد و در این دو حوزه پژوهش، نویسندگی، کارگردانی و تدریس میکند. او به واسطهی این دو موضوع، از تاریخ معاصر کشورمان کانونی میسازد که عرصهی مطالعه و ارائه آثار خلاقه است. به این ترتیب کل فعالیت او به جرمشناسی تاریخ معاصر میماند که گاه در هیئت نمایشنامه خود را نمایان میکند و گاه به شکل رمان، مقاله و یا خطابه-اجراهای مستند. مهام میقانی نویسندهی چندین کتاب از جمله «ترکیببندی در سرخ»، «گرمازده»، «پروندهی کارآگاه عاشق: قتلهای زنجیرهای عباسآباد» و... است. عمدهی فعالیتهای او علاوه بر بیش از نود نمایشنامهی رادیویی، چندین نقد، جستار، ترجمه و یادداشت در مطبوعات، تلهفیلم و فیلمنامه بوده است.
سریال صوتی «آخرین دکه تا تهران» نخستین همکاری مشترک میقانی و فیدیبو بود که به یکی از پرشنوندهترین آثار صوتی سال گذشته تبدیل شد.
میقانی در «تهران: فصل پیادهرویهای طولانی» به سراغ شش داستان عاشقانهی معاصر از شش محلهی تهران رفته است.
این مسیر مکانهایی است که در قسمت دوم با آن مواجه میشوید.
برای دیدن نقشه با کیفیت بالا، اینجا کلیک کنید.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 94.۴۹ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۱:۰۷:۱۱ |
نویسنده | مهام میقانی |
راوی | مهام میقانی |
ناشر | فیدیبو |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۴/۲۰ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کماکان پر کشش…. پیاده روی دوم هم جذاب بود. چقدر راحت قضاوت ما نسبت به کارکترها زیر سوال میره و چقدر بی گناهند همگی در این قصه. در این قسمت قهرمان عوض شده، زندگی از منظر شمیم روایت میشه و آدمها شکل های دیگری به خودشون گرفتن. در قسمت قبل گرچه میفهمیم شمیم و مهرپویا طلاق گرفتن و بچه ای به اسم مهلا دارن، اما در این قسمت روند آشنایی و قصه عاشقانه ای که قبلن شکل گرفته بسیار جذاب و شنیدنی روایت میشه و مارو به شدت درگیر میکنه، (…کی فکرش را می کردم رفتن به یک کنسرت زیر زمینی در کردان، اینطور مثل یک ساطور بخورد وسط زندگی ام، و همه چیزم را به قبل و بعد از خودش تقسیم کند. از آن ببعد هر وقت تنها بودم و چیز جالبی می دیدم توی ذهنم جای مهرپویا حرف میزدم! طوری که انگار او با چشم های من آن منظره را دیده باشد….) نویسنده علتِ شکست های عاشقانه رو در لایه های پنهانِ روان کارکتر دنبال میکنه و به زیبایی تشریحشون میکنه؛… (و بعد من مثل یک دختر بچه که با پدرش بازی می کند…… نمیدانستم او پدرم است؟ پسرم است؟ بادیگارد، شوهر، اسباب بازی یا دلقک عزیزم….) اینهارو شمیم بعدازاینکه با سالیوان پشمالو، اون خرس قهوه ای گنده هم اغوش شده میگه، و این بلاتکلیفی روحی روانی رو تقریبن همه ما در زندگی هامون تجربه کرده و می کنیم و به همین سبب با این روایت و آدمهاش همزات پنداری میکنیم. یک حس عاشقانه ی عمیق که گرچه فرجامی ناخوشایند داره، اما پر از درس های اموزنده است. در روایت دوم کماکان نقش شهر برجسته است، پارک رسالت و قدم زدن در اون فضای نامانوس( تونل رسالت) مارو وادار به همراهی میکنه، و سالها بعد شمیم بعد از اون حس عاشقانه دست در دست مهلا از دور در حال تماشا و سوگواری گذشته ی از دست رفته است…. در این قسمت هم عناصر داستان نسبتی جدید با فضا و کارکتر برقرار می کنن و گرچه برخی عناصر حتا تکراری اند، اما به زیبایی روایت کمک میکنند. نویسنده هم از تکنیکهای مختلف داستان نویسی بهره گرفته و هم از چاشنی احساس، و درامی رو شکل داده که برای تک تک ما شنونده ها چیزهایی داره. برای من از این قسمت این یک خط احتمالن برای همیشه در ذهن باقی خواهد ماند؛ (بی اینکه با حسرت یا کینه به گذشته نگاه کنی، با ارامش به سمت اینده نگاه کن.)
تجربههای خلاقانه و نوآورانهای از جنس سریال صوتی «پیادهرویهای طولانی»، معمولا از بُعد بدیع بودن و تازگی مورد ارزیابی قرار میگیرند و لذت بردن از اصالت و وجوه تجربهگرایانهاشون به بینقص بودن و کامل بودنشون مقدم میشه. اما این مینیسریال به طرز منحصربهفردی هم تجربهگراست و هم بینقص! ساختار اپیزودیکِ لایهلایه و انباشته از جزییاتی که شبیه به تماشای منظرۀ آتشبازی در آسمان، میتونه از هر گوشه پرسپکتیو تازهای خلق کنه و امتداد افقهای جدید روایت رو در ذهن مخاطب تا دوردستترین نقاط کش بیاره و محرکی باشه برای بازیافت تجربۀ زیستۀ خودمون. جزییات به قدری هنرمندانه در جریان روایت در غلاف قرار گرفتن که انگار قرار بر این بوده که با تاخیر عمل کنند جوری که وقتی برای بار دوم دو اپیزود منتشر شدهارو گوش کردم برای چند بار تصور کردم احتمالا در فایل شنیداری اولیه دست برده شده و جزییاتی به اپیزودها اضافه شده؛ جزییات مهمی که امکان نداشته بار اول به گوشم خورده باشه اما از روشون عبور کرده باشم. با ارجاع به همین جزییات ظریف، شاید بشه حدس زد این اثر تازه رو هم همچنان میشه در ژانر crime fiction طبقهبندی کرد. هر چند برای قضاوت خیلی زوده و چارهای وجود نداره به جز اینکه منتظر انتشار چهار اپیزود پایانی روایت بمونیم.
قسمت دوم برای من گواه جدالهای آنیمایی و آنیموسی مهام میقانی است. با اندکی شناخت و دوستی با نویسنده جوان، مهام بیمنت وجوه زنانه/مردانه خودش را با مخاطبش به اشتراک گذاشته است. او زنهای دنیای واقعیش را به زیبایی و دقت برانداز کرده و آنها را در کالبدی تازه، نه کالبدی ایدئال در خیالش، بلکه کالبدی روایی قرار داده تا بخشی از تجربه تاریخیش را با ما قسمت کند. در این رویکرد خساستی به خرج نمیدهد. دستودلباز است. مهام ترسها و شادیهای نسلی را با ما به اشتراک میگذارد که بخشی از مکالمات روزمره ماست. او ما را با خودمان آشتی میدهد که هر حضور تاریخی ما، هر وجود جنسیتی ما، هر ارتباط انسانی ما با دیگری حامل روایتی است که با واژگان دگرگون میشوند. زمانیکه او از دوستانش میخواهد روایتی از عشق در خیابانهای تهران بگویند، عشق از جنسیت عاری میشود و به فهمی انسانی بدل میشود، همانطور که مهام به جای روایت یک زن، فهم یک زن میکند. پس کلامش به دل مینشیند.به ما اجازه میدهد در عبور از معبرهای شهری به اطرافمان بنگریم و به خودمان بگوییم کاش آن زن یا آن مرد هم در اینجا با من بود. وسواسی به آدم میدهد که در گذرگاههای شهری کاش تنها نباشیم. خاطرهای بسازیم از دوست داشتنها، هرچند گذرا.
《مملکت ما شده ضرابخانه حرف مفت زدن》این را مظفرالدین شاه میگفت. خودش خطا کم نداشت. کم سواد بود و پر خطا اما خوب فهمیده بود در ایران هر که از دستش بربیاد از حرف مفت دریغ نمیکنه. وقتی مجری صدا و سیما میشه نویسنده، بازیگر که حیف شغل بازیگری می شه نویسنده و چرت و پرت نویس اسم می شه رمان نویس و فیلم نامه نویس، آدم رو دل می کنه وقتی یک نویسنده خوب پیدا می کنه فکر می کنه اشتباه شده. آقای میقانی از شش بعد از ظهر پنج تا کتاب فروشی کرج رو رفتم یک جلد از کتاب هاتون داشتن. یک جلد از یکی از کتاب هاتون. فروشنده ها اسم شما رو نمی شناختن اما (می خوام بی ادبی نباشه وگرنه اسم می آوردم) ده تا ناکس رو به عنوان نویسنده می شناختن. من از فیدیپلاس دخترم سه بار از اول تا آخر یک بار هم استپ نزدم گوش دادم این قسمت رو به یاد خواهر زاده ام اشک ریختم و اگر دوباره بعد از چهار ماه فیدی پلاس می گیرم فقط برای پشتیبانی از قلم نویسنده هایی مثل شماست وگرنه فیدیبو همان ضرابخانه ناصری هست که تک و توک توش سلاح درست و حسابی و درخور پیدا می شه که اگه یه روز خواستی استفاده کنی واقعا به درد بخوره.
یکی از مهم ترین نکته ها درباره سریال جدید این نویسنده اینه که کاراکتر ها به قدری دقیق و پر جزییات طراحی شده ان که همه ما یک جایی از داستان درکشون میکنیم و چه بسا حتی خودمونو جای اونها میبینیم ، این طراحی دقیق به شدت داستانو دنبال کننده میکنه به حدی که ادم نمی فهمه چجوری میگذره این خیلی خوبه …حضور مکان و زمان های واقعی و ملموس باعث میشه داستان قابل لمس تر بشه و من فکر میکنم هر سری از کنار بوستان و اتوبان رسالت رد بشم یاد شمیم می افتم و این قسمت در من زنده میشه و دلم تازه میشه..🍃واقعا ممنونم و امیدوارم این روند ادامه پیدا کنه
من از سرکار اومدم خونه و نشستم به گوش کردن، وقتی تموم شد همون موقع دوباره پخشش کردم دوبار گوشش کردم و اگر الان خوابم نگرفته بود میتونستم برای بار سوم هم گوشش کنم ، نمیدونم درباره این تجربه شنیداری بی نظیر باید دقیقا چی بگم عالیه واقعا. من ندیده بودم مهام میقانی از زاویه دید زن بنویسه و همیشه کنجکاو بودم چطوری میشه و الان میبینم این نویسنده در ذکر جزییات و احساسات زنانه به شدت خوب عمل کرده این قسمتو از قسمت اول خیلی بیشتر دوست داشتم از ذهنم بیرون نمیره♥️♥️
به نظرم توصیفات شمیم با همه حس شیفتگی خطرناکی که ازش به مشام میرسید، نزدیکترین عاشقانه ای بود که از جناب میقانی تا الان شنیدم. باز یادمون میندازه همیشه حواسمون به انبوهی از داستان های نگفته و نشنیده پشت روایت یکی از تمام بازیگران یک ماجرا وجود داره که شنیدن هر کدوم میتونه دید ما رو حتی صد و هشتاد درجه تغییر بده. در پایان چه آرزوی خوبی برای دخترکش داشت:عشق؛ خاطره ای که هم خودش زیباست و هم فرجامش❤️
البته که همچین داستانی باید از بعد های مختلف گفته بشه و چه خوب که آقای میقانی اینکارو میکنن کمااینکه فکر میکنم شخصا اپیزود قبلی رو بیشتر دوست داشتم اما این وجه تمایز رو دوست دارم اینکه قراره چندین نفر در یک زمان و اتفاق واحد رو بشناسیم به من حس مخاطبی روی صندلی میده که با تک تک شخصیت ها دست داده و حالا درون خودش اونهارو جستجو میکنه نه حقی نه قضاوتی نه هیچی چقدر خوب بود موسیقیا بازم:)
احتمالاً شما هم بخشی از خودتون رو توی یکی از کاراکترهای مهام میقانی پیدا کنید. تجربههای مشابه عاشقانهای که انگار خیلیها مثل ما تجربهش کردن. نکتهی تسکیندهنده اینه که گویا رنجها رو فقط ما تجربه نکردیم بلکه خیلی آدمهای دیگه هم رنجی با همون ابعاد رو در زندگی چشیدن.
با گوش دادن پيادهروی دوم کاملاً خودم را جای زن داستان احساس کردم! یک جایی شمیم از مهرپویا شنیده، ما شاید دقیق داستان ماجرایی که برامون تعریف شده رویادمون نیاد اما احساسش همیشه همراهمون هست. در پیادهروی دوم شاید همیش حس، احساس زنانگی با وجود اینکه جنسیتم فرق میکنه در من باقی بمونه…که این حس بسیار ناب بود…