ناتانائل، از عنوان خشنی که خوشم آمده است به این کتاب بدهم دچار اشتباه مشو. میتوانسم آن را «منالک» بنامم، اما منالک نیز همچون تو، هرگز وجود نداشته است. تنها نام آدمی که بر این کتاب میشد گذاشت نام خود من بود، اما در آن صورت من چگونه یارای آن میداشتم که خود را نویسنده آن معرفی کنم.
من خویشتن را بیهیچ آرایش و شرمی در این کتاب نمایاندهام و اگر گاهی در آن از سرزمینهایی سخن میگویم که هرگز ندیدهام و عطرهایی که هرگز نبوئیدهام و یا کارهایی که هرگز نکردهام و یا از تو، ای ناتانائل که هنوزت ندیدهام هیچ از سر سالوس و ریا نیست و این چیزها خود، ای ناتانائل که این کتاب را خواهی خواند، از نامی که بر تو نهادهام، چون نامی را که آینده به تو خواهد داد نمیدانستم، دروغتر نیست.
و آنگاه که کتاب مرا خواندی آن را بیفکن و بیرون رو. دلم میخواهد که این کتاب شوق خروج را در تو برانگیزد. خروج از هرجا، از شهر و خانوادهات، از اطاقت و از اندیشهات کتاب مرا با خود به همراه مبر.
اگر من به جای منالک بودم، دست راستت را چنان میگرفتم که دست چپت از آن آگاه نباشد و این دست فشرده را هر چه زودتر، همچون که از شهرها دور میشدیم رها میکردم و به تو میگفتم: مرا فراموش کن.
ای کاش کتاب من به تو بیاموزد که به خود، بیش از این کتاب علاقهورزی و سپس به چیزهای دیگر بیشتر از خودت.
به نام او
این شاهکار ، یکی از چندین همسفر من در جاده ی کتابخوانی تابستان ۱۴۰۱ بود ...!
کتابی که از جوانی شروع میکنه تا میان سالی و پیری ...
مائده های زمینی یک مائده بود برای روح من ! برای مغز من ! و برای درونیاتم ...
کتابی که به دور از زیبایی بیان ، از زیبایی صراحت و صداقت درونی برخوردار بود؛ و همین به ارزش این اثر اضافه می کنه ...
_به نظرم این کتاب کتابیه برای چند بار خوندن
و بدون شک ، خواننده رو به آشنا شدن بیشتر با آندره ژید ترغیب می کنه .
بخشی از متن کتاب :
بیم سقوط ذهن ما را به نردبان منطق می چسباند اما غیر منطقی بودن ما را خشمگین می کند و افراط در منطق ما را از پا در می آورد ...
یاحق
ز.خ