بعد از مرگ آقای نویسنده سه داستان روی سایتها پخش شدند که نویسنده هیچ وقت دوست نداشت کسی آنها را بخواند. حتی گفته میشود این داستانها در چند کتابخانه به شدت محافظت می شده است. داستانهایی که بعدها گذرشان به ایران میافتد و با عنوان داستانهای پس از مرگ منتشر میشوند. جی دی سلینجر نویسندهی این داستانهاست. نویسندهای که نمیخواست تا 50 سال به از مرگش کسی این داستانها را بخواند اما سه سال بعد از مرگ او انتشار این مجموعه حس کنجکاوی هر خوانندهای را برانگیخته میکند. در پشت جلد کتاب آمده است:« اولین داستان حکایت برادران هولدن کالفید - قهرمان «ناتور دشت» - است؛ دومی داستان ساده اما کماکان «سلینجری»، و سومی همچون طرحی از داستان بلندتری است که هرگز نوشته نشد.»
کتاب داستانهای پس از مرگ مجموعه داستان کوتاهی از جی دی سلینجر نویسندهی آمریکایی است. این کتاب شامل سه قصهی کوتاه از سلینجر است که بعد از مرگ او منتشر شد و نام اصلی این کتاب هم «سه داستان» است. اما مترجم ایرانی بابک تبرایی این عنوان را برای ترجمهی خود انتخاب کرد. که انتخاب جالبی هم بوده است.
این سه داستان قرار بود در زمان حیات سلینجر در دهه 1940 در نشریات مختلف آمریکایی منتشر شوند، اما جی.دی. سَلینجر در آخرین لحظات اجازه انتشار آنها را نداد. سلینجر نویسندهای منزوی بود که بعد از انتشار چند اثر خود دیگر دوست نداشت داستانهای کوتاه خود را جایی منتشر کند. او در آخرین مصاحبهاش در سال 1980 گفته بود: «چاپ نکردن آثار آرامشی شگفتآور دارد. وقتی کارت را چاپ میکنی، دنیا خیال میکند تو چیزی بدهکاری. وقتی چاپ نکنی، نمیدانند تو چهکار میکنی. میتوانی برای خودت نگهش داری.». سه داستانی که در این مجموعه قرار دارد قبلتر تنها در کتابخانه دو دانشگاه در آمریکا در دسترس بود اما مثلاینکه کسی از روی داستانهای کپی یا عکسبرداری کرده است. در 27 نوامبر 2013 این سه داستان در اینترنت و در دسترس همگان قرار گرفتند. خبر انتشار نسخه اسکن شدهی این داستانها روی چند سایت سروصدای زیادی کرد. چندی بعد این سه داستان در کتابی با جلد سیاهرنگ و عنوان « سه داستان» در آمریکا منتشر شد. و گمانهزنیها از این زمان شروع شد. بعضی گفتند اینها داستانهای سلینجر نیستند و بعضی گفتند انتشار داستانهای سلینجر کار اشتباهی بوده است. چون او اجازه نشر آثارش را به کسی نمیداد. سلینجر بعد از موفقیت رمان « ناتوردشت» که یکی از پرفروشترین و معروفترین آثار ادبی جهان شد یک مجموعه داستان و چند رمان کوتاه منتشر کرد. اما از سال 1956 دیگر اجازه انتشار داستانهایش را به کسی نداد. حتی زمانی که عدهای در زمان حیات او بدون اجازه نویسنده آثارش را منتشر کردند باعث شد تا در نهایت سلینجر از آنها شکایت کند.
کتاب داستانهای پس از مرگ را نشر چشمه با ترجمهی بابک تبرایی در سال 1392 منتشر کرد. بابک تبرایی در مقدمهی کتاب نامهای با عنوان«لطفا ما را ببخشید، آقای سلینجر» برای سلینجر نوشته است.
اقیانوس پر از گویهای بولینگ: وینسنت کالفید تصمیم دارد داستانی بنویسد.داستان دربارهی مردی است که زن مستبدی دارد که به او اجازه نمیدهد شبها گزارش ورزشی از رادیو گوش کند. مرد هم هر شب به بهانه بازی بولینگ یک گوی مخصوص بولینگ برمیدارد و از خانه بیرون میزند ...
پسری که روز تولدش بود: مرد جوانی در یک مرکز ترک اعتیاد به الکل بستریشده است اما ...
پائولا : آقا و خانم هینچر زوج جوانی هستند. خانم هینچر فکر میکند باردار است و از همسرش تقاضا میکند تا به او اجازه دهد در طول دورهی بارداری در تخت خواب بماند و استراحت کند.
نثر سلینجر در همهی داستانها روان ساده و جادویی است. داستانهای این مجموعه مثل آثار قبلی سلینجر شیرین و در عین حال غمگین هستند.
جروم دیوید سلینجر نویسندهی آمریکایی است که با رمان «ناتور دشت» در جهان معروف شد. سلینجر نویسندهی عجیب و غریبی بود. او اهل مصاحبه و گفت و گو با کسی نبود. تنها گوشهای از جهان داستانهایی مینوشت که بسیاری از آنها در مجلات متعدد منتشر شدند. و بسیاری از داستانهایش تنها برای خود او بود و دوست نداشت کسی آنها را بخواند به همین دلیل به خیلی از داستانهایش هم اجازه چاپ نداد و بهنوعی دلیل او برای این کار نپختگی داستانهای اولیهاش بوده است.
سلینجر در نیویورک به دنیا آمد و دورهی جوانی خود را با شغلهای مختلف سپری کرد. دورهی جوانی سلینجر با جنگ جهانی دوم متقارن شده بود. در این زمان سلینجر در دانشگاه جنگ آمریکا نامنویسی کرد. حضور خودخواستهی سلینجر در جنگ و اتفاقاتی که او از نزدیک آنها را لمس کرده بود بر روحیات او تاثیر عمیقی داشت . به قدری که این تاثیرات در بسیاری از داستانهای او نمود پیدا کرده است.
سلینجر تا پایان عمر خود سعی کرد تا ابعاد مختلف زندگیاش را پنهان نگه دارد. او سرانجام در ۲۷ ژانویه ۲۰۱۰ به مرگ طبیعی در شهر کوچک کورنیش در منزل خود درگذشت.
جلو کفش هاش برمیگشت بالا. مادرم مدام به پدرم میگفت که با او کفشهای زیادی بزرگی برای کنت میخرد یا خواهشا برود از یکی بپرسد که مبادا پاهای پسرک نقصی داشته باشند. ولی من فکر میکنم جلو کفش هاش برمیگشت بالا چون او همیشه روی چمنها میایستاد و سی و پنج چهل کیلویش را میانداخت روی پنجههای پاش تا چیزهایی را نگاه کند و بعد با انگشتهاش برشان گرداند. حتا جلو گیوههایش هم برگشته بود بالا.
موهای لختش که به مادر رفته بود، عین سکهی یک سنتی نو قرمز بود. از سمت چپ فرق باز میکرد و بدون خيس کردن شانهشان میزد. هیچوقت کلاه سرش نمیگذاشت و میتوانستی از فاصلههای دور هم بشناسیاش. یک بعدازظهر توی باشگاه وقتی داشتم با هلن بیبرز توپ میزدم، همین که چوب پرچم را فرو کردم توی زمین گلف و طرز ایستادنم را برای ضربه زدن درست میکردم، با اطمینان حس کردم که اگر برگردم کیت را میبینم. مطمئن برگشتم. حدود پنجاه متر آنطرفتر، پشت حصار بلند سیمی، نشسته بود روی دوچرخهاش و ما را تماشا میکرد.
قرمزی موهایش تا این حد بود.
دستکش بیس بالش برای دست چپ و پیس اول بود. پشت جاانگشتی دستکش، با مرتب مصرعهایی رونویسی میکرد. میگفت وقتی پشت چوب بیس بال نیست یا وقتی اتفاق خاصی توی زمین رخ نمیدهد، دوست دارد این شعرها را بخواند. تا یازدهسالگی همهی شعرهایی را که توی خانه داشتیم خوانده بود. بلیک و کیتس را از همه بیشتر دوست داشت و از بعضی کارهای کولريج هم خیلی خوشش میآمد، ولی من - که عادت داشتم مرتب دستکشش را بخوانم تا همین پارسال نمیدانستم که آخرین پیت خوش خطش چه بوده. وقتی هنوز توی فورت دیکسبودم، نامهای از برادرم، هولدن، رسید، که آن موقع توی ارتش نبود.
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 730.۹۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 77 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۳۴:۰۰ |
نویسنده | جی دی سلینجر |
مترجم | بابک تبرایی |
مترجم دوم | محسن کیانی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Three Stories |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۳/۰۱/۲۴ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 35,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
اگر دنبال داستان های کاملی هستید این کتاب رو نخونید. یک جور حالت پیش نویس دارند به جز گوی های بولینگ که فوق العاده س. این کتاب ها بدون اجازه سلینجر چاپ شده پس هنگام مطالعه یه فاتحه نثار روحش بکنید.
دوستش نداشتم . داستان های کوتاه و غم انگیزی بودن و پایان مشخصی برای هر داستان نبود
توصیه می کنم وقت ارزشمندتون و به کتاب دیگه ای اختصاص بدین .
عععععععععاااااااااااااااااالللللللللللللییییییییی.... ❤❤❤
عالی
کتاب های سلنجر همیشه باعث اشتیاق بیشتر ادم برای خوندنشون میشه حتما توصیه میشن
داستان ها بد نبود اما انتهای داستان بالاخره معلوم نبود چی میشه...
ممنون از کامنت ped خیلی جالب بود طنز تلخ... ????
داستانهایی با پایانی باز که ذهنتون رو به چالش میکشن...
سلینجر به قول امروزی ها، اور ریتد و «بیش توجه شده» است.