
راستی چرا؟...
نسخه الکترونیک راستی چرا؟... به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره راستی چرا؟...
راستی چرا؟... در واقع عنوانی است انتخابی برای دفتر پرسشها که جزء آخرین دفترهای شعری نروداست و پس از مرگ او به چاپ رسید. نرودا در این اثر و دو سه کتاب دیگر واپسین روزهای حیات خود، مانند کتاب قصیدهها عناصری را وارد شعر خود میکند که پیشتر در اشعارش حضوری غیرفعال داشتند. او با کنجکاوی و شوق کودکانهای در کتاب قصیده برای عناصر اشعاری در توصیف و توضیح اشیاء کاملاً روزمره مثل شلوار، کفش، هندوانه و بسیاری از چیزهایی که آخرین مجوز را میتوانند سبرای ورود به شعر داشته باشند میسراید. در مجموعهی راستی چرا؟... نرودا دیگر حتا مفسر و ستایشگر این اشیاء هم نیست. در فضایی بسیار متفاوت پرسشهایی را در میان میگذارد که برای بسیاری از آنها جوابی نمیشود یافت. نرودا در این کتاب گویی از سیارهای دیگر پا به جهان ما گذاشته است و هر آنچه پیرامون او است پرسشی را در او برمیانگیزد. پرسشی دور از قوانین و چهارچوبهای مألوف. «چرا یاد نمیدهند هلیکوپترها از پستان آفتاب عسل بمکند؟» اینجا دیگر طبیعت و مصنوعات ساخت دست انسان همه درهم آمیخته و زنده میشوند و در محدودهی تعاریف انسانی به حرکت درمیآیند. پرسشهای نرودا همچنان ادامه مییابد. گاه چنان دور از ذهن و انتزاعی است که از آن فقط تصویر گنگ و دلفریبی در یاد میماند: «اگر رنگ زرد تمام شود با چه نان بپزیم؟» و گاه چنان زمینی و قابل لمس است که میتواند پرسش همهی ما باشد. «هیتلر را در جهنم به چه کاری اجباری واداشتهاند؟ آیا دیوارها و جسدها را نقاشی میکند یا دود مردگان سوخته را نفس میکشد؟» در سراسر این پرسشها طنز و تصاویر و آشناییزداییها چنان حیرتآور درهم آمیختهاند که خواننده با کنار گذاشتن کتاب، خود را در دنیایی جدید میبیند. با اشیایی که جان گرفتهاند و با سؤالاتی که دیگر آنسوی علتها و معلولهای شناختهشده و ثابت پرواز میکنند. گاه این پرسشها چنان ظریف و شاعرانهاند که پهلو به هایکوهای زیبای ژاپنی میزنند: «باور نداری که جمازهها مهتاب در کوهان دارند؟» یا «باید این سپیدهدم میان دریای برهنه و آسمان یکی را انتخاب کنم؟» و گاه ژرف و قابل تعمق میشوند: «خاکستر کهنه چه میگوید وقتی از کنار آتش رد میشود؟» یا «دانههای یاقوت چه گفتند وقتی با آب انار روبهرو شدند؟» سؤالهای نرودا حیرتانگیز و زیبا و رازناکاند. در خواندن آنها گاه لبخند به لب مینشیند گاه این لبخند به خندهای پرصدا مبدل میشود و گاه چین به ابرو میافتد در تلاش برای درک آن، و گاه فقط حسی دلپذیر از آن بر دل میماند. اما همین سؤالات خواننده را وسوسه میکند تا بارها و بارها بازگردد و آنها را برای چندمینبار بخواند.
نظرات کاربران درباره راستی چرا؟...