خانم دالاوی از رمانهای مهم و مطرح ویرجینیا ولف است. رمانی که مایکل کانینگهام با الهام از آن «ساعتها» را نوشت، در زمانِ خود از منظر سبک نگارش و ساختار بدعتگزار بود. ولف که از شیوهی سنتی رماننویسی انتقاد میکرد، از ابتدا در پی کشف شیوه هایی نو برای بیان واقعیتهای ذهنی و حالات درونی انسان بود. البته او بعدآ در این راه از دیگران بسیار آموخت، بهخصوص از معاصرانش، از پروست، جویس، و ریچاردسون و نیز استادان دورههای گذشته که در آثارشان کیفیتی جدید مییافت: تأکید بر دنیای درون. ولف که در رمانهای اولیهاش با تأثیر از آثار فورستر به شکافتن جزئیات روابط انسانی میپرداخت، در مجموعهای از داستانها و طرحهایش بهنام «دوشنبه یا سهشنبه» جریان سیال ذهن و برهم زدن زمان را آزمود. ویرجینیا ولف که از آغاز میخواست شکل تازهای از رمان را راائه دهد، در سال ۱۹۲۵ با نوشتن رمان خانم دالاوی برای اولین بار الگوی زمان را در قالب رمانی بلند برهم زد و با جسارت طرح داستان را به یک روز واحد، یک منطقه (شهر لندن) و یک شخصیت واحد در مرکز داستان محدود کرد (بازگشت به سه واحدی که جویس قبلا در «اولیس» بهکار گرفته بود).
ویراستاری بسیار ضعیف کتاب، خوانش را سخت می کرد و ترجمه هم گاهی در جمله بندیها اشکالاتی داشت که شاید با بازخوانی مجدد و ویرایش خوب برطرف می شدند. درباره داستان، می توان گفت توصیف زندگی چندشخصیت در یک روز از صبح تا شب و همراه با جریانات فکری و خاطرات آنهاست.
2
نمیدونم اشکال اژ ترجمس یا چیز دیگه ولی من اصن داستان رو درک نمیکنم و باهاش به همذات پنداری نمی رسم.اصن خط داستانی وجود نداره و خصوصیت های شخصیت ها رو شرح میده
5
اين كه خط داستاني نداره دليلش اينه كهً اين نويسنده جريان سيال ذهن مينويسه از اين جهت به اين شكل كه فرمودين دنبال كردن داستان ممكن نيست