کتاب صوتی «داش آکل»، اثر نویسنده تکرار نشدنی ادبیات فارسی، «صادق هدایت» میباشد. داستان کوتاه داش آکل یکی از معروفترین داستانهای او جزو بینقصترین داستانهای کوتاه ایران است. این کتاب دستمایه ساخت فیلمی با همین نام به کارگردانی «مسعود کیمیایی» شده است.
- خلاصهی کتاب صوتی داش آکل قهرمان دوران لوطیگری:
داش آکل یکی از داستانهای کوتاه هدایت است که همراه با ۱۰ داستان دیگر در مجموعهای به نام سه قطره خون به چاپ رسیدهاند. ماجرای لوطیگریها و جوانمردیها در برابر ناجوانمردیها، قهرمان در برابر ضدقهرمان، یکی از بنمایههای اصلی این کتاب است. تقابل و تضاد داش آکل لوطیمنش با کاکا رستم که سایه داش آکل را با تیر میزند. شرح حالات و افکار و کردار آن دو شرححال هزاران انسان شبیه به آنها در یک دوره تاریخی خاص هست و همینطور در کنار آنها فرهنگ مردم عامه مخصوصا شهر شیراز آن سالها بهخوبی در داستان هویدا است.
نام داش آکل مخفف داش آقا کلو است. در مرام لوطیگری داداش، داش تلفظ میشود و آقا هم آ. کل هم مخفف کلو است که به افراد قدرتمند گفته میشد. در این داستان داش آکل که نماد جوانمردی است شجاع، خیرخواه و بخشنده است او که پسر یکی از ثروتمندان شهر است تمام مال و اموال خود را بین فقرا تقسیم کرده و خود هیچ چشم داشتی به مال دنیا ندارد. او گاهی دعوا و نزاع و عربدهکشی به راه میاندازد. اما پسازآنکه حاج صمد داش آکل را وکیل خود کرده تا پس از مرگش اختیار مال و اموال و خانوادهاش به عهده او باشد. داش آکل نیز دست از آن کارهای سابق کشیده و پس از مرگ حاج صمد خود را وقف رسیدگی به امور او میکند.
در این میان، داش آکل دختر حاج صمد را میبیند و حسابی دلباخته او میشود اما مرام و مردانگیاش باعث میشود نتواند علاقهاش به مرجان را عنوان کند. او سالها این راز را تنها به طوطیاش میگوید، ولی درنهایت ماجرا به گونه دیگری رقم میخورد.
ضدقهرمان این داستان کاکا رستم نماینده گروه ناجوانمردان است. او نامش رستم است و میخواهد ادای پهلوانها را دربیاورد اما خصلت ناجوانمردیاش باعث شده به یک انسان ترسو و خبیث تبدیل شود.
مرجان در این داستان نماد زنان سنتی است که در پستو و در پشت پردهها همیشه پنهان بودند. مظلومانه تن بهِ تصمیماتی میدادند که از سوی مردان به آنها تحمیل میشد. داش آکل مرجان را یکلحظه از پس پرده میبیند و به او دل میبازد.
تمام نشانهها در این داستان گواه این است که داستان در اواخر دوره قاجار رخ میدهد. لباسها، گفتارها، فرهنگ مردم همه مربوط به آن دوران است. دورهای که میشود آن را اواخر دوره لوطیگری و زندگی به سبک جوانمردی نامید.
زاویه دید در داستان داش آکل دانای کل است، صادق هدایت همیشه بهترین زاویه دید را برای داستانهایش برمیگزیند. در این داستان هم به همینگونه است و دانای کل با فضای داستان هماهنگی بسیاری دارد. این داستان زبانی ساده و جذاب دارد و سرشار از لغات و اصطلاحات عامیانه هست.
- قسمتهایی از متن کتاب داش آکل:
داش آکل نگاه پرمعنی به شاگرد قهوهچی انداخت، بطوری که او ماستها را کیسه کرد و فرمان کاکا را نشنیده گرفت. استکانها را از جام برنجی درمیآورد و در سطل آب فرومیبرد، بعد یکییکی خیلی آهسته آنها را خشک میکرد. از مالش حوله دور شیشه استکان صدای غژغژ بلند شد.
کاکا رستم از این بیاعتنایی خشمگین شد، دوباره داد زد: همه مه مگِ کری؟ بهبه تو هستم؟! شاگرد قهوهچی با لبخند مردد به داش آکل نگاه کرد و کاکا رستم از مابین دندانهایش گفت: «آر - وای شک کمشان، آنهایی که ق ق قپی پا میشند، اگ لولوطی هستند از امشب میایند، دست و په په پنجه نرم میک کنند!»
داش آکل همینطور که یخ را دور کاسه میگردانید وزیر چشمی وضعیت را میپایید خنده گستاخی کرد که یک رج دندانهای سفید محکم از زیر سبیل حنا بسته او برق زد و گفت: «بیغیرتها رجز میخوانند، آنوقت معلوم میشود رستم صولت و افندی پیزی کیست». همه زدند زیر خنده، نه اینکه به گرفتن زبان کاکا رستم خندیدند، چون میدانستند که او زبانش میگیرد، ولی داش آکل در شهر مثل گاو پیشانیسفید سرشناس بود و هیچ لوطی پیدا نمیشد که ضرب شستش را نچشیده باشد، هر شب وقتیکه توی خانه ملا اسحق یهودی یک بطر عرق دو آتشه را سر میکشید و دم محله سر دزک میایستاد، کاکا رستم که سهل بود، اگر جدش هم میآمد لنگ میانداخت.
خود کاکا هم میدانست که مرد میدان و حریف داش آکل نیست، چون دو بار از دست او زخمخورده بود و سه چهار بار هم روی سینهاش نشسته بود.