فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۰۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 321 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۰:۴۲:۰۰ |
نویسنده | کازوئو ایشی گورو |
مترجم | امیرمهدی حقیقت |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Klara and the Sun |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۰۷/۲۵ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
قیمت چاپی | 80,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کلارا و خورشید یکی از آثار شاخص کازوئو ایشیگورو، رمانی در ژانر علمیتخیلی و ادبیات داستانی است که به مسائل عمیق انسانی همچون عشق، تنهایی، و معنای وجود میپردازد. داستان از دیدگاه کلارا، یک "دوست مصنوعی" (ربات هوش مصنوعی) روایت میشود که برای همراهی با نوجوانان طراحی شده است. کلارا با نگاه ساده اما عمیق خود، دنیای اطرافش را مشاهده و تحلیل میکند. او به دختری به نام جوزی فروخته میشود که بیماریای مرموز دارد، و رابطهای عاطفی و پیچیده میان آن دو شکل میگیرد. کلارا باور دارد که خورشید، منبع انرژی او و نماد زندگی، میتواند جوزی را نجات دهد. این کتاب با نثری ساده و تأملبرانگیز، مرز میان انسان و ماشین را بررسی میکند و خواننده را وادار میکند به ماهیت عشق، فداکاری، و هویت فکر کند. یکی از نقاط قوت داستان، نحوه روایت آن از دید یک هوش مصنوعی است؛ کلارا بهعنوان یک شخصیت غیربشری، احساسات و مفاهیمی را درک میکند که بهطرزی حیرتآور انسانی به نظر میرسند. در عین حال، ایشیگورو با مطرح کردن سوالاتی درباره نقش تکنولوژی در آینده بشریت، فضای دلهرهآور و در عین حال زیبایی خلق میکند. اگرچه برخی ممکن است از ریتم آرام کتاب انتقاد کنند، اما همین آرامش به تعمق در مضامین عمیق آن کمک میکند.
رمان زیبایی است. من آن را زیباتر از رمان دیگر گورو که خوانده بودم (به نام هرگز رهایم مکن) یافتم. گو اینکه هر دو از منظر انسان های غیرطبیعی روایت می شوند. این رمان گریزی هم به مذهب دارد. اعتقاد به باورهای فراطبیعی در این رمان به نحوی بدیع مطرح می گردد و از منظری بی بدیل به آن نگریسته می شود. منظری که هم موید و هم نافی اعتقادات فراطبیعی و ماورایی است. رمان از هر گونه پرگویی دوری می کند و روایتی سرراست و بی پیرایه ارائه می دهد اما به برخی دغدغه های فراگیر انسان معاصر نیز می پردازد. مسائلی از جمله تنهایی، رنج، عشق و سرخوردگی های اجتماعی و فردی. پایان بندی خوش داستان شاید به مذاق برخی خوش نیاید و تاحدودی ساده انگارانه و حتی مبتذل تلقی گردد اما من به شخصه جسارت و جرات نویسنده را می ستایم و آن را نوعی تابوشکنی می بینم. تابویی که ابهام و خلاء را دوست دارد و جهان را سراسر رنج می انگارد.
داستان در مورد یک روباته که در دنبای آینده وارد زندگی یک دختر نوجوون میشه که مشکلاتی داره و این مصنوع دست بشر، خواسته ناخواسته با اونها درگیر و در نهایت موثر واقع میشه. موضوع داستان جدید و تازه است. نویسنده در مورد دادن اطلاعات به خواننده زیاد دست و دلباز نیست چون گاهی در حین مطالعه احساس میکنی توی دنیای واقعی بین یک مشت غریبه قرار گرفتی و از حرفهایی که میزنن سردرنمیاری ولی شاید این نقطه قوت هم باشه چون راوی داستان یک رباته که وسط گرفتاریها پیداش شده طبیعیه که یه چیزایی رو ندونه ولی کلا من تا آخر داستان بعضی از سوالهام بی جواب موند. ترجمه رو دوست نداشتم خیلی محاوره ای و گاهی کوچه بازاری بود ضرب المثل های ایرانی و تیکه ها و متلکهای بعضا فضای مجازی توش فراوون بود که به شخصه معتقدم برای یک کار غیر ایرانی و ترجمه اصلا جالب نیست.
نوعی اطناب توی قلم این نویسنده هست که حوصله منو سر میبره ، این تجربه ایه که از خوندن غول مدفون و کتاب حاضر که جفتش قلم ایشی گورو به دست آوردم ، هردو کتاب موضوع خوبی دارن و با توصیفات جذابی از فضا رمان شروع میشن به طوری که با شروع کردن جفتشون ایده پردازی و ذهن خلاق نویسنده ش رو تحسین کردم اما رفته رفته وارد چرخه تکرار مکررات میشن که برای من ملال آور بود.
چقدر کتاب لطیف و مهربونی بود. دقیقا مثل خورشید. یک کتاب خوب و خواندنی و پر از تصویر مناسب همه گروههای سنی. فضای داستان نسبت به غول مدفون بسیار قابل درک.تر بود... ایدهی کتاب رو خیلی دوست داشتم...نم یدونم چرا ولی یاد انیمیشن وال ای افتادم...بسیار مشتاقم و مطمئن هستم که فیلمش ساخته میشه ترجمه آقای حقیقت هم که مثل همیشه عالی
کتاب نثر روانی داره ولی در عین حال چون از زبان یک ربات بیان میشه گاهی فکر میکنی واقعا اونها هم میتونن احساس،داشته باشن درضمن اینکه که روان بود ولی بعضی جاها شخصبت ها مجهول بودن نمیدونم به دلیل ترجمه ب ود مثلل صفت ارتقا نیافته که بکار میرفت گاهی فکر میکردی همه ی شخصیت ها رباتن بهر جهت از خوندنش راضی بودم البته نه مثل هرگز رهایم نکن
متاسفانه در دنیایی زندگی میکنیم، که همیشه فقط خودمان را ملاک قرار میدهیم. از اینکه در یک کتاب هم این بی تفاوتی به اطرافیان و این سو استفاده گری را نشان داد، خجالت کشیدم و ناراحت شدم، ایکا ش آن ارزشهایی که زبانا انسانی هستند ولی انسانها فراموش کرده اند دوباره به ما آموزش داده شود و دوباره انسان شویم
رمان روشنی بود، پر از جزییات و توصیفات دلنواز. نثر سادهای داشت و داستان رو خیلی راحت روایت میکرد. اعتراف میکنم خودم هنوز نفهمیدم آیا مفاهیم عمیقی توی داستان داشت، یا صرفا یک روایت معمولی نوشته ش ده بود.در هر حال روحنواز و روشن بود.
باورم نمیشه کتابی خوندم که از دید یک ربات بود و بیشتر برای نوجوانان بود و خوشم اومد. خیلی قشنگ و سرراست نوشته و همونطور هم ترجمه شده بود و حسابی خواننده رو در فضای داستان شریک کرد.
داستان معمولی بود درسته به مفهوم عشق اشاره داشت ولی کشش نداشت کودکانه بود