در نظر افلوطین خیر مطلق «اَحَد» است و شرّ مطلق «مادّه». در خیر محض اثری از شرّ (مادّه) نیست. تعریف شرّ از نظر افلوطین سلبی است، یعنی شرّ اساسا «لاوجود» است. خیر مطلق یا احد و شرّ مطلق یا مادّه، رأس و قاعده هِرَم هستی را تشکیل میدهند. در این رأس و قاعده هیچگونه تغییر و تحولی صورت نمیگیرد، زیرا تغییر و تحول فقط به عالَمی تعلق میگیرد که میان ایندو واقع شده. ساحت اخلاق، ساحتی است که در آن دگرگونی صورت میگیرد. اگر چیزی قابل دگرگونی نباشد و اصلاح یا افسادی در آن صورت نگیرد جنبه اخلاقی نمیتواند داشت. به دیگر سخن، اخلاق و اخلاقی بودن یا نبودن فقط به عالم محسوسات تعلق میگیرد، یعنی احد و مادّه هیچکدام نه اخلاقیاند و نه غیراخلاقی. احد ماورای اخلاقی بودن یا نبودن است و مادّه مادون آن. بنابراین، صفت خیر در حقیقت امر به احد تعلق نمیگیرد، زیرا خداوند عین خیر است، و به همین سان صفت شرّ نیز به مادّه تعلق نمییابد، چون مادّه عین شرّ است. (نک. نصرالله پورجوادی، درآمدی به فلسفه افلوطین ۴۷ـ۵۲.) این عقیده که شرّ امری سلبی یا عدمی و «لاوجود» است مورد قبول بسیاری از حکمای جهان اسلام و اروپاست، از جمله فیلسوف بزرگ آلمانی، لایبنیتس، که بحثهایی گسترده و ژرف در این باب دارد. همچنین اگر حافظ میگوید:
گر من آلودهدامنم، چه زیان؟
همه عالم گواه عصمت اوست